صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

گزارشي از جلسه «زنان و افسردگي»: افسردگي را پنهان نکنيد! / فرح طاهري

دوشنبه 21 فوريه ساعت ده و نيم صبح در شماره 40 بلوار اورچارد ويو جلسه اي با حضور بيش از 30 شرکت کننده، به همت خانمها افخم مردوخي و پروين صمدزاده، برگزار شد.
برگزاري اين نشست به گفته برگزارکنندگان به صورت عمومي اعلام نشده بود و شرکت کنندگان دعوت شده بودند. علت هم اين بود که ميخواستند با تجربه بيشتر به فکر نشست هاي بعدي و عمومي باشند.
به دليل برف سنگيني که روز دوشنبه ترافيک تورنتو را فلج کرده بود، جلسه ديرتر از زمان اعلام شده آغاز شد.
در بخش نخست، افخم مردوخي خانم "کرن ليبرمن" را معرفي کرد تا از تجربه شخصي اش در رويارويي با بيماري افسردگي براي حاضران بگويد.
خانم مردوخي گفتار او را به فارسي ترجمه ميکرد.
"کرن ليبرمن" امسال شصت ساله ميشود. او از دوران کودکي زماني که ده ساله بوده، کم‌کم متوجه مي‌شود مادرش بيمار است. مادرش بي‌حوصله بود،و بيشتر اوقات خود را در رختخواب مي‌گذراند و هميشه مشغول آه کشيدن و گريه کردن بود.
هيچکس در خانه در اين مورد صحبت نميکرد. گويا با ناديده گرفتن، موضوع حل ميشد. کرن شبها که به رختخواب ميرفت صدها سئوال به ذهنش ميرسيد و او را دچار تشويش شديدي ميکرد. دلش ميخواست به مادرش بگويد به حال قبلي خودت برگرد، اين کارها را بس کن، رفتار تو مرا ميترساند. ولي او هم مانند بقيه افراد سکوت ميکرد و شاهد تحليل رفتن مادرش براي بيست سال آينده بود. وضع مادرش روز به روز وخيم تر ميشد به طوري که دو بار دست به خودکشي زد.
کرن در دوران جواني با وکيلي موفق و جوان ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد ولي در حدود سي سالگي و در اوج يک زندگي به ظاهر موفق دچار افسردگي شد. در کنار همسر و سه فرزندش احساس خوشحالي نميکرد. 20سال تمام با شش روانکاو مختلف گذراند، هفده بار در بيمارستان بستري شد، از يک هفته تا 6 ماه در بيمارستانهاي مختلف به مداوا پرداخت، 27 داروي مختلف را امتحان کرد و 24 بار شوک الکتريکي روي او امتحان شد که هيچکدام کارساز نبود.
ولي از سال 1997 با کمک روانکاو و دارو کم کم بهبودي او آغاز شد. بيماري کرن "بيماري دوقطبي" (Bipolar Disorder) تشخيص داده شد که شامل نوسانات مودي و رفتاري بسيار شديد ميباشد و زندگي عادي را دستخوش تلاطم هميشگي ميکند. شدت و دوام هر يک از اين حالات نوساني غيرقابل پيش بيني ميباشد.
بعد از بهبودي و بازگشت به فعاليت هاي روزمره و سازنده، "کرن" متعهد ميشود که در اين مورد تجربياتش را در اختيار ديگران بگذارد. پس از سي سال از همسر خود جدا ميشود زيرا همسرش وي را مجبور به سکوت ميکرد و معتقد بود اين بيماري مانند لباس چرک خانواده است و بايد مخفي بماند، اماو کرن زير بار نميرود.
کرن در حال حاضر مدير اجرايي سازمان Mood Disorders است و معتقد است همانطور که افراد مبتلا به بيماري قند، طپش قند و کلسترول ميشوند، بيماراني نيز هستند که در اثر تغييرات شيميايي در مغزشان دچار افسردگي و بيماري دوقطبي ميشوند و حق آنهاست که از حمايت خانواده، اجتماع و خدمات پزشکي برخوردار باشند.
کرن مي گويد: خودآگاهي نسبت به بيماري، اولين قدم براي حل مشکل است. در قدم هاي بعدي بايد در مورد بيماري صحبت کنيم و هيچ مسئله اي را در نهان نگه نداريم. هر چه بيشتر بدانيم بهتر ميتوانيم براي آن راه حل پيدا کنيم.

دومين سخنران جلسه، شارلين فريدمن بود که کارش هنردرماني ست. سخنان شارلين را هر دو برگزارکننده به نوبت ترجمه کردند.
شارلين از آفريقاي جنوبي به کانادا آمده و در بدو ورود دچار افسردگي شديد شده و دليلش را هم نميدانسته. تنها چيزي که توانست به شارلين کمک کند هنرش بود. هنري که نميخواست از آن ثروتي به دست آورد بلکه در راه کمک به خودش از آن استفاده ميکرد.
در استوديو مجسمه سازي تا پاسي از شب با گِل کار ميکرد و همزمان درباره هنردرماني مطالعه ميکرد و اين راهي شد براي برونرفت از انزوا و تنهايي.
شارلين گفت: از هر 10 زن يکي افسردگي دارد. زنها مسائل را درون خودشان ميريزند.
شارلين دلايل زيادي براي ابتلا به افسردگي برشمرد از جمله فجايع عمومي و سياسي و اتفاقات فرهنگي و خشونت هاي مختلف را از دلايل بروز افسردگي خواند.
به گفته شارلين، بيان هنر به صورتهاي مختلف متبلور ميشود: نقاشي، خواندن، رقصيدن، نواختن، دوختن، کارهاي دستي، کلاژ، پخت و پز و ...
شارلين با انرژي سروکار دارد، با روغن هاي خوشبو و با دستانش با بيماران کار ميکند. هر پنجشنبه (صبح) در هاربرفرانت فقط براي خانمها کار ميکند. شارلين در پايان سخنانش آدرس و تلفن خود را در اختيار حاضران گذارد تا در صورت تمايل بيشتر با Art Therapy آشنا شوند. تلفن شارلين 2471-588-416 است.

بعد از سخنان شارلين، حاضران به صرف ناهار دعوت شدند و در حين ناهار شارلين اسلايدهايي از نقاشي ها و کارهاي هنري افرادي که بيماري افسردگي داشتند نشان داد و درباره خصوصيات فردي که نقاشي متعلق به او بود حرف زد. نقاشي ها مانند نقاشي کودکان بود ولي آنطور که شارلين آنها را تجزيه و تحليل ميکرد، دنياي درون يک انسان نمايش داده ميشد.
بخش دوم اين نشست به سه سخنراني و پرسش و پاسخ به زبان فارسي اختصاص داشت.
ابتدا پروين صمدزاده سخنان خود را زير عنوان"زنان و افسردگي" ارائه کرد.
پروين صمدزاده در سازمان خدمات تورنتو کار ميکند و با زنهاي فارسي زبان(ايراني ــ افغان) که داراي مشکل هستند، کار ميکند. او از تجارب خودش در رابطه با افرادي که براي مشاوره به او مراجعه ميکنند، گفت.
فشرده اي از نکات مهم سخنان او را در زير ميخوانيد:
افسردگي در زنان بيشتر و تعدادشان تقريبا دو برابر مردان است. بعد از سن 15 سالگي تعداد دختران افسرده دو برابر پسران ميشود. عوامل موثر در اين زمينه، تغيير نقش و انتظارات از دختر و پسر، شکل گرفتن هويت و ساختار جنسي، جدايي از پدر و مادر و استقلال در تصميم گيري، تغييرات هورموني است. تحقيقات نشان ميدهد که دختران در دوران دبيرستان بيشتر دچار فشارهاي عصبي، افسردگي و مشکلات عاطفي ميشوند. مشکلاتي مثل ناهنجاري غذا خوردن، اضطراب، تطابق با محيط جديد و...
در زنان بزرگسال، افسردگي در رابطه با شريک زندگي و نقش و مسئوليت در خانه و اجتماع ديده ميشود.
عده اي از صاحبنظران معتقدند که فشارهاي عصبي ميتواند عامل تعيين کننده اي براي کساني باشد که از نظر بيولوژيکي استعداد ابتلا به افسردگي را دارند. عده اي ديگر مسئوليت هاي خاص و گوناگون که باعث استرس و فشارهاي عصبي ميشود را از دلايل افسردگي ميدانند. براي مثال مسئوليت آشپزي، نظافت، پذيرايي، خريد، لباسشويي، نگهداري از فرزندان و در برخي موارد نگهداري از پدر و مادر سالمند مي تواند موجب افسردگی شود.
در مورد زناني که با همسران و يا شريک زندگيشان زندگي ميکنند، کيفيت رابطه نقش بسيار موثري در وضعيت روحي زنان و در نتيجه افسردگي دارد.
کمبود يک رابطه صميمانه، امن و سرشار از اعتماد بخصوص اگر همراه با مشاجره هاي مداوم و انواع آزارهاي جسمي و روحي باشد به ايجاد افسردگي در زنان کمک ميکند.
از دست دادن اعتماد به نفس، احساس خجالت، تنهايي و بيکسي، مشکل اقتصادي، احساس برباد رفتن عمر و زندگي، احساس تبديل شدن به ابزار جنسي، از دست دادن احترام حتي در مقابل بچه ها، احساس حقارت و خودکوچک بيني و در مورد زنان مهاجر، دوري از زادگاه، خانواده و احيانا مشکل زبان عواملي هستند که منجر به ايجاد افسردگي در زناني که در رابطه ناسالم هستند، ميشود.
در پايان سخنان خانم صمدزاده، بيش از 40 دقيقه به پرسش و پاسخ در زمينه مورد بحث اختصاص يافت و حتي حاضران نياز به زمان بيشتري هم داشتند ولي نوبت سخنران بعدي بود.

سهيلا شمس دانشجوي دوره دکتراي مددکاري اجتماعي دانشگاه يورک درباره افسردگي در افراد سالمند صحبت کرد.
او گفت:
دوران پيري دوران خيلي حساسي است. تغييرات زيادي در زندگي شخص سالمند به وجود مي آيد و متاسفانه بيشتر اين تغييرات در رابطه با حس از دست دادن است. از دست دادن جواني، سلامتي، قدرت جسمي، دوستان قديمي و افراد فاميل و نقش و قدرتي که شخص در جامعه و خانواده داشته است.
افسردگي جزء طبيعي پيري نيست بلکه عواملي از قبيل: تنهايي، ازدست دادن دوستان قديمي و افراد خانواده، کم شدن حافظه، کم شدن يا از دست دادن حس شنوايي يا بينايي، استفاده از داروهاي مختلف و ترکيب اين داروها، تنگدستي و فقر، منتظر عمل جراحي بودن، ترس از مرگ، بيماري طولاني، دردهاي شديد و دائم، محدود شدن فعاليتهاي بدني، ازدست دادن عضوي از بدن به دليل بيماريهايي مثل قند يا سرطان و تجربه کردن آزارهاي روحي، جسمي و يا مالي توسط نزديکان فرد سالمند باعث افسردگي مي شوند.
عامل مهم ديگر تبعيض سني ((Ageismاست. تبعيضات به هر شکلي در جامعه،فرد يا گروهي از مردم را در شرايط محدود و مراتب پايين تر قرار ميدهد. فرهنگ امپرياليستي جوان پسند و جامعه اي که پيري را زشت و بد نشان ميدهد باعث شده که خيلي از مردم در هر سني حتي از فکر کردن به پيري بترسند. تبعيض سني وجود دارد وقتي که مردم فکر کنند چون شخص پير است ارزشش کمتر است، تغيير نمي پذيرد، مثل بچه ها فکر يا عمل ميکند، از خودش نمي تواند مواظبت کند ، وابسته به ديگران و سربار جامعه است.
تبعيض سني نه تنها روي شخص سالمند اثرات منفي مي گذارد بلکه روي برنامه ريزهاي اجتماعي ) Policy makers) و سيستمها و سازمانهاي اجتماعي که با اين افراد در رابطه هستند هم اثر منفي مي گذارد.
در تحقيقاتي که در مورد افسردگي صورت ميگيرد معمولا اثرات عوامل اجتماعي و فرهنگي ناديده گرفته مي شوند و بيشتر تحقيقات روي اينکه چگونه اين بيماري را معالجه کرد تکيه ميکنند. تعداد محدود تحقيقاتي که به تاثير اين گونه عوامل توجه کرده اند نشان ميدهند که افراد سالمندي که محدوديت فيزيکي(Physical Disability) دارند يا افرادي که در خانه هاي مراقبتي (Nursing Home) زندگي ميکنند و يا افرادي که به صورت مهاجر يا پناهنده به اين کشور آمده اند در خطر بيشتري براي افسردگي هستند.
آمار نشان ميدهد که ميزان خودکشي در بين افراد سالمند از همه گروههاي سني ديگر بيشتر است.
فرويد معتقد بود که مردم وقتي پير ميشوند کار کردن روي آنها سخت تر است چون تغيير نميپذيرند. اين نظريه روي رفتار پزشکان و روانشناسان اثر گذاشته و با وجود اينکه سطح دانش پزشکي و سرويسها و راههاي معالجه براي بيماري افسردگي خيلي پيشرفت کرده ولي افراد سالمند به وسيله پزشکان و روان شناسان ناديده گرفته ميشوند چون به نظر آنها براي اين اشخاص خيلي دير است که از اين سرويسها بهره ببرند.
80در صد کساني که در خانه هاي مراقبتي زندگي ميکنند افسردگي شديد دارند و احتياج به مراقبتهاي درماني،اما فقط چهار درصد از اين افراد ماهانه تحت معالجه قرار مي گيرند.
تحقيقات نشان داده که 75درصد افسردگي هاي شديد در افراد سالمند به وسيله دکترشان تشخيص داده نميشود. چون افسردگي جزئي از پيري شناخته شده مريض شکايت نميکند و اگر هم بکند دکتر دنبال مسئله را نميگيرد.
همچنين تحقيقات نشان داده که 70درصد افراد سالمندي که به خودکشي اقدام کرده اند در همان ماه با دکترشان صحبت کرده بودند.
در رابطه با افسردگي در افراد سالمند بررسيها نشان داده که زنها آسيب پذيرترند.کلا تعداد زنهاي سالمند نسبت به مردان سالمند بيشتر است. 61درصد افراد 65 سال به بالا و 72 درصد افراد 85 سال به بالا را زنان تشکيل ميدهند.
74درصد افراد سالمندي که در فقر زندگي ميکنند را زنان تشکيل ميدهندکه اين زنان هر چه سنشان بالاتر ميرود فقيرتر ميشوند مخصوصا اگر مريض شوند.
البته فقر زنان در سنين بالا يک پديده تصادفي نيست و به نقشي که زن در جواني در خانه، محيط کار و جامعه داشته ربط دارد.
در مورد افراد سالمند ايراني که به صورت مهاجر يا پناهنده به اين کشور آمده اند بايد گفت، روبرو شدن با تغييرات بزرگ زندگي مثل مهاجرت در هر سني مشکل است،اما اين مسئله براي افراد سالمند به دليل اينکه قدرت تطبيق با بالا رفتن سن کمتر ميشود مشکلتر است.
سالمندان ايراني به علاوه مشکلات مشترکي که با بقيه افراد سالمند کانادا دارند مشکلات خاص ديگري هم دارند براي مثال:
افسردگي به جهت ريشه کن شدن (Uprooted Depression) و قادر نبودن به ايجاد ريشه در جامعه جديد، تضادهاي فرهنگي و اجتماعي، سردرگمي، ترس از مرگ در غربت، محدود شدن فعاليتهاي روزانه به خاطر آشنا نبودن به محيط و زبان و خيلي مسائل ديگر.
سالمندان ايراني به سه روش با محيط اينجا خودشان را انطباق داده اند:
گروه اول: اين گروه بسيار تنها و منزوي شده اند، به ميل خودشان نيامده اند،از آمدن پشيمان هستند حتي اگر فاميل اينجا دارند باز دوست دارند برگردند ايران،احساس تعلق و وابستگي به اين جامعه ندارند، با خاطرات گذشته زندگي ميکنند، زياد بيرون نميروند، سعي نميکنند زبان ياد بگيرند، و براي آينده هم هدف و برنامه ريزي خاصي ندارند. اين گروه در معرض خطر بيشتري در رابطه با افسردگي هستند.
گروه دوم: اين گروه از جامعه بزرگتر (کانادا) کناره گرفته ولي با جامعه ايراني در ارتباط هستند. اينها معمولا کساني هستند که همسرانشان يا بچه ها و نوه هايشان را اينجا دارند معمولا خودشان را در خانه با کارهايي که دوست دارند سرگرم ميکنند. کتاب و روزنامه هاي فارسي ميخوانند، فيلمهاي ايراني نگاه ميکنند و به موسيقي ايراني گوش ميدهند و با دوستان ايراني در تماسند. براي انجام کارهايي مثل پرداخت صورت حسابها يا خريد از افراد خانواده کمک ميخواهند. اين دسته مقام و احترام خودشان را در خانواده و بين اعضاي فاميل دارند. کوچکترها به حرفها و نصيحتهايشان گوش ميدهند و کلا زندگي شان در مقايسه با ايران تغيير زيادي نکرده و نسبت به گروه اول راحت ترند.
گروه سوم: افرادي هستند که قدرت بيشتري در تطابق خود با محيط جديد داشته اند و از زندگي کردن در اينجا راضي اند. آمدن به خارج کشور را به صورت يک فرصت براي يک زندگي جديد نگاه ميکنند، زبان ياد ميگيرند و کارهايي را که دوست دارند و در ايران فرصت ياد گرفتن يا انجام دادن نداشته اند را ياد ميگيرند و انجام ميدهند. بررسي ها نشان داده افرادي که با محيط (جامعه) بزرگتر ادغام شده اند کلا از زندگي رضايت بيشتري دارند.
سهيلا شمس در پايان سخنانش چند نکته را مطرح کرد:
نکته اول ميخواهم در مورد معني استقلال و وابستگي به طور خلاصه صحبت کنم، استقلال به اين معنا نيست که يک شخص قادر باشد تمام کارها را خودش انجام دهد،چون در اين صورت هيچ کدام از ما مستقل نيستيم،اگر من مجبور شوم لوله کش خبر کنم اين نشان دهنده وابستگي من نيست. استقلال به اين معناست که شخص روي اينکه کارها چگونه انجام شود کنترل داشته باشد. وقتي که يک شخص سالمند تقاضاي انجام کاري را از ما ميکند،اگر آن کار را به ميل آن شخص انجام ندهيم،آن زمان اين شخص احساس بد وابستگي ميکند و اينکه ديگر کنترلي روي کارهايش ندارد.
نکته دوم اين است که افسردگي را جدي بگيريم. افسردگي نتيجه ضعيف بودن شخص نيست. افسردگي يک بيماري علاج پذير است و بررسيها نشان داده که در مورد معالجه افسردگي هر قدمي، هر چقدر جزئي بهتر از اين است که هيچ قدمي برداشته نشود. بهترين موقع کمک در مراحل اوليه بيماري است.
سوم اينکه توجه داشته باشيم که افراد سالمند يک گروه هماهنگ و شبيه نيستند و احتياجات و خواسته هايشان با هم ديگر بسيار متفاوت است. مثلا احتياجات افراد 65ساله تا 70ساله با افرادي که 85سال به بالا دارند کاملا فرق ميکند.
نکته آخر که دوست دارم روي آن تاکيد کنم اين است که تبعيض سني را تشخيص بدهيم و با آن مبارزه کنيم. ما ممکن است که تبعيض نژادي يا تبعيض جنسي را که عليه يک نژاد ديگر يا جنس مخالف ما ميشود، هيچ زمان درک نکنيم، چون آن را تجربه نميکنيم، اما تبعيض سني را اگر به پيري برسيم صددرصد تجربه خواهيم کرد.

افخم مردوخي آخرين سخنران بود که پس از پرسش و پاسخ در زمينه افسردگي در سالمندان، در مورد "تغييرات هورموني و افسردگي" صحبت کرد.
او گفت: تغييرات هورموني در ميان زنان از عواملي ست که ممکن است منجر به افسردگي کوتاه يا درازمدت شود. اين تغييرات را معمولا در دوران يائسگي، پيش يائسگي و پس يائسگي ميتوان يافت.
دوره يائسگي معمولا بين سنين 41 تا 55 سال پيش مي آيد و به شيوه زندگي و تاريخچه ژنتيک نيز مربوط ميشود. بعضي از زنان قبل از سن 40 سالگي يائسگي زودرسي را تجربه ميکنند. اختلال سيستم مقاومت بدن و مشکلات غده تيروئيد باعث پيدايش اين بيماري است.
در دوره پيش يائسگي توليد استروژن در بدن کم شده و عادت ماهانه نامنظم ميشود. اين دوره از چند ماه تا چند سال به طول مي آنجامد. در دوره پس يائسگي که پس از اتمام يائسگي و قطع عادت ماهانه آغاز ميگردد امکان بروز ناراحتي هاي جانبي نظير پوکي استخوان، ناراحتي هاي قلبي، مفصلي، سردرد، ميگرن و سرگيجه به وجود مي آيد.
علائم يائسگي را معمولا ميتوان در قالب گر گرفتن، يخ کردن و عرق سرد، بدخوابي و خواب منقطع، افسردگي و التهابات بيمورد، عدم کنترل ادرار و تغييرات رفتاري مثل يکدندگي و لجبازي مشاهده کرد.
التهابات قبل از عادت ماهانه و يا Premenstrual Syndrome(PMS) نيز گريبان 40درصد از زنان را ميگيرد و نوسانات روحي و رفتاري بيشماري نظير بي حوصلگي، خستگي مفرط، بغض و حساسيت هاي شديد و التهاب سينه ها را به همراه دارد. 3 الي 5 درصد از زنان گرفتار التهابات شديد قبل از عادت ماهانه ميشوند. اين بيماري معمولا در ميان زناني که سابقه PMS و يا افسردگي، بيماري دوقطبي در خود و يا خانواده داشته اند ظاهر ميشود. انجام فعاليت هاي روزمره براي اين بيماران غيرممکن است.
افسردگي در اين دوران با شواهد رفتاري زير مشخص ميشود:
مودهاي نوساني و افسرده، از دست دادن علائق هميشگي، از دست دادن اعتماد به نفس، احساس يأس و بيهودگي، قطع ارتباطات اجتماعي، کم تحرکي و بيحالي شديد، پرخوابي و يا کم خوابي شديد.
فکر به خودکشي و خودآزاري و يا حتي ديگرآزاري ميتواند از ويژگي هاي اين دوران خاص افسردگي باشد.
پزشکان ورزش هاي ملايم و مداوم، قطع استفاده از کافئين، الکل و سيگار، انجام مديتيشن و تراپي و استفاده از داروهاي شيميايي و يا گياهي را به عنوان طرق مداوا توصيه ميکنند.
افسردگي بعد از زايمان و يا Postpartum Depression در 85درصد از زنان پس از زنان پيش مي آيد. در بسياري خفيف و در حدود يک درصد به صورت شديد بروز ميکند که توجه بسيار زيادي را طلب ميکند.
نوع متداول افسردگي پس از زايمان سه تا چهار روز پس از زايمان شروع شده و بين دو هفته تا سه ماه طول ميکشد.
10 تا 20 درصد از زنان دچار نوع متوسط افسردگي پس از زايمان ميشوند و اين دوره معمولا سه تا شش ماه پس از زايمان ظاهر ميشود و علائم بسيار شديدي دارد از جمله حملات اضطراب آلود دائمي، افکار مغشوش و وسواس از ويژگي هاي اين بيماري ميباشند.
خانم مردوخي در پايان سخنانش گفت:
بحث افسردگي در جامعه ما و بسياري از جوامع ديگر بحث تازه اي است که طرحش احتياج به شهامت، مقاومت و حمايت دارد.
اميد ما براي برگزاري اين جلسه يک روزه که با استقبال ارزنده اي روبرو شد، تلنگر زدن و در نهايت کمک به شکستن سکوت در ارتباط با افسردگي و ساير بيماريهاي رواني است.

چنانچه در زمينه بيماريهاي روحي نياز به اطلاعات بيشتر داريد، با خانم افخم مردوخي در سازمان Mood Disorders Association با تلفن 8046-486-416 داخلي 232 تماس بگيريد.

افخم مردوخي

افسردگي در سالمندان، Art Therapy، زنان و افسردگي و تغييرات هورموني و افسردگي موضوعات مورد بحث در اين نشست بودند


پروين صمدزاده

سهيلا شمس

کرن ليبرمن

شارلين فريدمن نيز تجربه افسردگي داشت ولي هنردرماني به او کمک کرد

شهروند



2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster