صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

زنان ايراني و خشونت هاي خانگي از تولد تا مرگ / ليلي پورزند

خواندن مقاله اي درخصوص آمار "خودسوزي" زنان در ايران كه در يكي از مجلات زنانه چاپ ايران، منتشر شده بود، مرا بر آن داشت كه نيم نگاهي دوباره به مسئله "خشونت خانوادگي" در ايران بياندازم. ورود به اين بحث، اين واقعيت را بيش از پيش برايم ملموس كرد كه تلاش براي خلاصه كردن اين بحث در يك يا دو مقاله، كاري است عبث.

اين مبحث، داستاني ست طولاني و پر پيچ و خم كه ريشه هاي آن در تو در توي فرهنگ ما نهفته است. هم چنين كتمان آن از سوي خانواده ها و حتي خود زنان جهت حفظ آبروي خانوادگي، اين واقعيت را همواره پنهان نموده است. عمق اين فاجعه تا به آن حد است كه ميتوان اين نوع خشونت را بدترين نوع خشونت عليه زنان نام برد چرا كه در حوزه خانواده به دختران و زنان القاء و ابقاء ميشود بدون آنكه وجود آن به عنوان يك حقيقت تلخ در آمار رسمي ذكر شود. عدم امكان دسترسي درست به اين شواهد سبب تكرار آن در ابعاد گوناگون ميشود چرا كه اعمال گران اين نوع خشونت به هيچ وجه مورد سرزنش اجتماعي و قانوني قرار نميگيرند و متحملان اين خشونتهاي خانگي يعني زنان، دادرس و پناهي براي نجات از وضعيت اسفبارشان ندارند.
گرچه بحث در اين خصوص و كالبدشكافي ريشه هاي فرهنگي، سنتي و ديني در اين باب كاري است از حوصله ي اين مقالات خارج، ولي صحبت در مورد آن ولو در اين مقياس كوچك راه گشايي خواهد بود براي امكان ورود به بحثهاي گسترده تر در ابعاد كارشناسانه تر. گاه حتي زنان، خود نميدانند در زندگي خصوصي شان تا چه حد مورد خشونت واقع شده اند و خواندن مطلبي كوتاه در اين خصوص آنها را واميدارد كه واكنشي در مقابل آن در حوزه ي زندگي شخصي از خود نشان دهند يا مانعي ايجاد كنند از بروز چنين رفتارهاي ناعادلانه اي در زندگي دختران خود.
در كشورهايي مانند ايران، تبعيض عليه زنان از زمان بسته شدن نطفه جنين در بدن مادر ظاهر ميشود. از زماني كه اقوام و خويشان مژده باردار بودن عروس خانواده را دريافت ميكنند، ولوله "انشالله پسر است" از اين سو و آن سو شنيده ميشود. سلامتي اين جنين، آنقدر از چشم اطرافيان اهميت ندارد كه جنسيت او. جملات معترضه اي كه از سوي خانواده شوهر بي پروا بيان ميشوند و روح زن باردار را ميآزارد كم نيستند، از جمله اينكه: "خانواده ما همه پسرزا هستند، نگران نباش تو هم حتما يك پسر كاكل زري به دنيا ميآوري."
فشار روحي كه چون آوار بر سر زن باردار بيچاره هوار ميشود او را از سلامت رواني ساقط ميكند. زن و خانواده دست به انواع و اقسام نذر و نيازها ميزنند كه جنين در حال رشد از جنس مذكر باشد. آنان ميدانند پسر بودن اين فرزند، به معناي تثبيت موقعيت عروس در خانواده شوهر است حال آنكه دختر بودن او به حكم سرافكندگي اوست. اين ظلم پنهان چنان روح و روان زنان باردار را ميآزارد كه تا لحظه تولد فرزند، آرامش از صحنه ي زندگي آنان محو ميشود. گو اينكه زن بيچاره نقشي در انتخاب جنسيت جنين خود داشته است، در حالي كه ساليان سال است علوم طبيعي اين امر را به اثبات رسانده كه زن نقشي در تعيين جنسيت جنين ندارد. به ياد دارم مدتي پيش در جمعي از دوستان در اين خصوص صحبت ميكرديم. يكي از آقايان حاضر در جلسه كه پسري جوان و تحصيل كرده (جالب اينجاست كه تحصيلاتش نيز در يكي از زير مجموعه هاي رشته بيولوژي است) و از خانواده اي سنتي با اعتماد به نفس و از سر حق به جانبي ابراز كرد: "درست است كه بدن زن نقشي در تعيين جنسيت جنين به طور ظاهري ندارد ولي شرايط محيطي بدن زن است كه موجبات انتخاب و هدايت جنسيت را در لحظه لقاح رقم ميزند." احوالي كه از شنيدن استدلالات اين دوست عزيز كارشناس در امور بيولوژي به من دست داد از انواعي بود كه سكوت را به بحث ترجيح دادم. بهت زده لب از سخن فرو بستم و در دل بغض كردم و پنهاني به حال زن بودن خود گريستم. افسوس خوردم به حال اين پسر جوان و همسر آينده او. افسوس خوردم به حال سالهايي كه او در دانشگاه به كسب علم مشغول بوده است. گو اينكه كلاف منسجم سنت در وجود او كه نماينده جوانان سنتي تحصيل كرده جامعه است چنان ريشه دار است كه به او اعتماد به نفس لازم جهت تكذيب واقعيات علمي را ميدهد.
سعي كردم تصوير كنم احوالات زني را كه در چنين شرايط نابرابري بدن خويش را بستر رشد جنين خود كرده و قرار است به فرزند فرداي خود هديه حيات را ارزاني كند.
گاه شكر خدا را هزاران بار به جا ميآورم كه تعيين جنسيت فرزندان امري است خارج از اراده پدر و مادر وگرنه در جوامعي چون ايران مردان از روي تعصب و زنان جهت گريز از رفتار متعصبانه، اكثريت قريب به اتفاق فرزند پسر را طلب ميكردند...
در كشورهايي مانند ايران نه تنها پيشرفت علم و تكنولوژي به رفع و رجوع تابوهاي فرهنگي حاكم در مورد جنسيت كمك نكرده، بلكه در برخي موارد به آنها دامن نيز زده است؛ از آن جمله است نتايج آزمايشات سونوگرافي كه در سالهاي اخير در نقاطي از ايران استفاده از آن در دوران بارداري مرسوم شده است. اين نوع آزمايش كه معمولا براي تشخيص اختلالات احتمالي جنين در حال رشد است، در ايران وسيله اي است جهت تشخيص جنسيت جنين قبل از تولد. اقوام زن و مرد (پدر و مادر آينده) در روز موعود آزمايش، صف ميكشند تا خبر خوش مذكر بودن جنين را دريافت كنند و هل هله سر دهند. دردناك ترين قسمت موضوع اين است كه در اين اواخر، ابلاغ خبر جنسيت جنين توسط كادر خدماتي مراكز سونوگرافي به رقابتي جهت دشت مژدگاني تبديل شده است. به اين معنا كه كارمندان اين بخش ها مانند همه اقشار ديگر مردم ايران زير فشارهاي مالي گوناگون در راه ابداع روشهاي جديد پولسازي هستند. آنان به تجربه درك كرده اند كه هرگاه خبر مذكر بودن جنين را به خانواده هاي همراه زن باردار ميدهند، باران اسكناس هاي هزار توماني است كه به عنوان مژدگاني به دست و پاي آنها ريخته ميشود و آنگاه كه خبر از مونث بودن جنين ميدهند اگر خانواده ها خيلي مبادي آداب باشند تشكري خشك و خالي ميكنند و ميدان را براي نفر بعدي خالي ميكنند. بنابر اين صدي نود زنان باردار كه به مراكز سونوگرافي جهت انجام آزمايشات ضروري هدايت ميشوند با مژدگاني پسر بودن جنين ولو به دروغ، محل را ترك ميكنند. آن چه ميگويم اغراق نيست چرا كه جنسيت جنين هاي تمامي دوستان و اطرافيان من در ده سال گذشته به تشخيص سونوگرافي، پسر اعلام شده بود حال آن كه تنها 50٪ آنها داراي فرزند پسر هستند و نيم ديگر صاحب دختر شده اند. جالب اينجاست كه تقريبا هيچگاه نشنيده ام كه كسي بگويد راستي ميداني فرزند فلاني كه باردار است دختر است؟ برخي موارد كه كادر خدماتي اين مراكز وجدان پزشكي خود را محترم ميشمرند سكوت اختيار ميكنند و ميگويند جنين در حالتي قرار گرفته كه احراز جنسيت آن امكان ندارد و يا ميگويند جنين در حالتي است كه نميتوان درست تشخيص داد آن چه ديده ميشود بند ناف است يا آلت تناسلي جنين مذكر. آنان با اين بيان دو پهلو نه بر مونث بودن جنين صحه گذارده اند و نه دل همراهان را شكسته اند و نه خود را از دشت چند اسكناس سبز محروم كرده اند.
بعد از گرفتن مژده پسر بودن فرزند در راه، نوبت به تهيه وسايل ميرسد كه تبعا همگي براي تجليل از قدوم مبارك نوزاد پسر است. لباسها و اسباب بازيها و رنگ ها همه پسرانه.
اين نوع تبعيض هاي جنسي حتي در خصوص قضاوت در نوع ظاهر زن باردار هم ساري و جاري است. باوري عاميانه ولي فراگير در جامعه ما وجود دارد كه ميگويد اگر زن باردار (زائو) خوشگل و ترگل و ورگل شد مطمئنا فرزند در راه، پسر است و چنان چه پف آلود و بي قواره، حامل فرزند‌ دختر است.
پس از فرا رسيدن موعد مقرر و در هنگام وضع حمل، همراهان در پشت اتاقهاي زايمان بيمارستانها آنقدرها به دنبال شنيدن خبر سلامتي نورسيده نيستند كه در انتظار اطمينان از جنسيت او. باز در بين عوام چنين باوري وجود دارد كه حاملان فرزند پسر، زايماني راحت تر و بي دردتر دارند ولي واي به حال زنان حامل نوزاد دختر!
پس از وضع حمل، معمولا اولين جمله اي كه به گوش مادر ميرسد، اين است: "مبارك است پسر است" يا "زنده باشد دختر است." درست است كه در جامعه امروز ايران، زني را به جرم دختردار شدن نميكشند يا دختركان تازه متولد شده را چون اقوام عرب بدوي زنده به گور نميكنند ولي تبعيضات موجود در جامعه در بطن افكار و باورهاي مردم تار و پودي چنان تنيده دارد كه ريشه هاي تعصبات را همواره بارور و تنومند نگاه داشته است.
چنين است كه پس از ابلاغ خبر جنسيت به همراهان در انتظار كه بي صبرانه راهروهاي پشت اتاق زايمان را با قدم خود وجب ميكنند، ولوله يا سكوت در فضا حاكم ميشود. چنانچه خبر خوش، پسر بودن نوزاد باشد، هلهله و اشك شادي است كه فضا را پر ميكند، مژدگاني ها در انواع اسكناس و شيريني از اين سو و آن سو سرازير ميشود. چنانچه خبر دختر بودن نوزاد به همراهان اعلام شود همگي از سر وظيفه يكديگر را در آغوش ميگيرند و تبريكي از سر تأني و رفع مسئوليت تحويل يكديگر ميدهند و بعضي ها در همان لحظه آرزو ميكنند كه انشاءالله بعدي پسر خواهد بود.
اگر نوزاد نورسيده، دختر باشد، عروس تازه مادر شده از مقام فرشته اي افسانه اي كه فاتح ابرهاست به زني معمولي كه دختر زائيده است تنزل پيدا ميكند. هدايايي از قبيل طلا، جواهر، خانه و ملك در صورت پسر بودن نوزاد با دست و دل بازي از جانب خانواده مرد به زن تازه فارغ شده جهت ارج نهادن به مقام والاي مادري كه پسر به دنيا آورده است، پيشكش ميشود. اين هدايا هم تشويقي است براي تازه عروسان خانواده كه در انتظار پسردار شدن هستند و هم خاري است در چشم عروسان قبلي كه مرتكب خطاي دختر زائيدن شده اند.
زنان تازه وضع حمل كرده اي كه نوزاد دختر دارند، معمولا در همان حال نقاهت بعد از زايمان در كلنجار با روزهاي تقويم هستند تا برنامه اي براي حاملگي بعدي خود بريزند. آنها تصور ميكنند شايد اين بار اقبال با آنها باشد و فرزند پسري نصيبشان شود تا از ميمنت حضور او، موقعيت خود را نزد شوهر و خانواده شوهر تثبيت كنند. چه بسيار زناني كه به جرم خطاي ناكرده خود در طول دوراني كه هنوز توان باروري دارند بارها دست به اين آزمايش و خطا ميزنند تا شايد يك بار شانس با آنها همراهي كند.
وقتي سيل بازديدكنندگان جهت شادباش به زايشگاه ها سرازير ميشود قضاوت در مورد شكل ظاهري نوزاد شروع ميشود. جالب اينجاست كه در يك توافق نانوشته اكثر نوزادهاي دختر از ديد خانواده شوهر، شباهت غيرقابل وصفي به خانواده مادر دارند حال آنكه اگر نوزاد پسر باشد شكي در شباهت بي چون و چراي او به پدر و خانواده پدري وجود نداد.
چنانچه نوزاد پسر باشد، ملاقات كنندگان ابايي از ابراز القابي چون "شير و شكر" و "قند و عسل" به نوزاد ندارند در حالي كه براي نوزاد دختر شايد به اصطلاح "مونس بابا" كفايت كنند.
آنچه گذشت تنها گوشه اي است از آغاز تبعيضات جنسي در جامعه سنتي ايران كه بر جنس زن از زمان انعقاد نطفه در صور مختلف نمايان ميشود. قابل ذكر است آن چه در اينجا مطرح شد، قدر مطلقي براي تمام اقشار و افراد جامعه نيست و تنها تمثيل هايي است از گوشه و كنار جامعه و معناي حتميت و قطعيت و وجود بلاشك آن در همه خانواده ها مد نظر نيست. ايران از نظر نوع و پايبندي به ارزش ها، جامعه اي منسجم نيست. گاه آنچه در خانه اي مجاز است در خانه همسايه عين كفر است، لذا همواره ورود به مباحثي اين چنيني ما را به يك نتيجه لامتغير هدايت نميكند.
اين بحث آغازي است به بيان فرازهايي از تبعيضات جنسي در لواي «خشونت هاي خانگي» كه عليه زنان ايراني در انواع و اشكال مختلف از لحظه انعقاد نطفه تا مرگ، اعمال ميشود.
شهروند


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster