صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

تمام حقوق و نيمى از قدرت / گفت و گو با مريم خراسانى

فهم ما از مفاهيم و جريانهاى معاصر در مواردى بيش از آنكه مطابق ذهنيت بانيان آن مفهوم باشد، برخاسته از لايه هاى سطحى چنين مفاهيمى است.
فمينيسم يك نمونه از اين دسته است كه در ميان ما بيشتر به مردستيزى تعبير شده است. حال آنكه خواسته هاى فمينيسم عميق تر و بنيانى تر از آن چيزى است كه مى دانيم.
مريم خراسانى، پژوهشگر مسائل زنان در گفت و گوى حاضر مى كوشد جنبه هايى از اين جريان معاصر را كه از ديدگاه او به واقعيت نزديك است، توضيح دهد. روزنامه ايران حاضر به طرح ديدگاه هاى ديگر در اين باره است.

\ ساده ترين تعريفى كه از فمينيسم مى توان ارائه داد، چيست؟
> تمام تعاريفى كه از فمينيسم ارائه مى دهيم، در واقع يك جريان وسيع با ابعاد اجتماعى، فلسفى، سياسى، فرهنگى را محدود مى كند، ولى شايد بتوان گفت كه به طور كلى فمينيسم در پى مبارزه با نظام تبعيض جنسى است و در پى راهكارهايى براى خلاصى از مسأله جنسيت كه زنان و مردان را به بند كشيده است.

\ تلاش فمينيست هاى ليبرال بيشتر در جهت رسيدن به جايگاه و هويت مردان است تا برقرارى عدالت اجتماعى به معناى واقعى. عقيده شما راجع به اين نهله از فمينيسم چيست؟
> اين گرايش در موج اول جنبش فمينيستى به وجود آمد. از نيمه دوم قرن ۱۹ ميلادى تا نيمه اول قرن ۲۰ يعنى حدود صد سال گرايش غالب در غرب، اين گرايش بوده است و در ايران قبل از مشروطيت طاهره قرة العين با بيان مسأله آزادى زنان و كشف حجاب برابرى زنان و مردان را مطرح كرد و از انقلاب مشروطيت تا همين دهه هاى اخير گرايش غالب، گرايش فمينيست هاى ليبرال بوده است و جان كلام فلسفى شان بر اين اساس است كه: زنان مانند مردان خردورز و عقل مدار هستند، پس همان فرصتهايى را كه مردها در جامعه دارند، بايد به آنها نيز داد، به عبارتى به فلسفه «تمام حقوق نيمى از قدرت» عقيده دارند.

\ اگر زنان در اجتماع به اندازه مردها قدرت داشته باشند، به خواسته هايشان مى رسند؟
> مشكل اساسى در اين است كه اين زنان با كدام قشر از مردان جامعه مى خواهند برابر باشند. ساختار كنونى بيشتر جوامع دنيا سلسله مراتبى است. طبقات مختلف مردم جايگاههاى برابرى را در اجتماع با هم ندارند. زنها در چنين جوامعى در كجاى اين سلسله مراتب قرار دارند و با كدام مردها مى خواهند برابر باشند. زنان كارگر با مردان كارگر، زنان بورژوا با مردان بورژوا يا برعكس. اين بحثها مربوط به گرايش فمينيستهاى آنارشيست، پساساختگرا، پسامدرن است كه در مقابل ليبرال قد علم كردند. درك از برابرى و درك از جايگاههاى مساوى بايد عميق تر از چيزى باشد كه فمينيست ليبرال بر آن تكيه مى كند.

\ چرا چارچوبهاى قانونى اغلب با زنان مثل يك شهروند خود مختار برخورد نمى كنند؟
> هميشه قانون در حقيقت آن طور كه وانمود مى كند، نيست. قدرت در دست طبقه مسلط، نژاد مسلط، ايدئولوژى مسلط است. مثلاً قانون در فرانسه تحت تسلط مردان سرمايه دار سفيدپوست است، يا در ايران اكثريت قوم فارس بر اقليتهاى قومى ديگر مجال قدرت نمايى نمى دهد. با اين توصيف، چنين جوامعى امكان برقرارى روابط اجتماعى عادلانه به دور از مسأله جنسيت را ميسر نمى سازند.

\ نظرتان درباره كرامت انسانى زن چيست؟
> ايدئولوژى بنيادگراى اسلامى معتقد است كرامت انسانى زن اين است كه مقام مادرى او محفوظ بماند و جامعه به اين شأن و مقام احترام بگذارد، ولى از ديد من كرامت انسانى زن و مرد يكى است، جايگاهى است كه چه زن و چه مرد به بينشى برسند كه هيچ ستمى را نپذيرند و خواست آزادى طورى در آنها درونى شود كه نه تنها خواستار آزادى خود به عنوان يك گروه جنسى و گروه طبقاتى، بلكه خواستار آزادى نوع بشر باشند.

\ چرا از ديد بنيادگرايان بيشترين امتياز و ارزش به جسم زن تعلق مى گيرد؟
> در چنين ديدگاهى بر اين باورند كه چون زن توان زايش دارد، ارزش او به مقام مادرى اش خلاصه مى شود، پس در رأس ارزشگذارى چنين ديدگاهى جسم قرار مى گيرد. از ديد پورنوگرافى مردانه، زن به علت زيبايى هاى جنسى مورد توجه قرار مى گيرد تا حدى كه مى تواند در خدمت كالا شدن قرار گيرد. زيبايى از ديد من مختص به زنان نيست، بدن همه انسانها زيباست، بدن حيوانات هم زيباست؛ كل جهان زيباست، با اين ديد زيباشناسى ارزش انسان به ميزان آزاديخواهى اوست و اين آزادى طلبى محدود به جسم انسانها نمى شود.

\ تحليل شما درباره نظريه «بى بند و بارى ناشى از فمينيسم» چيست؟
> افراد ستم ديده هر جامعه وقتى به ستمى كه بدانها روا داشته شده، آگاهى مى يابند، واكنش نشان مى دهند. اين واكنش اگر همراه با علم و آگاهى بيشتر باشد، آن عمل اصيل خواهد بود، ولى در مرحله اول فقط يك كنش است كه اين كنش از ديد جامعه شناسان عمل ناهنجار تلقى مى شود، مثل شورشهاى سياهپوستان آمريكايى. آنها حتى شكستن شيشه مغازه ها و تاراج اجناس آن را حق مسلم خود مى دانند و اين همان كنش اوليه است، چون بر اين باورند كه سرمايه دارى سفيدپوست آمريكا آنها را فرودست كرده است و حال اين نوع ستمها را با ستم چندين هزار ساله مردسالارى مقايسه كنيم، زنان وقتى به چنين ظلمى آگاهى مى يابند، واكنش نشان مى دهند.

\ دليل اين بحران ساختارى چيست كه دو سوم زنان و مردان گرايش به تخطى از وفادارى جنسى دارند؟
> اگر تا به حال مردها اين عمل را انجام مى دادند حال زنان نيز وارد اين عرصه شده اند. نهاد ازدواج بى توجه به تغييرات و تحولاتى كه در افراد صورت مى گيرد تلاش مى كند آنها را وفادار به هم نگه دارد.

\ شما براى سنت ها ارزش قائل هستيد يا خير؟
> مدرن هميشه با سنت خصومت بى سازشى داشته. سنت يعنى گذشته، گذشته فرهنگى، اجتماعى، گذشته انواع زندگى مردم كه شامل ويژگى هاى مثبت و منفى ضعف ها و قوت هاى زيادى بوده براى برخورد عادلانه با سنت جواب عمومى و كلى صحيح نيست هر سنت مشخصى را در فضاى معينى بايد پاسخ گفت. با همه اين احوال بعضى سنت ها هنوز باارزش هستند از جمله عناصر اخلاقيات عارفانه كه در عرفان شرقى است هنوز با ارزشند و با آخرين رويكردهاى فلسفى مى توان اينها را حفظ كرد.

\ برخى خانواده ها معيار ارزشى دوگانه اى براى تربيت دختران و پسرانشان قائل هستند. حاصل اين فرهنگ گاه زن هايى هستند كه با وجود آزارهاى جسمى و روحى يا عدم علاقه به همسر، زندگى را ادامه داده و يا مجبور به ادامه آن مى شوند شما چه راهكارهايى را براى چنين زنانى پيشنهادمى كنيد؟

> در يك زندگى ناخواسته مناسب ترين راه، رهايى از آن است. در دوران برده دارى شايسته ترين راهى كه يك برده مى توانست انتخاب كند آزادى بود كه اينگونه مبارزات براى رسيدن به چنين رهايى در نهايت سبب لغو برده دارى شد. در اين زمان هم كه برده دارى به شكل مدرن وجود دارد فكر مى كنم هنوز همان راهكار مناسب ترين شيوه است. بسيارى از زنان با وجود آزارهاى جسمى و تجاوز جنسى (تمكين) به خاطرجبر اقتصادى، جبر روانى، ترس از مطرود شدن در جامعه باز هم به چنين زندگى ادامه مى دهند چون درنظام مردسالارانه زنان از كودكى وابسته به مرد تربيت شده، حضور مرد در زندگى آنها از كودكى به عنوان نيروى پشتيبان درونى شده است.نوع روابط بيشتر زنان يا مردان از نوع وابستگى است. راهكارى كه براى رهايى از اين وابستگى پيشنهاد مى كنم اين است كه با درونى كردن احساس همبستگى به جاى وابستگى در زنان و تقويت استقلال روحى و روانى آنها را براى ورو د به عرصه تازه اى از زندگى آماده كنيم. وجود سازمان هاى زنان در اين امر بسيار مؤثر است چرا كه با ارائه دوره ها ى آموزشى و به دور نگه داشتن زنان از اين نوع زندگى هاى ناخواسته ـ تجاوز جنسى، كتك و غيره ـ آنها را به توانمندى هاى خودآگاه كرد تا بتوانند زندگى سالم و مستقلى را شروع كنند.

\ مردها به طور غريزى خشونت طلبند يا به طور اكتسابى؟
> جنسيت مردانه و زنانه به ما دونوع رفتار و زندگى را تحميل مى كند و سبب حبس زنان ومردان در زندان جنسيت مى شود.گذار تاريخى از دوران ما در تبارى به مردسالارى باخشونت انجام يافته است و اصولاً در پشت هر رابطه قدرتى (اعمال قدرت و برترى مردان بر زنان) خشونت وجود دارد. فرهنگ مردانه با مؤلفه هاى رقابت، نفع طلبى فردى و خصومت ورزى براى ايجاد برترى خشونت را مدام بازتوليد و ترويج مى كند. زنان در مبارزه با قدرت مردسالارى و سلطه يك جنس بر جنس ديگر، در واقع، از مبارزان جدى و پيگير عليه خشونت هم هستند.

\ خشونت نسبت به زن چطور سلامت جامعه را به خطر مى اندازد؟
> وقتى جامعه رقابت و انواع تخاصم ها را درخود توليد مى كند، همدلى و مهربانى نفى مى شود. گاهى جامعه عملكردهايى را ارائه مى دهد كه هر چند در ظاهر خشونت ناميده مى شود ولى در حقيقت عين خشونت است. وقتى نيمى از اجتماع نيمى ديگر را تحقير مى كند و جوان ها و كودكان در آن جايگاه ارزشى ندارند اين اعمال عين خشونت است. حذف گروهى از انسان ها از جريان فكرى جامعه چيزى جز خشونت نيست.

\براى حمايت از زنان خشونت ديده چه تمهيداتى مى توان در نظر گرفت؟
> در اروپا خانه هاى امن براى زنانى كه تحت تجاوز و خشونت پدر، برادر و ... قرار مى گيرند وجود دارد و همين امر سبب كاهش بسيارى از مشكلات شده. اما در برخى جوامع كه بيرون ماندن زن از خانه را حتى براى يك شب مجاز نمى داند ايجاد چنين خانه هايى با موانع بسيار مواجه شده است و پيرو چنين ممانعتى با افزايش تعداد دختران فرارى و زنانى كه به كشورهاى ديگر صادر مى شوند رو برو مى شويم كه به جاى پناه بردن به خانه هايى كه آنها را تحت حمايت سالم خود قرار مى دهد به دام باندهاى تبهكار گرفتار مى شوند.
روزنامه ايران
يکشنبه ٢۶ مهر ١٣٨٣ – ١۷ اکتبر ٢٠٠۴


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster