صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

زنان و شلاق فيلسوف /سارا ارمني

نيچه ، فيلسوف آلماني،دركتاب چنين گفت زرتشت از زبان پيرزني ميگويد “ سراغ زنها ميروي، شلاق ات را فراموش مكن! “. گرچه به نظر محققين نبايد از نقل قولهايي مانند ؛ مرگ خدا ، يا ؛ شلاق را فراموش مكن، استفاده غرض ورزانه كرد وآنهاراازمتن مربوطه بريد و جداكرد.بيوگرافي نويسان ، نيچه راانساني خجالتي وكمرو توصيف ميكنند كه حتا شهامت نگريستن درچشم زنان رانداشت وچنان حساس ودل نازك بودكه موقع جدايي و بدرقه دوستان ،هرهر به گريه مي افتاد.اودركتاب فوق،زنان رااسباب بازي مردان معرفي ميكند وميگويد،مردان رابايد براي جنگ سرنوشت ساز تربيت كرد وزنان رابراي استراحت وپرستاري ازجنگجويان.

مورخين فلسفه،اورا بدنام ترين فيلسوف آلماني ميدانند،چون هيچ فيلسوفي مانند اومورد سوء تفاهم نژادپرستان قرارنگرفت وازآثارش سوء استفاده سياسي نشد. به نظر صاحبنظران، فلسفه نيچه، شكل آكادميك ودانشگاهي بخودنگرفت و پر از تناقض وتضاد است، همانطور كه زندگي خصوصي اوبود. اودركنار فويرباخ يكي ديگر از منتقدين دين و مذهب درغرب است.به نظر او هدف فلسفه بايد جواب مثبت به زندگي باشد ونه رد و انكار آن.مهمترين موضوع فلسفه نيچه، عشق او به سرنوشت بود، آنطور كه يونانيهاي باستان درباره سرنوشت عقيده داشتند.او ميگفت، نيروي محرك جهان،تراژدي انسان است. اوبزرگترين دستاورد فرهنگ يونان را تئوريزه كردن تراژدي ميدانست.تراژدي كه نتيجه ناتوانيها وشكستهاي انسان بود وميكوشيد سرنوشت انسان را ايده آليزه نمايد.درحاليكه دين، علت بدبختي انسان رادرگناهان مرتكب شده او مي جويد، يونانيها درد و رنج انسان را نشانه زندگي تراژديكش ميدانستند.نيچه مينويسد، اخلاق يونان باستان براساس كوشش و اعتماد به نفس بود، ولي اديان ابراهيمي،ازجمله مسيحيت،براساس تحقير،تهديد،توهين وفشار به غريزههاي طبيعي انسان، قصد افساركردن اورادارند. اوميراث فرهنگ يوناني غرب را درتضادبا مسيخيت آن ميديد. به نظر او هدف دين اين است كه تمام كوشش انسان، آن گردد كه درزندگي به گناهان احتمالي روزانه جاخالي دهد. اودراين رابطه ميگويد، تاريخ تكرار ميشود وفقط دور ميزند. نه بهشتي وجود دارد و نه اوتوپي و جامعه آرماني.به اين دليل بايد قدر اين زندگي و اين چند دهه را دانست.

نيچه همچون معلم فلسفي اش يعني شوپنهاور،نيروي حركت تاريخ رادر اراده انسان ميديد ونه در خردگرايي. او اراده گرايي شوپنهاور را برعقل گرايي كانت-هگل-سقراط ترجيح ميداد. نيچه همچون هراكليت و شوپنهاور دامه دهنده فلسفه روشنگري درغرب شد.اواز خويشاوندان فلسفه اي موسوم به فلسفه زندگي برگسن نيز ميباشد. نيچه بالحني اغراق آميز مينويسد، فيلسوفان خردورزي مانند : سقراط-كانت-هگل موجب آسيب مغزي وعقدههاي بشرشدند، و در تحسين از فلسفه شوپنهاور ميگويد، درآثار او : بيماري و درمان- غم تبعيد و پناهگاه – جهنم و بهشت، درخدمت خواننده تيزهوش هستند.

مدافعين نيچه مي نويسند، او نه ناسيوناليست و نه نژادپرست و نه يك فالانژ متعصب وبنيادگراي ژرمن بود ،گرچه فاشيستها كوشيدند از جملات قصار او، آمده در كتاب اراده به قدرت رسيدن سوء استفاده نمايند.اوحتا ميگفت، تاثير فرهنگ آريايي باعث فساد جهان وتاريخ گرديده.لودويك ماركوزه ،روشنفكر آلماني مينويسد، اوبدشانس ترين آدم تاريخ فلسفه است،چون بيسوادان و لمپن هاي خياباني فاشيسم، اين جنين مغرضانه ازجملاتش سوء استفاده كردند. آلبركامو تكيه ماشين تبليغات نازي برآثار اورا يك ناحقي ماجراجويانه وفرصت طلبانه ناميد. ماكس هايمر ، يكي ازنظريه پردازان مكتب فرانكفورت مي پرسد، آيا نيچه متفكري بزرگتر از ماركس نبود؟

رورنامه نگار چپي ،از يوگسلاوي سابق نوشت ، نيچه براي ما نماينده اعلان انسان خلاق مدرن بود.درباره مسير فكري نيچه بايد اشاره كرد كه او از ايده آليسم آغازين به ناتوراليسم درفلسفه رسيد.و كوشيد تا ابتذال وسقوط زمانش رابا اشاره به يكه تازي مذهب و اخلاق مسيحي نشان دهد. نيچه عشق به همنوع در مسيحيت را اخلاق برده داران نام گذاشت و مينويسد، فلسفه ايده آليستي با طرح اصطلاح حقيقت جهاني، فاصله اي بين انسان و جهان انداخت، چون جهان را بدو بخش : حقيقي و ظاهري تقسيم كرد.

متفكرين چپ مقيم كشورهاي بلوك شرق سابق پيرامون نيچه نوشتند كه او مبلغ حكومت جامعه برگزيدگان بود ودرآثارش هيچگاه جوياي حقيقت نشد، بلكه دنبال حقيقت خود بود.آنها با تكيه برآثار نيچه ميگويند، او عليه جنبش كارگري مبارزه كرد واز موضع اشرافي، اخلاق اربابي انسان برتر را تبليغ كرد.اودركتاب اراده به قدرت رسيدن از بورژوازي خواست كه باقيمانده ايده آلهاي هومانيستي و دمكراتيك خودرا به دور اندازد. اواز فيلسوفان وشاعران آته ايستي و از پيشگامان “فلسفه زندگي“ امپرياليستي وعرفاني خردگريز است كه تعداد زيادي از نويسندگان بورژوازي راست را تحت تاثير قرار داد. اواز موضعي راست به انتقاد از بورژوازي نوپا پرداخت وخواهان انقلاب راستگرايان و بقدرت رسيدن آنها شد. از جمله عنوانهاي تحريك كننده در نوشته هاي او : اراده بقدرت رسيدن-نيهليسم- تغيير ارزشها- انسان برتر- خدا مرده- تكرار تاريخ- بازگشت دوراني اوضاع ،و غيره ميباشند. نازيها از واژههاي او مانند : زن خونخوار بلوند- رهبر- ابرمرد و غيره سوء استفاده كردند. بعدها فلسفه زندگي نيچه موجب تولد فلسفه اگزيستنسياليسم درغرب گرديد. فلسفه سياسي جماعت برگزيدگان نيچه ، فقط خوشبختي قشر مرفه و برگزيدگان را درنظر داشت. تئوري ابرمرد او با تئوري تكامل و تنازع بقا داروين خويشاوند شد، گرچه نظريه داروينيسم براساس عوامل بيولوژيك وتئوري نيچه برپايه خواست و اراده گرايي است . در 4000 مقاله اي كه تاسال 1980 در 30 زبان درباره نيچه منتشر شد، او را به تحقير فيلسوف شاعر ناميدند و نه فيلسوف متفكر.

نيچه ميگفت با فراگير شدن علم و صنعت درقرن جديد،بايد به تعريف نوي از انسان پرداخت. به نظر او، انسان حلقه اي است ميان ميمون و انسان برتر. او ميگفت، انسان ، جهان را نساخته، بلكه خود ميتواند جهاني باشد.او هنرمند نيست، بلكه يك اثر هنري است. به تاكيد او، انسان برتر نيچه، انسان است و نه خدا، انساني كه هميشه به حالتي تكراري بايد درمقابل يك زندگي بدون هدف و وسيله مقاومت كند. به اشاره او امكان انسان برتر، از آن روزي شروع شد كه مذهبي نمايان، خدا را به قتل رساندند.اوبه اغراق و طنز، خودرا جانشين خداي بقتل رسيده ميدانست . براساس دفتر يادداشت هاي روزانه اش ، نيچه در سال 1861 به اين نتيجه رسيد كه مسيحيت يك دين خيالي است، چون نه خدايي وجود دارد و نه روح ابدي، و نه معجزههاي آمده در كتاب انجيل حقيقت دارند.

فريدريك نيچه Friedrich Nietzscheدر سال 1844 درجنوب شرقي آلمان زمان پروس بدنيا آمد و درسال 1900 درحالت جنون درآنجا درگذشت. بنظر منتقدين ادبي، او بدون شك، غير از فلسفه، يكي از مهمترين شاعران زبان آلماني است.

نيچه چون كيركگارد ميگفت، بايد به انتقاد زبان فلسفي پرداخت كه تاكنون مورد استفاده فلسفه ايده آليستي قرار گرفته، چون واژههاي فلسفي به سبب وابستگي ايده ئولوژيكشان قادر به بيان منظور نوي نيستند. زبان قرنها است كه وسيله اعمال قدرت گروهي شده كه زندگي را بطرق گوناگون نفي ميكند. زبان ،ريشه در بقدرت رسيدن گروهي ازحاكمان دارد كه اولين بار براي تسلط برمردم وزيردستان از آن استفاده نمودند.

اثر اصلي نيچه كتاب “ چنين گفت زرتشت“ نام دارد كه حاوي مهمترين افكار فلسفي اوميباشد. زرتشت در اين رابطه نامي ادبي-خيالي است و نه حقيقي-تاريخي، يعني پيامبر ايراني عصر جاهليت !.مشهورترين كتابهاي نيچه : اراده بقدرت رسيدن- انساني، خيلي انساني- درآن سوي خير و شر- نسب نامه اخلاق- شامگاه بتان- حكت مسرت بخش- دجال، ضد مسيح- ملاحظات نابهنگام- تولد تراژدي ار روح موسيقي-موضوع واگنر- ماشااله، عجب مردي! – هستند. كتاب آخر، نوشته اتوبيوگرافيك او ميباشد.

درروستاي محل اقامت نيچه درخارج، در روي تخته سنگ صخره اي، شعر معروف سرود سرمستي ،از بخش چهارم كتاب “ چنين گفت زرتشت “ بصورت زير آمده:

آه انسان ! هشدار !

اين نيمه شب ژرف چه ميگويد ؟

خواب بودم ، خواب بودم ؛

از خواب ژرف برخاستم.

جهان ژرف است ؛

ژرف تر ازآنكه روز گمان كند

رنج آن ژرف است

لذت، ژرفتر از محنت

رنج ميگويد: بگذر !

اما لذتها جاودانگي ميخواهند

ژرفي، ابديتي ژرف !

سارا ارمني

asar@noavar.com



2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster