صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

خشونت خانوادگي/ «زنان كتك خورده»/ شهلا اعزازي

تعريف خشونت
با وجود آن كه در دهه هاي اخير، مقاله ها و كتاب هاي بسياري در زمينه خشونت چاپ شده و بررسي هاي بسيار زيادي در اين حيطه انجام گرفته است، هنوز مشكلات زيادي در مورد اين پديده وجود دارد. طبيعتاً در طول زمان، افراد دخيل در بررسي هاي خشونت سعي داشته اند مشكلات نظري و عملي آن را از بين ببرند؛ اما با وجود اين، هنوز يكي از مشكلات اصلي آن، تعريف خشونت حل نشده باقي مانده است.
تعاريف موجود از خشونت، نقايصي دارند كه نظريه پردازان خود به آن ها معترف اند. اما بايد در نظر گرفت كه ارائه تعريفي از خشونت، كه در برگيرنده كليه رفتارهاي خشونت آميز (فيزيكي، رواني، اجتماعي، جنسي و ...) باشد، تا حدودي مشكل است. از آن جا كه قرباني هاي خشونت را گروه هاي گوناگوني تشكيل مي دهند (زنان، كودكان، سالمندان و ...) و عاملان خشونت نيز افرادي از جنس ها و سنين متفاوتي هستند (پدر، مادر، شوهر، زن، خواهر، برادر و ...) و به طور معمول در هر گروه از قرباني ها با رفتارهاي خشونت آميز خاصي نيز رو به رو هستيم، چنين متداول است كه هر محققي، با توجه به موضوع تحقيق خود و توجه خاصي كه به يكي از انواع خشونت دارد، تعريفي نظري و عملي براي كار خود ارائه دهد.
در اينجا تعاريفي از خشونت كه محققان مختلف ارائه و در بسياري موارد، خود به ضعف آن معترف بوده اند مطرح مي شود. اولين تعريف از گلز و استراوس مي باشد، دو فردي كه سالهاي زيادي در زمينه خشونت به بررسي پرداخته اند. از ديد اين دو محقق، خشونت رفتاري با قصد و نيت آشكار (يا رفتاري با قصد و نيت پنهان اما قابل درك) براي وارد كردن آسيب فيزيكي به فرد ديگر است. (Gelles and Straus,1979:554)
از ويژگي هاي مهم اين تعريف اين است كه اولاً تاكيد بر قصد و نيت فرد جهت وارد كردن آسيب به ديگري است اما شدت جراحات مورد نظر نيست؛ و در ثاني، تاكيد اين تعريف بر خشونت هاي فيزيكي است و انواع ديگر را شامل نمي شود. محقق ديگر خشونت، يلو (Yllo) است كه در سال 1983، خشونت را چنين تعريف كرده است: خشونت رفتاري آگاهانه در نظر گرفته مي شود كه نتايج احتمالي آن، ايجاد آسيب فيزيكي يا درد در فرد ديگر است. (Yllo,1983a,:72)
با آن كه در هر دو تعريف، تنها بر جنبه هاي فيزيكي خشونت تاكيد شده، قائل شدن تفاوت ميان انواع خشونت هاي فيزيكي ضرورت دارد. گلز و استراوس، ابتدا براي ناميدن خشونت هاي بدني وحشيانه از واژه آزار (Abuse) و بعدها از اصطلاح خشونت سخت (سنگين) (Severe forms of violence) نام بردند و بدين ترتيب ميان انواع ساده يا كوچك (minor) خشونت مثل سيلي و لگد، كه معمولاً از آن با عنوان تربيت نام مي برند، و انواع سنگين آن مانند شلاق زدن، داغ كردن يا حمله با اسلحه، كه با نفي و تحقير اجتماعي همراه است، تفاوت قائل شدند.
در تعاريف بالا، خشونت رواني منظور نشده است. محققاني مانند مگارژي (Megargee) بر اين باورند كه تعاريف خشونت اكثراً خشونت فيزيكي را شامل مي گردد. اما در تعريفي كه خود او از خشونت ارائه مي دهد، امكان به كارگيري عملي آن براي خشونت هاي رواني نيز وجود دارد. طبق تعريف او: «خشونت به معناي اشكال افراطي رفتار پرخاشگرانه است كه احتمالاً باعث آسيب هاي مشخص به قرباني مي گردد.» (Megaregee,1982:85)
مارتين (Martin,1985b,:38f) دسته بندي زير را از خشونت هاي رواني ارائه داده است:
تهديد آشكار يا پنهان قرباني به استفاده از خشونت فيزيكي، تحت مراقبت دائمي قرار دادن قرباني نظير كنترل كليه رفتارهاي او به صورت مستقيم يا غير مستقيم، تلفن كردن دائمي به خانه، يا سر زدن هاي وقت و بي وقت براي اطلاع از حضور فرد در خانه، خواندن نامه ها و ساير يادداشت هاي خصوصي، نمايش بيمارگونه حسادت (معمولاً نسبت به همسر) در مورد رفتارهايي با فرد ديگر يا حتي بدون وجود فرد ديگر، تحقير و سرزنش كلامي دائمي (به خصوص در حضور شخص ثالث)، در انزواي اجتماعي قرار دادن قرباني به صورت حبس در خانه يا ايجاد ممنوعيت معاشرت با ديگران، دوستان و حتي اعضاي خانواده.
در تعاريف بالا، خشونت به مثابه انجام دادن عملي مد نظر است؛ اما از جانب ديگر از آن جا كه خودداري از انجام دادن برخي رفتارها نيز باعث صدمه به فرد مي گردد، از دو واژه بي توجهي و بد رفتاري (maltreatment, mistreatment) استفاده مي كنند كه منظور از آن، انجام دادن يا ندادن رفتارهايي است كه از رسيدن كودكان به رشد كامل جسماني، رواني و اجتماعي جلوگيري مي كند. در اين مقوله، بي توجهي، به معناي رسيدگي نكردن به بهداشت و تغذيه كودك و در مقوله بد رفتاري، تنها گذاشتن كودك در خانه در سنين پائين، ممانعت از بازي و تحرك و معاشرت با همسالان است.
گذشته از انواع خشونت كه در بالا ذكر شد، مقولات سوء استفاده و تجاوز جنسي نيز مطرح است. در ابتدا، تجاوز جنسي را برقراري هر نوع ارتباط جنسي با افراد (دختر و پسر) زير سن بلوغ اجتماعي (18 سال) در نظر گرفتند؛ اما بعدها اين عمل به برقراري ارتباط جنسي با همسر بدون تمايل او نيز تسري يافت. سوء استفاده جنسي شامل استفاده جنسي از زنان و كودكان براي كسب درآمد است. بدين ترتيب، بررسي هاي گوناگوني كه هر يك بر گوشه اي از مسايل مربوط به خشونت تاكيد مي كردند، تفاوت هايي را با تعريف خشونت، كه بيشتر بر صدمات فيزيكي تكيه مي كرد، نشان دادند.
محققان ديگر خشونت را تنها در مورد خانواده در نظر نگرفتند. بلكه كوشيدند رابطه ميان ساختار جامعه و خشونت خانوادگي را مشخص كنند. آن ها بر اين باورند كه امكان دارد رفتارها و ساختارهاي اجتماعي نيز خشن باشند. اين شكل از خشونت ساختاري در نهادهاي جامعه، كه داراي سلسله مراتب ويژه اي است و سازمان دهي آن ها غير دموكراتيك است (مانند مدرسه و محل هاي شغلي) وجود دارد. ساختار اين نهادها به گونه اي است كه باعث محروم شدن افراد از حقوق برابر و مشابه يكديگر مي شود.
باتوجه به مرتبط دانستن خشونت ساختاري و فردي، مي توان خشونت را به معناي گسترده هر نوع رفتار يا ساختاري كه باعث تحقير فرد مي گردد، تعريف كرد. گالتونگ اين نوع خشونت را بدين صورت تعريف مي كند: «زماني از خشونت نام مي بريم كه افراد، آن چنان تحت تاثير قرار گرفته باشند كه گمان برند قابليت هاي جسماني و رواني موجود آن ها كمتر از قابليت هاي بالقوه و واقعي آن ها است.» (Galtung,1975:7-15)
گالتونگ انواع خشونت هاي زير را در برابر هم قرار داد:
1ــ خشونت ساختاري در برابر خشونت فردي
2ــ خشونت آشكار در برابر خشونت پنهان
3ــ خشونت هدفمند در برابر خشونت بدون هدف
4ــ خشونت فيزيكي (بدني) در برابر خشونت رواني
به سبب پيچيدگي برخي از انواع خشونت، در اكثر بررسي هايي كه تاكنون انجام شده است، به بررسي خشونت هاي فردي، بدني و آشكار پرداخته اند.
فمينيست ها با توجه به تعاريف بالا، خشونت عليه زنان را به صورت زير مطرح مي كنند. خشونت مردان (شوهران) عليه زنان به شكل خشونت فردي و مستقيم و به صورت خشونت هاي جسماني يا رواني آشكار و پنهان بروز مي كند. هدف از خشونت، تاثير گذاري شوهر بر زن است تا امكان به واقعيت در آوردن قابليت هاي بالقوه زنان را كاهش دهد. خشونت بدني آشكار، رفتاري است كه يك بار يا بيشتر، به قصد وارد كردن جراحات يا ايجاد درد در قرباني صورت مي گيرد. خشونت بدني پنهان زماني صورت مي گيرد كه قرباني درك مي كند بايد رفتار و محدوده آزادي رفتار خود را كاهش دهد. محدوديت و كاهش آزادي رفتاري در محدوده هايي صورت مي گيرد كه فرد قرباني، با وجود خشونت ساختاري جامعه، هنوز در اختيار دارد. محدود كردن رفتار قرباني، به سبب تاثيرگذاري فرد عامل خشونت بر اوست. (Hagemann-White,1981)
خشونت ساختاري در درون نظام اجتماعي نهفته است و نمي تواند فرد خاصي را در حكم عامل خشونت در نظر گرفت. سنجش تظاهرات خارجي اعمال خشونت ساختاري تنها از طريق تقسيم نابرابر اقتدار كه باعث تقسيم نابرابر فرمت هاي زندگي مي گردد، امكان پذير است. خشونت بدني پنهان زماني مطرح مي گردد كه فرد عامل خشونت، داراي امكان هميشگي براي وارد كردن جراحات يا ايجاد درد در ديگري باشد. خشونت رواني پنهان، امكان تحت تاثير قرار دادن دائمي و محدود كردن آزادي رفتار قرباني از جانب فرد عامل خشونت است. معيار سنجش وجود خشونت، هميشه برداشت شخصي فرد قرباني است.
اكثر محققان، به بررسي خشونت فردي، بدني و آشكار پرداخته اند. خشونت هاي رواني 27٪ از بررسي ها را تشكيل مي دهند؛ اما بررسي در مورد ساير خشونت ها، يعني خشونت ساختاري و پنهان و بي هدف فقط 10٪ را تشكيل مي دهد. (Godenzi,1994:38)
با دقت به تعاريف خشونت، مي توان در نظر گرفت كه كمبودي در تعريف وجود دارد كه طبيعتاً بايد از طريق فعاليت هاي بيشتر محققان بر طرف گردد. تعريف ساده اي از خشونت معنا و مفهوم خشونت را مشخص مي كند. اين تعريف بر گرفته از بروشورهايي است كه وزارت مسائل زنان اتريش براي آشنايي عموم در جزوه اي تحت عنوان «خشونت عليه زنان» منتشر كرده است. زماني كه در يك رابطه تعارضي ميان دو نفر، يكي از آن ها كه قدرت و اقتدار بيشتري دارد (مثلاً از نظر بدني قوي تر است يا اسلحه در دست دارد يا به منابع اقتصادي بيشتري دسترسي دارد) از اقتدار براي پيش بردن اميال خود، بدون توجه به اميال فرد ديگر، استفاده كند از خشونت نام مي بريم. معمولاً والدين در زمينه هاي اجتماعي، اقتصادي، بدني، رواني و ... از فرزندان خود اقتدار بيشتري دارند و امكان دارد با توسل به يكي از منابع ذكر شده، اميال خود را در برابر كودكان پيش ببرند. از طرف ديگر، مردان نيز معمولاً در خانواده قدرت و اقتدار بيشتري (بدني، اقتصادي، اجتماعي و...) دارند كه اين هم زمينه خشونت را به وجود مي آورد. (BmfF,1999)
در اين تعريف، رابطه ميان جامعه و خانواده و روابط دروني خانواده مطرح است. در جامعه اي كه مردان، به طور رسمي يا غير رسمي، به منابع اقتدار بيشتري دسترسي دارند، امكان بروز خشونت از هر نوع وجود دارد. به علاوه، گستردگي اين تعريف باعث مي شود كه تنها صدمات فيزيكي و جراحات مد نظر نباشد؛ بلكه مواردي نيز كه تحت انواع ديگر خشونت رده بندي شده است، مد نظر باشد. مثلاً اگر پدر، كه داراي اقتدار اقتصادي است، از طريق قطع پول يا تهديد به قطع آن زن و فرزندان را وادار به انجام دادن فعاليت هايي كند كه با حقوق اجتماعي و اساسي آن ها مغايرت دارد، مي توان خشونت اقتصادي را مطرح كرد. همچنين اگر والدين، كه كودكان به آن ها وابستگي شديد عاطفي دارند، كودك را از محبت خود محروم سازند يا به قطع محبت تهديد كنند يا با توسل به امكانات ديگري كه دارند او را از معاشرت هاي مناسب سن خود باز دارند و در انزواي اجتماعي قرار دهند (حتي اگر اين عمل در جهت تربيت باشد) بايد از خشونت رواني و اجتماعي نام برد.
اصل مهمي كه مطرح است، وجود راه حل هاي ديگري براي از ميان بردن تعارضات در درون خانواده است. زيرا گمان بر اين است كه هميشه امكان بروز تضاد و تعارض در رابطه خانوادگي وجود دارد. چگونگي حل اين تضاد و تعارض مهم است. براي حل تضاد، انواع راه حل ها وجود دارد كه خشونت يكي از آن هاست.

برگرفته از كتاب خشونت خانوادگي «زنان كتك خورده»


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster