صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

عدالت سياه /ميترا شجاعي

امروز همه جمع شده بودند تا تقاضاي بخشش كنند براي زني كه زن ديگري را به قتل رسانده. پدر، مادر، وكيل و خودش: كبرا رحمانپور.
به ياد خانه اش افتادم. به ياد جمعه اي كه با عكاس سايت به شهرري رفتيم تا پدر كبرا و خانه اش را ببينيم. به ياد پدر كبرا افتادم كه هربار خبر جديدي از كبرا مي شد به من تلفن مي زد و با آن صداي مهربانش مي گفت: دخترم! امروز با كبرا حرف زدم. حالش خوب بود. سلام رساند…
به ياد مادرش افتادم و اشكهايش كه تمامي نداشت و به ياد خودش با آن عينك و آن چهره معصوم 22 ساله و آن دستاني كه هنوز زخمند. (1)
به ياد دي ماه 1382 افتادم. همان صبح سردي كه كبرا را از خواب بيدار كردند و گفتند: وقتش رسيده و كبرا بي هيچ سخني با پاي خود تا حياط زندان رفت همانجا كه چوبه دارش را برپا كرده بودند. هيچ چشمبندي بر چشمانش نبود و هيچ دستبندي بر دستانش و به همين دليل ساده، اعدام نشد و زنده ماند! چقدر بهاي زندگي پايين است! (2)
امروز خانواده مقتول در جلسه شوراي حل اختلاف حاضر نشدند و پيغام دادند كه تنها خواهان قصاصند و كبرا يك بار ديگر چوبه دارش را ديد.
امروز يكبار ديگر به كبرا ثابت شد كه زندگي اش به دست كساني است كه ماهها زجرش دادند، شكنجه اش كردند، ديوانه اش كردند و حالا چون مادر پيرشان به دست كبرا به قتل رسيده حق دارند تا براي مرگ و زندگي او تصميم بگيرند.
كبرا هيچوقت تصميم گيرنده نبود. نه آن زمان كه پدرش بيكار بود و خانواده او مجبور بودند با عمه بدخلق و عصبي اش در يك جا زندگي كنند و دعواهاي مادر و عمه اش امانش را بريده بود. نه موقعي كه به خانه خاله اش پناه برده بود تا از مشاجرات خانوادگي به دور باشد. نه زماني كه خاله اش او را براي ازدواج به عليرضاي 60 ساله معرفي كرد و نه حتي زماني كه پدرش او را به رسم امانت ـ بخوانيد كلفت ـ به خانه عليرضا فرستاد. كبرا حتي روزي كه عليرغم مخالفت خانواده اش تصميم به ازدواج با مردي گرفت كه همسن پدرش بود و دوبار همسر طلاق داده بود نيز خود تصميم گيرنده نبود. كبرا حتي آن روزي كه در برابر عليرضا تمكين و خود را به او تفويض كرد هم تصميم گيرنده نبود.
كبرا قرباني خانواده اي شد كه هيچگاه تكيه گاه نبودند و مردي كه هيچگاه همسر نبود. كبرا قرباني جامعه اي شد كه كه براي زنده ماندن در آن تنها دو راه داشت يا تن فروشي و يا قتل
و امروز همين جامعه، زندگي او را به دست كسي سپرده كه خود مجرم است: مردي كه هيچگاه براي ازدواج با دختري كه قريب 40 سال از او كوچكتر است مؤاخذه نشد. مردي كه هيچگاه به خاطر شكستن دست كبرا و كتكهايي كه به او ميزد حتي يك سيلي هم نخورد و مردي كه هيچ دادگاهي براي خريدن يك دختر 22 ساله به قيمت 20 هزار تومان او را محكوم نكرد.(3)
و اينك كبرا منتظر است تا بميرد. او هرروز بارها و بارها صحنه به دار آويخته شدنش را در ذهن خود مي بيند. كبرا روزي هزار بار به دار آويخته مي شود تا دل عليرضا آرام گيرد و اين عين عدالت است.

پانويسها:

(1): كبرا هنگام دفاع از خود در برابر حمله مادرشوهرش، وقتي مي خواسته چاقو را از دست او بگيرد دستانش زخمي مي شوند.
(2): كبرا يك بار تا پاي چوبه دار رفت ولي به دليل مهيا نبودن وسايل اعدام نشد!
(3): عليرضا بعد از هم بستري با كبرا و بدون اينكه صيغه عقد را ثبت كند كبرا را با 20 هزار تومان پول روانه خانه اش كرد.
تريبون فمينيستي ايران


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster