صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

شعری از نژدی

ايستاده ام
در آستانه زمستان
با تن پوشي سفيد
که مي پوشاند
رد پای سبز جواني
زبان چشم من به تبعيد رفته است
اما !
خوشا ! خيال
چه آزادانه پر مي کشد
و چه مصرانه نمي گذارد
منجمد شود
خنده های بلند شرقي ام
در آسمان بي طلوع مغرب
خوشا ! خيال
چه عاشقانه شيدا مي شود
چه مستانه پيراهن عقل را مي درد
و چه بي پروا
به ريش ترازوی نجابت مي خندد
پر طنين مي شود در فضا
فرياد خيال من
آهای !
دندان من
از داس کهنه ی زمان
تيز تر است.
از نژدی


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster