صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

اين آرزوهاي كوچك را آيا نمي شود بر آورده ساخت ؟ / نارين محمدي

انساني ست مثل تمامي انسانها ، آرزوهايي مشترك و نيازهايي زنانه ، فيگوري ملموس و اشتياقي ناخواسته از اين نوع زندگي . او را هر روز از صبح زود تا غروب در تمامي نقاط بيمارستان مي توان يافت . با قيافه ي مغرور و ديوانه گونه اش ، ديوانگي خاص انساني كه شرايط موجود ايجاب مي كند كه اينگونه باشد تا مبادا تمامي برچسب هاي غير اخلاقي نيز شاملش شود . سنش را نمي داند اما خوب مي داند دو فرزندش فاطمه و ادريس كه دوم راهنمايي هستند ، خواستهايي كودكانه دارند كه چيمن دوست دارد آنها را بر آورده سازد .

لباسهاي چيمن گوياي دوگانگي هاي اجتماعي او مي باشند . از خرابه اي كه سر بيرون مي كشد و عادتش به اين زندگي نا خواسته هر روز قوي تر مي شود . وقتي سر صحبت را با او باز مي كني از آرزوهاي كوچكي مي گويد كه آسان ترين راه ها هم براي رسيدن به آنها هست ! آرزوها و اميال زنانه اي كه كاش مي شد .......

موهاي سياه و ژوليده و خسته اش حاكي از نوعي بي انگيزگي و رخوت مي باشد . گوياي تنهايي و دلتنگي خاصي كه اي كاش هاي كوچكش را هر روزه وسعت مي بخشد . روسري و پيراهن زنانه و شلوار و چكمه ي مردانه اش با سيگارهايي كه از عابرين مي گيرد و به راستي تبحر خاصي در گرفتن و دود كردنش دارد تا كه شايد كمي از دردها و آلا مش را فرو كش نمايد .

از رنگ قرمز بيزار است و كاش مي توانست رنگ لباسهايي را كه به او مي دهند خود انتخاب كند . كاش مي توانست آرزوهاي كوچك مو هايش را كه رنگ كردن آن است ، بر آورده سازد و به قول خودش خانمي كند . مانتو و كفش پاشنه بلند ، كيف دستي داشته باشد و با همسر و فرزندانش زندگي كند .

اين آرزوهاي كوچك را آيا نمي شود بر آورده ساخت ؟

در جامعه اي كه اگر بخواهي كمي براي خودت باشي و راحت زندگي كني ديوانه ات مي نامند و بايد تخريب و طرد شوي و بي كس ترين روزهاي زندگيت را در خيابانها و گوشه و كنارهاي شهر طي كني . تا روز اين روزهاي لعنتي بگذرند و تمامي چيزهاي كهنه اي را كه از سر ترحم به تو بخشيده اند با شادي هاي حقيري به كودكانت ببخشي .

به فاطمه كه خونش غليظ شده و بايد هر چه زودتر درمان شود ، به ادريس كه مي خواهد فردا مرد جا افتاده اي شود و پدرش را كه معتاد شد و آنها را تنها گذاشت .....

خدا مي داند برگرداند يا نه مجازاتش كند ؟ ديگر خسته است و صداي سكه هايي را كه ديگران با تمام منت در دست هاي نگرانش گذاشته اند سوهان روحش گشته و اين خستگي را در تمامي خطوط چهره اش مي توان ديد .

با اين همه كمك به مردم را دوست دارد مخصوصاْ وقتي كه مقابل در ورودي بلوك زايمان مژدگاني تولد كودكي را از خانواده اش دريافت مي كند . اين دردها تمامي ندارد نه مي شود بي خيال بود و نه مي توان كاري كرد. مگر او چند سال دارد كه بايد اين گونه تاوان پس دهد ، همزمان زني باشد با غروري متفاوت و هم رفتاري مردانه تامبادا مورد تعرض قرار گيرد .
جامعه حمايت زنان


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster