در شرايط کنونی جامعه ايران تحليل روندها و چشم انداز تحولات سياسی و اجتماعی بدون ارزيابی از جنبش برابری طلبانه زنان و جايگاه آن در تحولات آتی ، تحليلی ناقص است. زنان نيمی از جمعيت را تشکيل می دهند. در مقطع سرنگونی نظام سلطنتی هم نيمی از جمعيت کشور را تشکيل می دادند. آنها فعالانه در اعتراضات، اعتصابات و تظاهراتهايی که منجر به سرنگونی رژيم شاه شد، شرکت کردند. اما در آن مقطع جنبش زنان به عنوان يک پارامتر در تغيير و تحولات سياسی و اجتماعی جامعه مطرح نبود. چه بسا اگر در آن مقطع جنبش زنان حتی با کيفيت و مختصات کنونیاش. بعنوان يک پارامتر طرح بود، روند اوضاع سياسی ايران مسير ديگری می پيمود. آنچه امروز جنبش برابری طلبانه زنان را به پارامتر غيرقابل انکار روند تحولات سياسی و اجتماعی در ايران تبديل می کند، حضور فعال و هرچند غيرمتشکل اين جنبش و فعالان آن در صحنه مبارزات اجتماعی است. ما کمونيست ها که پگييرترين مدافعان رفع هرگونه تبعيض، و مدافعان برابری همه آحاد جامعه مستقل از هر نژاد و مذهب و جنسيت هستيم، میبايست جنبشهای برابریطلبانه و مترقی و در اين مورد. جنبش زنان را بشناسيم و سياست روشنی در قبال آن اتخاذ کنيم.
موانع و محدوديتهای جنبش برابریطلبانه زنان
انبوه مسايل و معضلات زنان ايران تحت حاکميت جمهوری اسلامی و نظام سرمايهداری بر کسی پوشيده نيست. مقاومت و اعتراض زنان نيز نسبت به اين شرايط آشکار است. زنان امروز اگرچه شهروند درجه دوم محسوب میشوند و اگر چه تحقير، سرکوب، فقر و مصايب اجتماعی به بخش اعظم زنان ايران تحميل شده، اما آنان ديگر قربانيان خاموش نظام ستمگر حاکم نيستند. بيش از ۶۰ درصد ذدنشجويان دانشگاهها زنان هستند، رشد چشمگير تعداد زنان نويسنده، روزنامه نگار، حضور فعال زنان در اعتراضات کارگری، در حرکات اعتراضی که در محلات شکل میگيرند و در تظاهراتها، برگزاری مراسم ۸ مارس و تکشيل مجامع سخنرانی و سمينارها برای بحث و بررسی مسايل و مشکلات زنان جنبههايی از حضور معترضانه و حقطلبانه زنان ايرن هستند.
زنان به طور ويژه در درون خانواده و در برابر دستگاه قضايی نظام مذهبی حاکم بر ايران مبارزه حق طلبانه خود را ادامه میدهند و در مواردی هم مرتجعين حاکم را ناگزير کردهاند سرپيچی زنان از قوانين اسلامی را ناديده بگيرند.
اما آيا اين سطح مبارزه و اعترض میتواند پاسخگوی مسايل و معضلاتی باشد که زنان با آن دست به گريبانند؟ پاسخ روشن است، مبارزات پراکنده و غيرمتشکل کنونی نمیتواند به ايجاد تغيير اساسی در وضعيت زنان بيانجامد. حتی تحقق مطالبات عمومی زنان مستقل از گرايشهای مختلف طبقاتی آنها، تحقق برابر حقوقی زن و مرد، منع حجاب اجباری، لغو قوانينی که زن را به زايده شوهر، پدر و برادرش تبديل می کنند، در وهله نخست در گرو سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی است. سرنگونی جمهوری اسلامی پيش شرط انجام چنين تحولاتی در وضعيت زنان است. جنبش زنان به خودی خود نه چنين توانی و نه چنين رسالتی دارد که رژيم حاکم را سرنگون سازد. تنها اتحاد جنبشهای سازمان يافته و برابریطلبانه میتواند به حاکميت رژيم جهل و سرمايه پايان دهد و منجر به استقرار نظامی شود که برابری انسانها را نويد دهد.
جنبش برابریطلبانه زنان از پراکندگی وبیسازمانی رنج میبرد. معضل پراکندگی البته منحصر به جنبش زنان نيست. سرکوب و اختناق و قلع و قمع تشکلها و فعالان جنبشهای مترقی تاثير خود را بر وضعيت اين جنبشها برجای گذاشته است. آنچه جنبش زنان را در اين زمينه فیالمثل از جنبش کارگری متمايز میسازد، خصلت مرکب جنبش زنان است. زنان (همانند مردان) در طبقات و اقشار مختلف جامعه جای میگيرند. زنان تا آنجا که مطالبات عمومی زنان و مساله برابرحقوقی مطرح است، خواستهای مشترکی دارند. اما اگر برابرحقوقی برای زنان طبقه مرفه، سرانجام مبارزه با نظام سياسی حاکم است، برای زنان کارگر برابرحقوقی سرآغاز مبارزهای روشن و شفاف با نظام استثماری سرمايه داری است. زن کارگر به فرض که به برابری حقوق دست يابد، موقعيتی هم سطح مرد هم طبقهاش، مرد کارگر پيدا میکند که نظام مبتنی بر مالکيت خصوصی، او را برده سرمايهدار کرده است. خصلت مرکب جنبش برابریطلبانه زنان نه فقط تعيين مطالبات و سياست مبارزاتی را برای فعالان اين جنبش به امری پيچيده تبديل میکند، بلکه بحث و جدل بر سر اين جنبش در ميان پيشروان کارگری را دامن میزند.
جنبش برابری طلبانه زنان ايران بدون تشکل، بدون تعيين مطالبات، چشم اندازها و سياست های روشن و ارتباط مستحکم با جنبشهايی که متحد آن محسوب می شوند در دايره نظام موجود محدود میماند. فعالان سوسياليست جنبش زنان نيز گر چه به حسب تعريف، افق وسيعتری از ساير فعالان جنبش زنان دارند، اما در عدم تشکل و در عدم پيوند تنگاتنگ با جنبش طبقه کارگر، عملا در افق زنورانه محدود میمانند. کافی است بياد آوريم که جايزه صلح نوبل خانم شيرين عبادی چه ولولهای در ميان برخی از فعالان سوسياليست جنبش زنان ايجاد کرد.
نگاه طبقه کارگر به جنبش زنان
طبقه کارگر هيچ منفعتی در حفظ نظام موجود ندارد. هيچ رشتهای اين طبقه را به نظام سرمايهداری پيوند نمیدهد. اين طبقه چيزی برای از دست دادن ندارد، از اين رو پيگيرترين مبارز رفع هرگونه تبعيض و نابرابری سياسی، اجتماعی و اقتصادی است. ساير جنبشهای ترقيخواه و برابری طلب به ميزانی که رشته پيوندشان با جنبش طبقه کارگر مستحکمتر باشد، افق دست يابی به مطالباتشان وسيعتر میشود. جنبش زنان در اتحاد با جنبش کارگری اين چشمانداز را در برابر خود میگشايد که مطالبات توده زنان را متحقق سازد و به پيگيرترين نحو ممکن برابری واقعی زنان کارگر و زحمتکش را به ارمغان بياورد. اما رابطه جنبش زنان _ و ساير جنبش های مترقی _ با جنبش کارگری جاده يکطرفه نيست. اگر مساله را از موضع طبقه کارگر در نظر بگيريم، اين طبقه برای اينکه بتواند خود را به مثابه يک قدرت متشکل در برابر طبقه حاکم سازمان دهد، می بايست و ناگزير است از تمام ظرفيت اعتراضی و برابریطلبانه اقشار غيرکارگر بهره گيرد.
مارکس و انگلس در اواسط قرن ۱۹ ميلادی، به روشنی بر اين مساله تاکيد کردند که طبقه کارگر برای بزير کشيدن بورژوازی میبايست جنبش اقشاری که در نقاطی با نظم موجود در تضاد قرار میگيرند را با خود همراه سازد. مانيفست کمونيست به صراحت اعلام میدارد که طبقه کارگر میبايست پرچمدار مبارزه اعتراضی ساير جنبشهای مترقی شود. رابطه ميان جنبش کارگری با جنبشهای غيرپرولتری موضوع بحث و جدل و کشمکش ميان پيشروان جنبش کارگری و احزاب کمونيست در سطح بينالمللی بوده است. رابطه جنبش طبقه کارگر با جنبشهای دهقانی، رابطه با جنبشهای ملی، رابطه با جنبش عمومی برای کسب آزاديهای سياسی و رابطه با جنبش زنان از مقولاتی هستند که موضوع بحث و جدل جدی بودهاند. به جرات ميتوان گفت تعيين سياسيت طبقه کارگر در قبال اينگونه جنبشها، پيچيدهترين بخش تعيين تاکتيکهای پيشروان کارگری و احزاب کمونيست است. بیتوجهی به توان و انرژی چنين جنبشهايی طبقه کارگر را از متحدين خويش محروم میسازد. و کم توجهی به محدود و مشروط بودن اتحاد طبقه کارگر با ساير جنبشها، طبقه کارگر را از صف و سياست مستقل خود محروم ميکند و جنبش اين طبقه را در يک جنبش عمومی در چارچوب نظم موجود مستحيل میسازد. اگر پراتيک احزاب کمونيست در تعيين موضع نسبت به جنبش ساير اقشار جامعه را مرور کنيم، هر دو وجه انحراف، افراط و تفريط در برآورد نقش جنبشهای متحد طبقه کارگر را مشاهده میکنيم. بويژه اينکه تعيين سياست، هنوز خود سياست نيست.
در پراتيک، رابطه ميان پيشروان جنبش کارگری و احزاب کمونيست با جنبشهای غيرپرولتری يک رابطه دستوری نيست. طبقه کارگر نمیتواند به صرف اين که پيگيرترين مبارز عليه نظم موجود است انتظار داشته باشد ساير اقشار جامعه سياست او را بپذيرند. در عمل، اين هنر پيشروان جنبش کارگری و احزاب کمونيست است که توان و ظرفيت اين جنبشها را به طور مشخص ارزيابی کنند، از مطالبات مترقی اين جنبشها فعالانه حمايت کنند، در مواقع لزوم انعطاف و يا سرسختی نشان دهند و در هر لحظه سياسی معين با تحليل شرايط مشخص اين جنبش ها را به خود ملحق و يا بيطرف سازند. در غير اين صورت، هيچ جنبشی به فرمان پيشروان طبقه کارگر، در صف واحدی با طبقه کارگر قرار نخواهد گرفت. طبقه کارگر از توان و ظرفيت متحدين خود محروم می ماند، جنبش های غيرپرولتری در دايره نظم موجود در جا می زنند و قادر به تحقق مطالبات خود نيستند. برخورد سازمانهای سياسی چپ ايران با اعتراضات زنان در سال ۵۸ عليه حجاب اجباری و قوانين زن ستيز جمهوری اسلامی يک نمونه گوياست. دفاع پيگير و قاطعانه سازمانهای سياسی چپ از مبارزات زنان میتوانست جنبش اعتراضی زنان را به اين سازمانها پيوند دهد و تاثير مثبتی در دمکراتيزه کردن فضای جامعه داشته باشد. لااقل تسلط کامل ارتجاع سياسی بر همه شيون زندگی جامعه به تاخير میافتاد.
امروز شرايط متفاوت است. حضور بارز جنبش برابری طلبانه زنان سبب شده است که همه بر مساله زنان انگشت بگذارند. در صف جريانات چپ حزب و سازمان و گروهی را نمی توان يافت که به نحوی از انحا از مبارزات زنان حمايت نکند. در اينجا نيز جنبه افراط و تفريط را بروشنی میتوان ديد. برخی از جريانات چپ چنان از هر حرکت و اعتراض زنورانه ذفاع میکنند که هيچ حد و مرزی ميان آنان و جريانات بورژوا _ فمينيست باقی نمیماند. برخی ديگر، خطابشان فقط زنان کارگر است و در اين دفاع يکجانبه از زنان کارگر فراموش میکنند که اولا_ طبقه کارگر هنگامی میتواند اثبات کند شايسته بنای جامعه نوين است که در عمل با هرگونه تبعيض و ستمگری مبارزه کند، ثانيا_ مساله زن کارگر هم صرفا مساله اقتصادی نيست. آنچه زن کارگر را از ساير زنان متمايز میسازد، مساله استثمار دوگانه است. زن کارگر يکبار بعنوان کارگر توسط سرمايهدار استثمار ميشود و يکبار هم در خانه به عنوان زن، کنيز جنسی و کارگر خانگی.
مساله زنان، مسالهای است مرکب، جريانات بورژوا تنها به يک جنبه اين مساله توجه دارند. کسب برابری حقوقی پايان مبارژه آنهاست. جريانات پرولتری که استثمار انسان از انسان را نفی میکنند و خواهان برافتادن هرگونه ستم و تبعيض هستند، ناگزيرند به هر دو جنبه اين مساله مرکب بپردازند. مبارزه بيرحمانه عليه استثمار سرمايهداری، مذهب و فرهنگ زن ستيز اجزا جدايیناپذير پاسخ کمونيستها به مساله مرکبی به نام مساله زن هستند.
اتحاد انقلابی نيروهای کمونیست و چپ ايران