صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

بانو دلکش 26 سال قبل مرد / منصوره شجاعي

جستجو در هزارتوهاي فرهنگ و هنر مورد تهاجم واقع شده زنان به ويژه درعرصه موسيقي و در زماني نه چندان دور حتي، مارا با زنان خواننده اي آشنا مي سازد که گاه با تهديد، گاه با وعده و وعيد و گاه از شدت ناچاري؛ به ناخواندن واداشته شده و بدينگونه به تماشاي مرگ تدريجي خويش که زندگي نامش نهاده اند ، نشسته اند.

هريک از آنان اما؛ راهي را نه مطابق با علائق خويش که به دنبال پي آمدهاي زندگي خويش برگزيدند.
يکي گوشه نشين شد و ديگري راه سفر درپيش گرفت ، يکي خواننده جشن ها ومراسم خانگي شد و ديگري کارمند آرشيو صداوسيما!! ،يکي راه گم کرد و ديگري قدم در راهي ديگر گذاشت ، يکي جلاي وطن کردو ديگري درگوشه هاي دوربه جست وجوي آوازهاي گمشده وطني رفت ، يکي استعداد و توانش را به مردان سپرد وديگري به مرداني دل سپرد که خاموشي صدايش را سبب شدند يکي معلم شد و ديگري شاگرد، يکي افسرده و مغموم به جاي ماند وديگري لباس رزم پوشيد و به جنگ دشمني رفت که خود نمي دانست دشمن است يا غير دشمن .
دراين ميان اما ، کساني نيز با اندوخته اي نسبتا مناسب و دلي نه چندان خوش ماندگار شدند و بدين اميد ماندند که هنوز کساني به آواز آنان گوش مي سپارند و گاه نيز ميهمان علاقمندانشان در آنسوي آب ها شدند و اما به سرعت بازگشتند که سفر دروطن بي بلاتر بود.

اما سفر دلکش در وطن نيز چندان بي بلا نبود . روزگارش در خانه اي در دارآباد تهران هرچند مريض اما دور از هياهو و دلخوش دوستان و آشنايان قديم بد نمي گذشت. آما بلايي که اين بار او را به فغان آورد ، خواندن تصنيف هايش با صداي مردي بود که گويا ازاو اجازه هم بابت اين کار نگرفته بود مردي که پژواک صداي رسايش در فضايي خالي وبي قلندرآواز زنان چنان انعکاسي يافت که مردمان را اين باور افتاد که حتما زنان خواننده مرده اند .

اولين بار که تصنيف هاي دلکش را با صداي اين مرد برسر هر کوي و برزن شنيدم به گريه افتادم بعد ازمدتي ، تاسف وغم جاي خودرا به تفکر و کنکاش داد ناگهان به ياد "زن پوش " هاي تئاتر لاله زار افتادم که خود از ممنوعيت حضور زنان به نان و نوايي رسيده بودند.

پديده "زن پوش " درتئاتر ايران به دليل منع حضور زنان بر صحنه تئاتر آغاز شد و سپس به عنوان سنتي ماندگار در تئاترهاي لاله زار و سياه بازي هاي گوشه وکنار کشور ادامه يافت. نوعي رسميت بخشيدن و پذيرش حذف زناني که نبايد به عرصه هنرهاي نمايشي وارد شوند .

آن روز که صداي اين مرد "زن خوان " راشنيدم هراسي دردلم افتاد که بي ترديد اين هم نوعي رسميت بخشيدن به نبودن زنان در عرصه خوانندگي است. خوشبختانه مدتي بعد اعتراض هايي از سوي دلکش ، مکتوب ويا شفاهي يه گوش رسيد و اين جريان که مي رفت تا همه مردان بي استعداد را خوانندگان معروفي سازد، خوشبختانه متوقف شد. جالب اين جاست که بعد از اعتراض دلکش عموم مردم متوجه شدند که او زنده است و در ايران زندگي ميکند. به دنبال آن نيز دعوت هايي براي اجراي کنسرت درخارج از کشور از او به عمل آمد. در واقع مي توان گفت که قدرت اعتراض حياتي نو برايش به ارمغان آورد.

آري انسان به دو حال زنده است:
1.در دستيابي به علائق و آرمان ها و انجام فعاليت هاي دلخواهش.
2.در سر دادن فرياد اعتراض به بي عدالتي هايي که در هر عرصه به او روا مي شود.

در حالت اول دلکش ، هنرپيشه محبوب فيلم هاي فارسي دهه 20 و 30 و خواننده معروف و پر قدرت تصنيف و آواز برنامه گل هاي راديو، درسال 1357 مرده بود. و در حالت دوم مي توان گفت که چهار پنج سالي در سايه صداي بلند اعتراضش نسبتا زندگي کرد .
تريبون فمينيستي ايران


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster