صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

به نظر شما ما راحت تر زندگي نميكرديم اگر . . . / نسرين الماسي

اگر قرار نبود كه آقاي بوش دوباره چهار سال برود و در معروف ترين خانه ي دنيا جا خوش كند و از همان جا خود و اطرافيانش براي دنيا خواب و خيال كه نه كابوس ببينند و دنيا را بيشتر از آني كه هم اكنون دچارست، دچار جنگ و ماليخوليا كنند،
اگر در ايران همتاهاي آقاي بوش براي به دست گرفتن عنان قدرت مطلق جامعه را به سوي همقدي و هم شكلي و همفكري فاشيست وار پيش نميبردند،
اگر هر روز و هر لحظه از ايران خبري از سنگسار و زندان و شكنجه كودكان چهارده ــ پانزده ساله به "جرم" هايي كه تراوش مغزهاي بسته و يك سونگر مسئولان بر سر قدرت آنها را واقعيت ميبخشد، به گوش و چشم نميخورد،
اگر چرخانندگان اسرائيل و فلسطين اين همه دچار تعصب و دگم انديشي نبودند و فضاي بيشتري براي خواهندگان صلح و هم زيستي مسالمت آميز وجود داشت،
اگر در عراق جان هزاران عراقي مساوي نميشد با جان يك سرباز آمريكايي،
اگر در چچن وحشت و ترور حاكم نبود،
اگر دنيا به گونه اي پيش ميرفت كه خواهران و مادران من در ايران براي نگهداري از پدر و يا همسر شيميايي خود تن و بدن خود را به معرض فروش نميگذاشتند و براي چند توماني بيشتر راهي كشورهاي همسايه نميشدند تا بعد فرصت طلبي به نام آقاي عباسي داد سخن دهد و ساز وامصيبتاي خود را كوك كند كه اي مردم چرا نشسته ايد دارند "دختران شيعه" را به تاراج ميبرند و من وقتي به صحبتهاي او گوش ميدهم چنان دچار ترس و وحشت ميشوم كه تمام شب كابوس ميبينم كه اين دهان كف كرده و گلوي متورم قرارست چند هزار از خواهران و مادران درد كشيده ما را به كام مرگ بفرستد و يا روانه زندان كند آن هم به بهانه پاكسازي و بهسازي جامعه،
(راستي اين اصطلاح «دختران شيعه» تعصب و كوردلي كدام قشر از جامعه را قلقلك ميدهد؟ آيا اين اصطلاح زمينه چيني براي جنگ شيعه و سني ست؟ زمينه چيني براي جنگ خانگي ست؟ اين دهان باز و گوش هاي بسته چه خوابي براي ايران به تاراج رفته ديده است كه انسان وقتي ميشنود دچار تپش قلب ميشود؟)
اگر دنيا به گونه اي پيش ميرفت كه آقاي بوش تنها براي چند رأي بيشتر جامعه امريكا را به سوي مذهبي شدن جهت نميداد تا بعد بشود راحت به دستاوردهاي حقوق بشري آدم، بخصوص زنان، دستبرد زد و آن را تضعيف كرد (به عنوان مثال حق سقط جنين)،
اگر دنيا اين چنين طراحي نشده بود و فرهنگ يك بام و دو هوا كمتر رايج بود و هواخواه داشت،
اگر تشابهات آقاي بوش و اطرافيانش با آقاي خامنه اي و اطرافيانش كه از آفتاب روشنتر است بيشتر به ديده گرفته ميشد،
(هر دو دين و مذهب را ابزاري ميدانند براي پيشبرد طرح ها و برنامه هاي خود، هر دو براي بقاي خود شديدا نيازمندند بنيادگرايي را به جامعه تزريق كنند، هر دو براي حفظ قدرت خود جامعه را درگير و سرگرم دشمنان واقعي و خيالي ميكنند و سوار بر ترس مردم از اين دشمنان موقعيت خود را تثبيت ميكنند. آقاي بوش سوار بر ترس توده مردم امريكا از تروريسم ميشود و آقاي خامنه اي سوار بر ترس توده ي مردم ايران از به باد رفتن اسلام و مسلماني)
اگر دنيا كمتر زن ستيز بود و بخصوص در كشورهايي مثل ايران عرف و سنت اين همه در خدمت فرهنگ مردانه و در تقابل با زنان قرار نميگرفت،
اگر دختران در دامن مادراني آشنا به حقوق خود و نه تحقير شده و ضد خود رشد ميكردند و آنها نيز بعدها پسراني را كه در دامن خود بزرگ ميكردند آشنا به حقوق زن /انسان پرورش ميدادند و از كودكي با نوع برخوردهايشان و نوع رفتارشان اين تفاوت و، به زعم آنان، برتري را در پسرانشان آبياري نميكردند،
اگر زنان به اين باور ميرسيدند كه برخورداري از امكانات مساوي از حقوق مسلم آنهاست، و اين همه در خدمت بازتوليد فرهنگ مردانه كه محورش براساس «من» و نه "ما" است قرار نميگرفتند و با حمايت هاي بي دريغ خود آب به آسياب اين فرهنگ نميريختند،
اگر مردان به اين شناخت ميرسيدند كه با به رسميت شناختن حقوق برابر زنان اين بار تاريخي كه حمايت، تامين و سرپرستي خانه به عهده ي آنهاست ــ و چون نميتوانند از عهده ي اين امر برآيند تلخ و آزارده و پرخاشگر ميشوند ــ از دوش آنان برداشته ميشود و مسئوليت ها تقسيم ميشود و ديگر قرار نيست كسي از كسي مراقبت و سرپرستي كند،
اگر اين فرهنگ كه بشر منتظر ناجياني باشد كه در برابر ظلم قد علم كنند و آنها را از اين مخمصه نجات دهند و ضمن اين كه درد را ميگويند درمان را هم حاضر و آماده در اختيارشان بگذارند تا آنان بري از هر نوع مسئوليتي به توليد فرهنگي كه در اختيارشان گذاشته ميشود بپردازند و فقط ديكتاتوري به جاي ديكتاتوري و آقايي به جاي آقايي بيايد، تغيير ميكرد، به نظر شما ما راحت تر زندگي نميكرديم و دنياي مهربانتري نداشتيم؟
شهروند


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster