به تازگي در يكي از سايتهاي فارسي زبان، مقالهاي منتشر شده كه فعاليت سازمانهاي غيردولتي در ايران را مورد نقد قرار داده كه چرا زنان فعال در اين سازمانها، سياسي كاري ميكنند. گذشته از آنكه ما عملا چيزي مبني بر سياسيكاري تشكلهاي زنان به آن شكل كه گفته شده نديدهايم، سعي ميكنم به چند موضوع كه هر يك بحث مفصلي را ميطلبد اشارهوار بپردازم:
1 ـ اولا مفهوم ان. جي. او بهخودي خود سياسي است. زيرا اينها نهادهايي هستند كه جمعشان، جامعهي مدني را ميسازند و جامعه مدني در همهي نقاط عالم و در كليه جوامع، در مقابل دولت قرار دارد، بدون توجه به اينكه هر كدام از اين سازمانها چه فعاليتي دارند.
2 ـ چرا بايد فكر بكنيم ان. جي. اوها در سراسر جامعه بايد متحدالشكل به كارهاي غيرسياسي بپردازند؟ حالا اگر يك سازمان مدني تصميم بگيرد فعاليتي بكند كه به نظر سياسي ميآيد چه اشكالي دارد؟ چرا ما شرطي شدهايم كه تا به تحليلي ميرسيم آن را براي همه تجويز ميكنيم؟
3ـ هر عمل ما، يا عكسالعمل ما، خواهي نخواهي، سياسي است. اصلا مگر سياست جز اين است كه موقعيت خودمان را بهتر كنيم و تثبيتاش كنيم؟ علم سياست، همانا علم زندگي بهتر است. دولت ميخواهد موقعيت خودش را بهتر كند، گسترش بدهد و امكاناتش را بيشتر. حالا اگر زنان و مردان در جامعه مدني بخواهند موقعيتشان را بهتر كنند، اين امري مردود است؟ و مگر اين كش و واكش، عملي سياسي نيست؟ اگر نيست پس چيست؟
4ـ بعضي از آقايان ميگويند ”سياست ما عين ديانت ماست“، زنان هم ميگويند ”سياست ما، عين زندگي ماست“ كدام درست ميگويند؟ در نگاه من، هر دو درست است.
5 ـ ستاندن خراج بخت از چنگ اين عالم، عين سياست است، حال اين اخراج، خواه به چنگ آوردن امكانات ورزشي باشد، خواه به دست آوردن حق حيات زنانه، خواه بهدست آوردن حق بيان.
6 ـ معمولا تنها در شماري از جزيرههاي كوچك و جدا از هم (خانواده) رابطهي قدرت حاكم، ترك برميدارد، درحاليكه در همهي فضاهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و فرهنگي، عامل قدرت و رابطهي قدرت، مواج است و نميتواني سرت را بدزدي يا خودت را به كوچه علي چپ بزني.
7 ـ كلام واپسين اينكه در محيطي زندگي ميكني كه از هر عمل و عكسالعمل مستقل تو، تعبيري سياسي ميكنند. سياست در پهن دشت جامعه به پهناي هيكل تنومند و عظيم دولت است. پس تو گريزي از سياست و سياستورزي نداري.
تريبون فمينيستي ايران