صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

فرهنگى كه زن را وادار به همخوابگى مى كند / مريم انصاری

زنان درباره آنچه ميخواهند سكوت ميكنند ودر باره آنچه نميخواهند. در باره آنچه رنجشان ميدهد، آنچه برايشان تهوع آور است، دردناك است و غير قابل تحمل. سخن بر سر روابط جنسى است. پچ پچى كه دربى پروا ترين شكل خود از محدوده نزديكترين دوستان فراتر نميرود.

براستى چه راه گريزى براى زنى متصور است كه شوهرش عليرغم ميل او به هم خوابگى وادارش ميكند و قوانين جامعه و خانواده نيز از اين عمل حمايت ميكنند؟ آمار غير رسمى در ايران حكايت از آن دارند كه بر تعداد دختران و زنان جوانى كه زير فشارهاى روحى ناشى از ستم جنسى در يك جامعه مرد سالاربه جنون ميرسند، دست به خودآزارى و يا حتى خودكشى ميزنند رو به ازدياد است.نزهت عربشاهى نمايشنامه نويس و مربى كاراته ميگويد: بسيارى از زنان به مرز ديوانگى ميرسند اما كسى دراين باره حرف نميزند.

و حال او ميخواهد با علنى كردن معضلى كه حرف زدن در باره اش دربرابر افكار عمومى يك گناه نابخشودنى ست، پيشقدم شكستن اين تابو شود. «شايد فردا» نام قطعه اى است كه عربشاهى براى اجرا در تاتر طراحى كرده، داستان ياس و نااميدى انبوهى از دختران و زنان جامعه ماست كه او از چهارديوارى خانه به ملاء عام ميكشاند و به نمايش ميگذارد.

«شايد فردا» سرگذشت هفت زن است كه در آسايشگاه روانى بهم ميرسند. همه آنها را خانواده هايشان به اين مكان آورده اند. در روان درمانى گروهى ، هركدام از اين زنان در جمع خود زبان به سخن ميگشايند، و آنچه را كه به جنونشان كشانده بى پروا بر دايره ميريزند، از خشونت جنسى كه برآنها رفته ميگويند، ازاجبار به تن دادن به آنچه روح و جسمشان را رنج داده، از سلب ابتدايى ترين حق يك انسان و از وابستگى محض به مردان، به پدران ، بردران و به شوهرانشان.

در آسايشگاه روانى ديگر مهر و موم قالب هاى تنگ سنت و آنچه يك زن در زندگى مجاز نيست بر زبان بياورد حكم نميرانند. جنون قفل سكوت را ميشكند و بسترى ميشود براى بيرون ريختن ناگفتنى ها. آنها ميشنوند، ميبينند و لمس ميكنند كه در جدال با خود و با آنچه آنها را تا مرز نابودى رسانده و راهى آسايشگاه روانى شان كرده تنها نيستند. كه سرگذشت آنها ، سرگذشت همسايه ديوار به ديوار، همكار اداره، سرنوشت همشاگردى سابقشان هم هست و براى رهايى از اسارت بايد مبارزه كنند نه سكوت. مبارزه كنند و باهم مبارزه كنند تا «شايد فردا» زندگى بهترى در انتظارشان باشد.

نزهت عربشاهى در تاتر اول خود «كاراته» كه ترجمه فارسى آن به معناى «دستهاى خالى» است، براى به نمايش گذاشتن ستيز با خشونتى كه در قبال زنانگى و اندام زنانه اعمال ميشود، زبان حركات بدن را بكاربرده. ديالوگ در تاتر «كاراته» جاى كمى در دارد. او از اشكالى سود جسته كه از رقص نگارى مايه گرفته اند و آواى اين قطعه در جدال با سكوت زنان به نوا درميايد.

در نمايش «شايد فردا» نيز مثل «كاراته»، بازيگران زنان غير حرفه اى و دخترانى هستند كه شاگردان كلاس كاراته او ميباشند. او در اينباره ميگويد: آخر چرا بايد از هنرپيشه هاى حرفه اى استفاده كنم. بازيگران تاتر من همان كسانى هستند كه اين درد را دائما در زندگى روزمره شان تجربه ميكنند. آنها احتياجى به ايفاى نقش ندارند.

عربشاهى اصرارى ندارد كه او را فمينيست بخوانند. “ من حقوق ويژه اى براى زنان طلب نميكنم بلكه تنها حقوق انسانى آنها را، حقوق برابر زنان را.” او به كارهايش بعد سياسى نميدهد. چراكه از نظر نزهت عربشاهى ”خيلى از ايرانى ها فكر ميكنند كه تنها يك رژيم جديد براى آنها دمكراسى و برابرى مياورد. آنها نميبينند كه ريشه اين معضلات عميقا درساختارهاى غير دمكراتيك فرهنگ ما خوابيده است. تنها زمانى كه مردان ما همسران خود را ديگر كتك نزنند، بلكه به آنها به عنوان يك انسان مستقل احترام بگذارند، اين سرزمين ميتواند دمكراتيك شود. و اين را بايد جامعه ما درك كند.”

نمايش «شايد فردا» قرار است چهار ماه ديگر بر صحنه تاتربيايد. اينبار هم نزهت عربشاهى و گروه تاترش اميدوارند كه نمايششان مثل تاتر قبلى فقط در ايران مورد استقبال قرار نگيرد. از قرار معلوم از هم اكنون تاتر استراليا علاقه مندى خود را براى اين قطعه نشان داده است.
دويچه وله


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster