برای گرد هم آیی در دانشگاه کاشان با موضوع ادبیات و سیاست ، ادبیات سیاسی و سیاست ادبیات
با سلام به دوستان عزیز دانشجو
خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما در شهر شعر و هنر کاشان هستم . شهر سهراب که بوی خاک و گل و ریحان می دهد . هر جا که شعر هست ، شیدایی و عشق نیز هست ؛ و انقلاب زبان شاعرانه به قول ژولیا کریستوا . زبان دگرگونی ، زبان ناخودآگاه ، زبان تن ، زبان عاطفه و حس ، زبان خلاف معیار ، زبان سیاسی ... سیاسی به چه معنا ؟ سیاسی از چه نوع ؟
فرهنگ معاصر فارسی به ما می گوید : سیاست به معنی دانش یا فن حکومت کردن ، کشورداری ، کارهای مربوط به رابطه ی دولتی با دولت های دیگر و سیاسی صفت مربوط به سیاسیت است .
و فرهنگ فمینیستی سیاست را هر نوع رابطه ای می داند که ساختارش بر مبنای قدرت است که در آن گروهی تحت نظارت گروهی دیگر قرار می گیرند . و بنا به این تعریف و از موضع سیاست طرح مسائل زنان هر چیز شخصی را سیاسی می داند از جمله روابط زنان و مردان را .
و فوکو در تحلیل های عمیق و شگرف اش از مناسبات قدرت برای ما آشکار می سازد که قدرت صرفاً در مناسبات سیاسی حکومتی نمود ندارد بلکه در همه ی روابط انسان ها در همه ی عرصه ها وجود دارد از جمله در روابط استادان و شاگردان ، دکترها و بیمارها ، سخنران ها و مخاطب ها و غیره و غیره .
و ویرجینیا ولف با فهمی درخشان به ما می گوید که هر گاه رابطه ی زنان و مردان ، کودکان و والدین ، و بندگان و اربابان تغییر کند ، ادبیات و سیاست نیز تغییر خواهد کرد ...
و این چنین مدلول های بیشماری در برابر دال " سیاسی " و " سیاست " قرار می گیرند و دریافت ما از معنای این واژه ها دگرگون می شود ، گسترش می یابد ، و معنا رها می شود از محدودیت آن طور که دریدا می خواهد ...
و به این ترتیب ، هر چیز که به رابطه ی قدرت و سلطه در هر عرصه ای و رها شدن از آن مربوط شود ، سیاسی است .
افسون زدایی از قدرت ، در هم شکستن جذابیت قدرت ، جوانان و شیفتگی زدایی از قدرت : وقتی جوانان در دیدار یک دقیقه ای با رئیس جمهوری به این جا رسیدند که " امروز دیگر از شما سئوالی نداریم " و فقط نقد کردند و نقد ، وقتی در همایش شعر خوزستان که هفته ی پیش برگزار شد جوانان شعر آزاد در برابر اقتدار شعر کلاسیک شده که معتقد بود شعر آنان " خیانتی است به شعر خوزستان " ایستادند و بر " تفاوت " شعر خود و نه برتری آن پای فشردند ، وقتی اندیشه های نوین در برابر قدرت تفکر سنتی از همه نوع در جامعه ایستادگی می کند و در کنار یک " نه " بزرگ به راه و کارهای ایجابی می پردازد ، جامعه حکایتی دارد شنیدنی از نفی اقتدار در همه ی عرصه ها و امتداد پی گیرانه ی ایجاد دگرگونی در همه جا .
در ایران پس از انقلاب 57 و به جز یک دهه سرکوب و جنگ ، انقلاب های پی در پی کوچک تر اقتدارهای ایجاد شده را به سرعت در هم ریخته است ؛ سرعت تغییرات و دگرگونی های ذهنی و فرهنگی چنان زیاد است که پاسخ گویان را دچار گیجی و حیرت کرده و نوجویی و نوخواهی آن قدر گسترده که هیچ انقلاب سیاسی ا ی حتی چنین تحولاتی را در روابط خصوصی و اجتماعی انسان ها به وجود نیاورده بوده است ، انقلاب های از پایین و عمیق که زندگی را تغییر داده اند : روابط زنان و مردان ، کودکان و والدین ، شاگردان و استادان و ... شعر شاملویی به شعر رویایی تبدیل می شود ، سینمای بیضایی به سینمای مستند گونه ی جوان ، ادبیات داستانی زنان یک اتفاق می شود و جنبش زنان یکی از پویا ترین جنبش ها ، جنبش اجتماعی جوانان در عرصه ی مد و لباس ، موسیقی ، غذا ، روابط جنسی ، رقص ، و هنر و ... یادآور خصلت متمردانه و نفی کننده ی هیپی ایسم و پانکی ایسم ، و به این ترتیب افسون زدایی از قدرت به مثابه عنصری پسامدرن در سیاست رسمی بارز می شود ...
و این گونه است که ادبیات متفاوت ، ادبیات دیگری ها هم شکل می گیرد . و ما شاهد شکل گیری صدای ادبیات زنان در کنار ادبیات غیر مسلط و گمنام ، صدای شعر و داستان نژادها و اقوام در حاشیه ، و صدای ادبیات آلترناتیو هستیم که یاری می دهند به ساختن دنیایی چند صدایی با تکیه بر تفاوت ها و تنوع ها ؛ " تنها صداست که می ماند " ...
جنبش های اجتماعی ادبیات خودشان را نیز می آفرینند و تردیدی نیست در ماهیت سیاسی جنبش ها و ماهیت سیاسی ادبیات شان : جنبش زاپاتیست ها در مکزیک ادبیات دهقانی خود را می آ فریند و جنبش زنان در همه ی کشورها ادبیات زنان را ؛ ادبیات کارگری با جنبش کارگران خلق می شود ، و ادبیات سبزها با جنبش های زیست محیطی و انسان ها و جریان های فکری و فرهنگی و زبانی آلترناتیو ادبیات آینده را به وجود می آورند . همه ی انواع این ادبیات بر خلاف ادبیات رسمی و مسلط شکل می گیرند و هم خصلت واسازی و نقادی گذشته را دارند و هم نوآفرینی برای آینده .
ادبیات زنان برای ما از دنیایی دیگرحرف می زند . دنیایی که تاریخ ادبیات مردانه و مردان از آن کم تر حرف زده اند و به درون آن راه یافته اند . ادبیات زنان دارای عناصر جدی انتقادی به سامان مردسالارانه ی زندگی و نگاه مردانه به عشق ، به زن ، و به ارزش های رایج است . و در عین حال پیشنهادهای تازه ای برای ادبیات به ارمغان آورده است .
سیاست آزادی بدن در ادبیات زنان : نظریه ی فمینیستی درباره ی لذت (pleasure ) زنان را به اتخاذ تصمیمی سیاسی که آزادی احساس کردن را به آن ها بدهد ملزم می سازد . بحث آزادی بدن یک امر سیاسی است . بدن به ویژه بدن زن موضوع ، هدف ، و ابژه ی اقتدار و سلطه بوده است . مردان برای سلطه بر بدن زنان و اعمال اختیار بر بدن زن کوشش های زیادی کرده اند . ایجاد پدیده ی حجاب ، تولید مثل اجباری ، شکل های مسلط رابطه ی جنسی و غیره از جمله ی این موارد بوده و هستند . از این رو ، ادبیاتی که در ان آزادی بدن زن و همه ی تبعات اش بازتاب یابد ادبیاتی سیاسی است .
" personal in political " شخصی سیاسی است . فهمی انقلابی از امر سیاس که کرل هانیش در سال 1970 ابداع کرد و به شعار اصلی فمینیسم موج دوم تبدیل شد . این فهم درک پیشین از سیاست را که منحصر به قلمرو اجتماعی بود ، دگرگون کرد و نشان داد که تمایز گذاری بین حوزه ی شخصی و عمومی گمراه کننده است و مردان همان گونه که در خانه بر زنان تسلط دارند ، در عرصه های اجتماعی نیز بر آنان مسلط اند و هر چیز که به رابطه ی سلطه و اقتدار حتی در روابط شخصی مربوط می شود سیاسی است .
در دهه ی 40 شعر رویایی که با جریان شعر مسلط شعر شاملو ، اخوان ، نادرپور ، و حتی با شعر سهراب متفاوت است ، در حاشیه قرار می گیرد . بیانیه ی شعر حجم او با هجو مواجه می شود . هوشنگ ایرانی که شعر نثر را وارد جریان شعری می کند ، در حاشیه ی شعر مسلط قرار می گیرد و سرکوب می شود . سه دهه می گذرد و شعر متفاوت آنان و نیز شاعران متفاوت دیگر پایه های نوینی را برای شعر دهه 70 می رساند به لحاظ زبانی به لحاظ شعر نثر گونه !
در همان دهه 40 به دلیل نگاهی متفاوت به دنیا ، نگاه نڦادانه به غرب و فرهنگ غرب و کوشش برای نشان دادن ارزش های فرهنگ شرقی ، کلیشه های مدرنیستی تفکر و شناخت را می شکند و از نظر منظر طبیعت گرایی به نقد جنگ و جامعه ی ناعادلانه ی طبقاتی می پردازد که در زمان خودش نوعی شالوده شکنی است . از تفکر انتقادی مسلط در جامعه روشنفکری ... کوشش اینان برای رسیدن به تفاوت در آفرینش فضاهای شعری مستقل و منحصر به خود و ساختن زبانی نو و متفاوت با دیگران تلاش برای رهایی از کلیشه های ادبی رایج است و به این تعبیر که در برابر اقتدار شعر مسلط می ایستند شعرشان سیاسی است .
سه دهه می گذرد و در شرایطی که شعر حکومتی وجود ندارد شعر رویایی به عنوان شعر رسمی پذیرفته می شود . زبان های شعری جدیدی شکل می گیرند ، زبان هایی که یکنواخت نیستند ، متکثرند ، و تلاش می کنند نسخه برداری نکنند و نمی خواهند جانشین زبان قبلی بشوند . از زبان پیش از خود عناصری انتخاب می کنند و در اشکال شعری تازه و متغییر از آن استقاده می کنند ، زبان ها و نگاه ها و فرم های متفاوت را می آفرینند ، قواعد نوشتارشان از دل خود نوشتار بیرون می آید و متکی بر قراردادهای قبلی نیست . و به این ترتیب شعر آزاد شعر متفاوت در پروسه ی ابداع خویش قرار می گیرد . و در اینجا باز هم به مفهوم محوری بحث امروز می رسیم ؛ به تفاوت و آزادی .
روند آزاد شدن به معنای امروزی روند رسیدن به تفاوت ها و آزادی از قید کلیشه ها ، الگوها ، همانندسازی ها ، کلان پروژه ها ، و رهایی از سیاست مسلط ، زبان مسلط ، ادبیات مسلط ، فمینیسم مسلط ، و هر چیز مسلط دیگر است . هر چیز مربوط به در هم شکستن الگوها و تیپ ها و هر چیز مربوط به تفاوت ها و آزادی های سیاسی است .
جهانی سازی با مدلول سرمایه داری استعماری و امپراتوری جدید ، بر عکس ، بر الگو و تیپ خود اصرار می ورزد و می خواهد جهان را با مدل اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، و فرهنگی خود یکسان کند و جهان هم سانی بسارد در اقتصاد با الگوی لیبرالیسم نو در فلسفه : جهانی کردن پروژه ی مدرنیته ، در سیاست تعمیم مدل دموکراسی انتخاباتی و حزبی . در سینما : هالیوود . در غذا : مک دونالد و پپسی . در موسیقی : جاز آمریکایی و در ادبیات : نوع آمریکایی اش . و در برابر نیروهای ضد جهانی سازی که جهانی شدن از نوع دیگر و بهتر است ، بگوییم از انواع دیگر متکی بر تفاوت ها و ناهمسانی ها را مد نظر دارند معتقدند به آزاد گذاشتن عرصه ی نمودها و نمایش انواع هر چیز از هر جا و در ادبیات نیز بر لزوم ترویج ادبیات رنگین پوستان ، زنان ، شرقی ها ، کارگران ، روستاییان و ادبیات آلترناتیو متکی بر زبان ها و فرم ها و ساختارهای روایی متفاوت ، نو ، و بدیع پای می فشرند .
و در اینجا این پرسش مطرح می شود که ادبیات هر سرزمین و مردمی چگونه جهانی می شود ؟ هویت های منزوی ، درخود ، انحصاری و وابسته و بدون ارتباط با دیگران هرگز نمی توانند جهانی شوند ؛ و جهانی شدن برای به دست آوردن بازار جهانی نیز هدف سرمایه داری است . اما برای معرفی کار خود به جهان با حفظ هویت متفاوت خود جهانی شدن از نوع دیگر است . البته منظور من هویت فردی است و نه صرفاً و منحصراً هویت قومی یا مڵی ، این هویت فردی متفاوت می تواند نشانه هایی از هویت قومی یا مڵی داشته باشد و نیز نشانه هایی از انواع هویت های دیگر .
ادبیات ایران از طریق ترجمه توانسته است دامنه های موضوعی ، ساختار روایی ، شناخت تجارب و عواطف حسی متفاوت ، و نیز نشانه های فرهنگی و زیبایی شناختی از نوع دیگر را به ادبیات جهان بشناساند و از این طریق به ظرفیت ها و امکانات ادبیات جهانی بیفزاید .
شالوده شکنی ، انقلاب در نظریه فلسفی و نقادی ادبی ، نقد ادبی و دگرگونی سیاسی در خوانش متون
" متن که از تناقضات تشکیل شده است ، دیگر به یک تعبیر واحد ، هماهنگ و موثق گردن نمی گذارد . متن به مقوله ای متکثر و گشوده در برابر قرائت های جدید تبدیل می شود که دیگر چیزی برای مصرف منفعلانه نیست ، بلکه موضوعی است که خواننده می تواند در آن به تولید معنا بپردازد " ( از کتاب عمل نقد اثر کاترین بلزی ، ترجمه ی عباس مخبر ص 138 )
" کار نقد آن است که به منظور بازسازی متن به مثابه ی موضوع متکثری که به گونه ای تازه قابل درک باشد به ساخت شکنی اثر بپردازد . " ( همان اثر ص 140 ) ساخت شکن کردن متن ، گشودن آن است و رهایی بخشیدن به مواضع مختلف و گوناگون فهم آن . کاترین بلزی معتقد است انقلاب کوپرنیکی اخیر انقلابی است که در حال وقوع است و شیوه های سنتی درک جهان و متن هر دو را از بنیاد متزلزل می کند . او می افزاید لکان معتقد است همان گونه که کوپرنیک مرکز زدایی از کیهان را به انجام رساند ، دنیای کوپرنیک همان طور که زمین محور نبود خدا هم محور نبود ، فروید ضمن به چالش کشیدن مبنای دکارتی انسان گرایی لیبرال ، چالش با اصل فلسفی من فکر می کنم پس هستم و آگاهی هویت را تضمین می کند این سئوال را مطرح کرد که انسان مدرن چگونه می تواند به بودن خویش این گونه اطمینان داشته باشد ؛ تعبیر مکان از فروید است که شالوده ی یک انقلاب کوپرنیکی اصیل را بنیان می گذارد . لکان عقیده دارد که شخص (سوژه ) در قلمرو نمادین ساخته می شود و منشأ بسیاری انگیزه ها و اعمال انسان ناخودآگاه است که متشکل از عناصری است که ورود آن ها به قلمرو نمادین ممنوع است و ناخودآگاه ساختاری شبیه زبان دارد . به این ترتیب هویت انسان از ماهیتی واحد ، منسجم ، خودآگاه و ثابت به هویتی متغیر ، نامنسجم ،و پاره پاره تبدیل می شود ، دوران متافیزیک حضور و همراه با آن کلیه ی روش های تحلیل ، تبیین و تفسیر جهان و متن که مبتنی بر یک مرکز واحد بی چون و چرا و ما قبل کوپرنیکی است پایان می یابد . خوانش متن و نقد ادبی امکانات و ظرفیت های تازه و دگرگون یابنده می یابد . متن در ارتباط سه جانبه ی متن – خواننده – مؤلف قرار می گیرد ، بارها خوانده می شود و با هر خوانش متفاوتی معناهای جدیدتر شکل می گیرند و دریافت های قطعی و ثابت به فهم های متغیر و متکثر تحول می یابند و به این گونه ادبیات و زندگی با تفاسیر و تأویل هر دم نو شونده در روند سیاسی اقتدار شکنی های متعدد قرار می گیرند و از این قرار متن ادبی ، خوانش متن و نقد ادبی ماهیتی سیاسی و ضد سلطه می یابند . با محدود نکردن معنا و آفریدن مدلول های نوین و ناقد مدلول های مسلط ، می توانیم زندگی و ادبیات نوین را بیافرینیم . مدلول های تازه و متغیری که از طریق انواع مبارزات اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی حاصل می شوند . به این ترتیب رابطه ی دلالی ، ارتباط دال ها و مدلول ها ، چگونگی آن و دگرگون شدن اش محصول مبارزات اجتماعی است .
ادبیات متفاوت / ادبیات سیاسی " متفاوت " بر خلاف پدیده " رایج و معمول " است . به این معنا ادبیات متفاوت بر خلاف ادبیات رایج و مسلط (mainstream ادبی ( است . ناگفته نماند که ادبیات مسلط لزوماً به معنای ادبیات مورد قبول و حمایت حاکمیت ها نیست ؛ بلکه بر عکس چون این نوع ادبیات در میان مردم جایی ندارد نمی تواند به جریان معمول و مسلط ادبی تبدیل شود . جریان رسمی و مسلط ادبی معمولاً درون فضاهای ادبی غیر وابسته به حاکمیت ها شکل می گیرد و مربوط به جریان ادبی مسلطی است که به قول فوکو " کنترل سخن را در دست دارد . " چه کسانی کنترل سخن را در دست دارند ؟
رویکرد ساخت گرایی به زبان ، زبان را به مثابه سیستمی بسته در نظر میگیرد که معنی را در درون خود تولید می کند و به تأثیرات بیرونی که در قالب "جامعه " مطرح می شود کاری ندارد . در برابر زبان شناسی اجتماعی تمایل به شناخت و کشف روابط میان زبان و جامعه دارد و ارتباط میان زبان و قدرت ، زبان و طبقه ی اجتماعی ، زبان و جنسیت ، زبان و نژاد و قوم ، زبان فردی ، زبان جمعی ، رسیدن به تفاوت در زبان و مسائلی نظیر را در نظر دارد . و سیاست زبانی رایج را برای حفظ قدرت مسلط در زبان و جامعه می داند . با این تفاسیر ، شکستن اقتدار زبان از بعد طبقاتی ، جنسیتی ، قومی ، و غیره ، در واقع تلاشی است برای رهایی زبان از انواع بندها و کلیشه ها و قراردادهای متعارف و به این ترتیب ادبیات متفاوت در کنار نیاز به هویت متفاوت مؤلف ، به زبانی متفاوت نیاز دارد ؛ غیر راسیستی ، غیر سکسیستی ، غیر طبقاتی و ... برای آفریدن ادبیات متفاوت و زبان های متفاوت ، داشتن بینش های آرمانی از تیرک های ضروری داربست کار است . به قول کریستین دلفی : " ما فقط می توانیم آن چه را که وجود دارد با تخیل درباره ی آن چه که وجود ندارد تحلیل کنیم . چیزی که وجود دارد لزومی ندارد که وجود داشته باشد حتی اگر این موضوع خلاف شواهد حواس ما باشد . " این تفکر سیاسی است ... خلاف قدرت های موجود و برهم زننده ی روابط سلطه ی موجود و از این رو انقلابی و رادیکال است .
باید کوشید در روند ساختن تفاوت های جدید و از جمله ادبیات متفاوت ، " تفاوت" ها بار ارزشی نابرابر نگیرند . و یک نوع بر نوع دیگر سلطه نیابد . و ادبیات دارای اولیای جدید نشود که به جای اقتدار اولیای ادبیات کلاسیک شده جایگاه اقتدار تازه ای را در پهنه ی ادبیات از آن خود کند . اندیشه ی فرهنگ آفرینی به جای سیستم سازی در این راستا راهگشا می تواند باشد .
دانشجویان که تا همین چند سال پیش درگیر مبارزات پارلمانی درون سیستمی بودند ، امروز به تولید اندیشه می پردازند و می خواهند هر چه بیشتر از جنبش ها بدانند تا از جریاناتی که در پی قدرت اند و هدف شان جایگزینی قدرتی با قدرت دیگر است. دانشجویان می خواهند باز هم بیشتر از جنبش ها بدانند . از جنبش های فلسفی و هنری و ادبی و ... از انواع جنبش ها و ادبیات آلترناتیو . به قول آلن رب گریه نویسنده ی فرانسوی " آوان گارد " کسی است که در گوشه ای گمنام حرفش را می زند و می نویسد ، نه چندان کسی به او توجه دارد و نه روزنامه هایی با او مصاحبه می کنند و نه ناشران چندانی تمایل به چاپ آثارش دارند . ولی هنگامی که همین نویسنده مشهور بشود و همه کس برای مصاحبه با او و چاپ نوشته هایش از یکدیگر سبقت گیرند ، باید بداند که در همان موقع کسی نویسنده ای هست که در گوشه ای دارد می نویسد و همه به او بی اعتنایند ، این نویسنده است که در واقع می تواند آوانگارد باشد ... نویسنده ی مشهور ما دیگر آوانگارد نیست .
گاهی احساس می کنی تنهایی یکه ای کسی شبیه تو نمی اندیشد و تولید فرهنگی و ادبی ندارد ، بر ایده ی " جهانی دیگر ممکن است " پای می فشری ، بر این ایده که می توان دنیایی دیگر را از همین فردا به شرط آن که جایگاه خود را در جایی قرار دهی که ... که هم اقتصاد و هم شعر و هم سیاست و هم موسیقی و هم شیوه ی زندگی شخصی و هم همه ی چیزهای دیگر را جوری دیگر بفهمی و بسازی و بر سر مو ضوع نوین است اصرار ورزی و همه جا با صراحت و شجاعت آن را بیان کنی در محافل عمومی و نه در محافل بسته و محدود و بدانی که در این جا دیگر نیازی به فریاد نیست چون لزوماً در پس هر فریادی معناهای نویی نیست ؛ بحث بر سر تغییر زندگی است و تولید ادبیات سیاسی ، سینمای سیاسی ، فمینیسم سیاسی ، پست مدرنیسم سیاسی و ... سیاسی به معنایی که امروز مد نظر ماست بر خلاف تمام جریان های مسلط بودن و ارزش های نوینی آفریدن و نه به معنی آن چه تا کنون سیاسی تلقی شده است : مسائل حاکمیت ها و تغییر آن ها با حاکمیت های دیگر ! امروز ساختن یک شکل نا متعارف زندگی شخصی ، روابط نامتداول جنسی ، یک شکل نامعمول کار و تولید اقتصادی ، برگزیدن اشکال دیگری از انواع دموکراسی و آزادی و اداره ی امور اجتماعی ، انتخاب زبان های عجیب و غریب فردی در زندگی روزانه و در ادبیات و هنرها و بسیار چیزهای خلاف عادت دیگر ، سیاست های آلترناتیو امروزی را می سازند در برابر انواع محافظه کار ، سنتی و لیبرال آن می سازند . هر جا که به جریان اصلی تبدیل شدی بدان که کارت تمام است و هر جا که با رد و نفی و سرکوب مواجه شدی و در بهترین حالت با چشم های گیج و دهان های باز به حرف هایت گوش دادند ، بدان که امیدی به متفاوت و نو بودن هست اگرچه که احتمال دیوانگی و جنون هم می رود ! اگر شنیدی که می گویند حرف هایش مال اینجا نیست ، ذهنش تخیلی است ، چند سالی زود به دنیا آمده و حرف هایش آرمانی و اتوپیایی است ، بدان که در روند متفاوت شدن و آزادی داری گام می نهی و این یعنی کمال مطلوب روند روان کاوی و پایان آن ، رسیدن به هویت متفاوت فردی و آزادی از شر تمام کلیشه های اجباری سرکوب گر به تعبیر لکان ! ادبیات زنان و اقوام غیر فارس ، ادبیات کردها و آذری ها و بلوچ ها و ترکمن ها ، ادبیات کارگری و روستایی و ادبیات جوانان آلترناتیو زمانی سرکوب می شدند و امروز ... ؟! جشنواره ها و جوایز هنری و ادبی ، حذف شده ها و رفوزه ها ، هیئت های داوری و اقتدار ادبی و فرهنگی و نفی تمام این جشنواره ها و همایش های رقابتی و جایگزینی آن ها با جشنواره های غیر رقابتی با اندیشه های هم دلی با هنر و هنرمندان به تفکر تخاصمی و رقابتی و این ها ، یعنی سیاسی بودن ؛ مثل انقلاب زبان شاعرانه در برابر زبان معیار و مسلط ، مثل ایستادن در برابر مدرنیته و بنیاد گرایی از انواع آن و مثل مقاومت در برابر تمام کسان و جریان هایی که این مخالفت ها را خیانت به حقیقت ، عقلانیت ، مردانگی ، و اقتدار و سلسله مراتب می دانند و این خیانت ها با تفسیر و تأویل دیگری از سیاسی یعنی اتخاذ مواضع سیاسیت رادیکال دگرگون کننده هم در زندگی و هم در ادبیات ...
سايت “زنان ايران جهان ”