صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

زندگي در چارچوب مرگ / سهيلا وحدتي

آيا عاطفه رجبي مي دانست که در شهر محل سکونت او، زندگي در چارچوب مرگ تعريف مي شود؟

زندگي در چارچوب مرگ يعني اينکه تو يا همه امور زندگي ات را در چارچوب تعيين شده انجام مي دهي، يا اينکه اعدام مي شوي! اين چارچوب تعريف شده براي زندگي را خط قرمزهايي در محدوده انديشه ها و رفتارها و حتي رابطه هاي جنسي مشخص مي کند و هر کسي که پا روي اين خط قرمزها بگذارد، اعدام مي شود... درست همانطور که عاطفه رجبي اعدام شد، و همانطور که خيلي هاي ديگر اعدام شدند و باز خيلي هاي ديگر اعدام مي شوند. جاي خوشوقتي است (؟) که ديگر سنگسار نمي شوند و فقط با جرثقيل در شلوغ ترين نقطه شهر اعدام مي شوند.

اعدام خشن ترين شکل خشونت انسان عليه انسان است و نمي تواند مجازات محسوب شود زيرا که در چارچوب زندگي نيست، بلکه محو و نابودي زندگي است. اعدام، مجرم را از بين مي برد، اما جرم را از بين نمي برد، بلکه جرم تکرار مي شود و باز مجرمين ديگري اعدام مي شوند!

پيام اعدام عاطفه رجبي چيست؟ پيام اعدام اين است که اگر جرمي اتفاق افتاد، اگر کسي به خودش اجازه داد که از چارچوب تعيين شده براي زندگي فراتر رود و پا روي خط قرمزها بگذارد، بايد به قتل برسد. به اين ترتيب کشتار انسان به نام «اعدام» تطهير مي شود... پدري که دخترش شئونات خانوادگي را رعايت نمي کند، با الهام از پيام «اعدام» است که دست به قتل دخترش مي زند، و در غياب پدر، پدربزرگ پيري که ناتوان است و نمي تواند نوه اش را به قتل برساند، به دادگاه شکايت مي کند و دادگاه قتل دختر را برايش انجام مي دهد و با تشريفات خاصي عاطفه رجبي را در مقابل چشم مردم شهر به قتل مي رساند، اما از آنجاييکه اين قتل با تشريفات به ظاهر رسمي و زير نظر کسي با عنوان رسمي «قاضي» انجام گرفته، کسي اعتراض نمي کند... گويا «اعدام» با «قتل» فرق دارد! ما از وقوع «قتل» تعجب مي کنيم و هاي و هوي براه مي اندازيم، اما «اعدام » را در سکوت تماشا مي کنيم!

اينگونه تطهير قتل است که پيام خشونت را در جامعه گسترش مي دهد و شوهران به خود اجازه اعدام همسرانشان را مي دهند و پدران دختران خود را اعدام مي کنند و برادر دست به قتل خواهر مي زند و سعيد حنايي به خودش اجازه اعدام زن هاي غريبه را هم مي دهد و جالب آنکه برخي از کار او دفاع هم مي کنند! و دفاع آنها قابل توجيه است: اگر «اعدام» خوب است، خوب «قتل» چه اشکالي دارد؟!

راستي، چرا عفو بين الملل در اعتراض به اين اعدام و ديگر اعدام ها فرياد بر مي آورد، اما خود ما در ايران سکوت مي کنيم؟ زيرا که به گفته يکي از ضرب المثل هاي خود ما ايراني ها، "مردن فقيرها را کسي نمي بيند!"* اگر نگاهي به خط قرمزهاي محدوده زندگي بيفکنيم، و نيز کساني را که به جرم عبور از اين خط قرمزها اعدام مي شوند در نظر بگيريم، خواهيم ديد که اعدام ها، در اکثريت قريب به اتفاق همه موارد، براي کساني اجرا مي شود که در حاشيه محروم جامعه زندگي مي کنند و به خاطر فقر، بيسوادي، بيکاري، نداشتن امکانات مادي و محروم بودن از کانون خانواده و ديگر محروميت هاي اجتماعي، نقش اصلي در جامعه ندارند و حتي نقش فرعي هم در جامعه ندارند! آنها هيچ نقشي در زندگي اجتماعي ندارند و آرزوهاي بزرگي دارند با امکاناتي بس حقير، آينده اي ناروشن دارند که زلزله هاي نااميدي آن را خراب تر مي کند، و در مواجهه با مشکلات هيچ راهي جز عبور از خط قرمزها نمي يابند. همين افراد هستند که مرتکب جرم مي شوند و با اعدام آنها، آب در متن جامعه از آب تکان نمي خورد! اين افراد اگر توسط سعيد حنايي هم به قتل مي رسيدند، باز هم آب از آب تکان نمي خورد. عاطفه رجبي، محروم از مادر و پدر، و محروم از امکانات مناسبي که لازمه تربيت يک دختر جوان است، رشد کرد و در 22 سالگي اعدام شد، پسرک بيسواد و کارگر افغاني به جرم فروش مواد مخدر در طمع پول، در 16 سالگي به اعدام محکوم شد، و از اين قبيل بسيارند کساني که در حاشيه جامعه به دنيا مي آيند و به دست همديگر و يا به دست دادگاه به قتل مي رسند و چرخه خشونت ادامه مي يابد و مجرمين باز هم اعدام مي شوند بدون اينکه زمينه هاي جرم برچيده شود و يا جاي خط قرمزها تغيير يابد.

جا دارد از خود بپرسيم چند نفر از افراد به اصطلاح خانواده دار، بالا شهري، صاحب نفوذ و امکانات در جامعه مرتکب جرم شده و به اعدام محکوم مي شوند؟ و چند در صد مجرمين محکوم به اعدام از خانواده هاي فقير و محروم بوده و هستند؟

کاش کانون وکلا امر جمع آوري اطلاعات مربوط به محکومين به اعدام را در دستور کار خود قرار دهد و آمار همه محکومين به اعدام را در سراسر ايران از نظر سن، ميزان سواد و تحصيلات، موقعيت شغلي و سطح درآمد خانوادگي، وضعيت خانوادگي، ميزان تحصيلات والدين، سابقه ارتکاب جرم، نوع جرايم، سن ارتکاب جرم، سن اعدام، محل اعدام، نوع اعدام، و از اين قبيل را جمع آوري نموده و همچنين آماري تهيه کند که نشان دهد چه رقمي از متهمان وکيل تسخيري داشته و يا در مجموع اينگونه متهمان چقدر بابت حق وکالت توانسته اند بپردازند. کاش پرونده اعدامي ها با مرگ آنها بسته نشود و چنين آماري تهيه شود و عوامل تعيين کننده وضعيت دادگاه را نيز در نظر بگيرد. در اين صورت، کانون وکلا خواهد توانست آماري از ميزان پراکندگي سني، درآمد و وضعيت اجتماعي و ساير مشخصات آماري اعدام شدگان، و نيز پراکندگي ميزان اعدام ها از نظر جغرافيايي در سطح کشور به مردم ارائه دهد. در نتيجه، نه تنها ميزان قتل ها و اعدام ها - و در نتيجه ميزان مجموع کشتار انساني در جامعه - مشخص مي شود، بلکه نسبت افزايش اعدام ها با رشد جمعيت روشن مي گردد. نيز خواهيم ديد که آيا نرخ ارتکاب جرم با افزايش نرخ اعدام کاهش مي يابد يا افزايش مي يابد!
و مهمتر از همه اينکه خواهيم ديد که «اعدام» به کدام قشر در حاشيه جامعه تعلق دارد و کدام قشر اجتماعي در ميان ما بيشتر از همه در چارچوب مرگ زندگي مي کند.

*اصل ضرب المثل بدينگونه است: "جنايت پولدارها و مردن فقيرها را کسي نمي بيند.

soheilavahdati@yahoo.com
سايت زنان ايران


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster