صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

نگاهي به كار تحقيقي «شاهد بازي در ادبيات فارسي» / شهرنوش پارسي پور

دكتر سيروس شميسا، در اين كار تحقيقي با ارزش، با تكيه بر ادبيات فارسي، بويژه شعر، ميكوشد جريان شاهد بازي و علاقه به همجنس را كه از ديرباز در ايران سابقه داشته است مورد بحث و بررسي قرار دهد. نويسنده در جستجوي سابقه تاريخي اين رفتار متوجه فرهنگ يونان و فلاسفه اي نظير سقراط ميشود، كه به صراحت به اين مسئله و درگيري با آن اعتراف داشته اند. نويسنده از سوي ديگر فرهنگ تركان را زير سئوال برده و اين فرهنگ را نيز آميخته با رفتار همجنس گرايانه تعريف ميكند. در نتيجه ايران در جريان تاريخ، از سويي از ناحيه ي غرب و از ديگر سو از ناحيه ي شرق مورد هجوم مردماني بوده است كه گرايش به همجنس داشته اند. اما مسئله عجيب اين است كه ايشان تركان را با مغولان و تاتاران يكي قلمداد ميكند. اين در حالي است كه ميدانيم اين سه قوم، به رغم چشمهاي بادامي، از سه تيره مختلف هستند و به سه زبان مختلف گفت و گو ميكرده اند و ميكنند. در نتيجه يكي دانستن رفتار مغولان با تركان يا تاتاران درست به نظر نميرسد. البته شك نيست كه همجنس گرايي در ميان هر سه اين اقوام رواج داشته است. طبق تحقيقات خانم دكتر هما ناطق، چنگيز بر هر خاني كه غلبه ميكرد طي تشريفاتي با خان همبستر ميشد تا برتري او بر خان مغلوب تصريح شود. روشن است كه سپاهيان او نيز با سپاهيان طرف مقابل چنين رفتاري داشته اند.
و اما پرسش اين است كه آيا ايرانيان براي آشنا شدن با اين رسم و رسومات همبستري نيازمند يونانيان و تركان بوده اند؟
دكتر شميسا به دو حالت مختلف عشق به همجنس، عشق روحاني و عشق جسماني، توجه نشان ميدهد و از هر دوي اين دو حالت مثالهايي به دست ميدهد. اما در تاريخ بشري، باستاني ترين سندي كه نمايشگر عشق روحاني دو مرد به يكديگر است، در حوزه ي جنوب غربي ايران، در منطقه عراق به دست آمده است. منظورم حماسه گيل گامش است. در اين حماسه، گيل گامش پس از ملاقات با انكيدو، ناگهان تغيير روحيه ميدهد. لحظه ملاقات آنها زماني است كه گيل گامش ميخواهد از حق پادشاهي خود استفاده كرده و در شب زفاف باكره اي كه به خانه شوهر ميرود با او درآميزد. خبر را به انكيدو ميرسانند و او در سر راه گيل گامش كمين ميكند و با او ميستيزد. اين چالش عجيبي است. انكيدو ميتواند بر گيل گامش غلبه كند، اما به احترام مقام پادشاهي او شكست را ميپذيرد. از اين لحظه دوستي غريبي ميان اين دو مرد ايجاد ميشود. اين دوستي گرچه لحني برادرانه دارد، اما در حقيقت بيشتر به يك نوع عشق دو همجنس به يكديگر ميماند.
دكتر شميسا با ذكر نمونه هاي تاريخي نشان ميدهد كه بسياري از انواع شاهد ‌بازي در ميان لشكريان رخ ميداده، و از يار به عنوان "سرهنگ" يا "جنگجو" يا "تيركش" يا "كمان كش" و . . . نام برده ميشود. در حقيقت آغازينه رفتار همجنس گرايي در ميان مردان نيز بايد هماهنگ با آغاز دوران بازرگاني با راههاي دور و نزديك باشد كه در نتيجه پي درآمد لشكركشي هاي بعدي ست. بازرگانان نخستين دسته از مرداني هستند كه جدا از زنان به تنهايي راه ميافتند تا ابزارهايي را به جايي ببرند يا بياورند. باز ما ريشه اين مسئله را در حماسه گيل گامش پيدا ميكنيم. اين گيل گامش است كه به انكيدو پيشنهاد ميكند تا به اتفاق براي آوردن چوب درختان سدر براي ايجاد حصار براي شهر اوروك به جنگلهاي سدر لبنان بروند. در اين سفر رفتار اين دو مرد با يكديگر كاملا عاشقانه است. لحظه اي از يكديگر جدايي ندارند، و هر آن چه را كه اتفاق ميافتد براي يكديگر بازگو ميكنند. آنان در كنار يكديگر "هوم بابا" هيولاي جنگل سدر را ميكشند. سپس در جنگ ديگري گاو آسماني را كه بانو خدا ايشتار به جنگ آنها فرستاده است نابود ميكنند.
پس در اين سفر ما مواجه با چند ‌مسئله مهم هستيم:
1ــ دوستي عميق و عاشقانه دو مرد به يكديگر
2ــ حالت بازرگان مآبانه آنها كه براي آوردن چوب درختهاي سدر ميروند
3ــ حالت سرباز مآب آنها كه به جنگ هيولا ميروند
4ــ جنگيدن با اقتدار زنانه و هماهنگي نشان دادن براي نابود كردن اين اقتدار از طريق يك دل و هم زبان شدن
توجه به اين نكته ضروري است كه اين اسطوره حداقل در هفت هزار سال پيش شگل گرفته و از حدود پنج‌ هزار سال پيش بر الواح گلي مكتوب شده. جالب است هنگامي كه انكيدو ميميرد، گيل گامش، شش روز و هفت شب بر بالين او مينشيند، آنقدر مينشيند تا از بيني انكيدو كرمهايي خارج ميشود. اينجا زماني است كه گيل گامش اجازه ميدهد تا او را دفن كنند. در كتاب دكتر شميسا ميخوانيم هنگامي كه غلام محبوب جلال الدين خوارزمشاه ميميرد، او درست به همين صورت عمل ميكند. او همه را واميدارد كه روزهاي متوالي جسد را همراهي كنند. اما باز هم حاضر به قبول مرگ معشوق نميشود. هر روز از غذاي خود براي مرده ميفرستد و پرس و جو ميكند كه آيا او غذا را خورد يا نه.
در جوار اين اسطوره سومري ــ بابلي ــ آشوري ــ ايراني، ما آيين ميترا را داريم. در اين آيين كه كاملا باطني بود و زنان را نيز راهي به آن نبود و برمبناي كشتن "گاو آسماني" شكل گرفته، بدون هيچ شك و شبهه تداوم آيين را كه از دوران گيل گامش آغاز شده ميبينيم كه هدف اصلي آن نابود كردن اقتدار زنانه و جانشين كردن مرد در تبيين و تعريف تماميت هستي است. مسئله جالب اين است كه در يكي از هفت مقام و مرتبت آيين ميترايي ــ كه به كلي آييني مردانه است ــ ما با مقام "نامزد" يا "عروس" روبرو ميشويم، كه ميتوان تقريبا بدون شك و شبهه گفت همان مقامي است كه در ادبيات فارسي به آن "شاهد بازي" نام نهاده اند. پس در نتيجه گفت و گو از يونانيان و يا تركان در اينجا بي موردست. ما خود آغازگر رفتاري هستيم كه ــ بدبختانه ــ مجبور به ايجاد آن بوده ايم. من هيچ نوع مخالفتي با همجنس گرايي ندارم، اما بدون شك هر رفتار يك پيش زمينه اجتماعي دارد. هنگامي كه شما در بياباني زندگي ميكنيد كه غذا كم است، پس از مدت كوتاهي بيابانگرد ميشويد. به جستجوي غذا، زن را نميتوانيد با خود ببريد، چرا كه به سرعت برق مورد تجاوز قرار ميگيرد. پس مردانه ميرويد و آداب مردانه ميآفرينيد. ميتوان باور كرد كه نخستين دسته هاي همجنس گرا بيابانيان، بازرگانان نخستين و جنگجويان بوده اند. كم كم اما، همانطور كه دكتر شميسا جمع بندي كرده اند سر و كله ي شاهدان در ميان صاحبان ابزار و اصناف پيدا ميشود. اين نكته نيز بايد ريشه در فقر داشته باشد و همچنين عدم به كارگيري زنان كه باردار ميشوند. پس سر و كله پسران زيباي قصاب، آهنگر، مسگر و . . . پيدا ميشود. خانواده هاي بيچاره پسران خود را به شاگردي در اين دكانها ميگذارند و فرق پسر با دختر اين است كه باردار نميشود. اين قاعده نه در ايران كه در تمام دنياي قديم وجود داشته است. هنگامي كه در يكي از نخستين فيلم هاي ژاپني زني نقشي بازي كرد، صنف هنرپيشه هايي كه مردان به جاي زنان نقش بازي ميكردند اعتصاب كردند. آنان كار و پيشه خود را در خطر ميديدند.
من به طور جدي بر اين باور هستم كه نخستين قوم همجنس گراي دنيا مردمان منطقه فلات ايران هستند، و در اينجا نظرم به آريايي ها و تمامي مردمان ماقبل آريايي است كه در اينجا زندگي ميكردند. البته و بدون شك اين رفتار شايد ميليونها سال قدمت داشته باشد. اما اين منطقه است كه نخستين آمار را به صورت كتبي به دست ميدهد. دكتر شميسا به مسئله قوم لوط هم اشاره ميكند. ميدانيم كه حضرت ابراهيم از آرام به فلسطين رفته است. در نتيجه از آنجايي كه لوط خويشاوند نزديك اين شخصيت است، باز داستان به همين منطقه بازگشت ميكند.
اما از آنجايي كه حذف كامل زن امكان ندارد، چرا كه هيچ مردي قادر به زايش نيست، در نتيجه من فكر ميكنم در زبان فارسي حادثه عجيبي رخ داده است. ضمير "او" در زبان فارسي خنثي ست. من به تمام زبانهاي دنيا آشنايي ندارم، اما فارسي جزو زبانهاي نادري است كه ضمير سوم شخص مفرد خنثي را به كار ميگيرد. چرا؟
آيا جز اين است كه مرد‌ را در اين منطقه به زن تبديل كرده اند، و زن را به فرش زير پا؟
دقت كنيد كه شعبان جعفري در مصاحبه اي كه با او شده زنش را "اين" يا گاهي "اون" مينامد. "او" براي خطاب به كسي مورد ‌استفاده قرار ميگيرد كه داراي جان انساني است. ابزار ناطق نيست.
به اين نكته مهم نيز توجه كنيد كه "امام زمان به دست "زن ريش دار" كشته خواهد شد. اين زن بيچاره ريش دار كيست؟ اسطوره به چه كسي نگاه ميكند!؟‌
كتاب دكتر سيروس شميسا حامل نكات بسيار با ارزش و قابل تاملي است. ايشان با دقت زيادي بخش قابل ملاحظه اي از اشعار زبان فارسي، از رودكي تا حافظ و سعدي و جامي و بسياري ديگر را مورد مطالعه قرار داده اند و نمونه هاي با ارزشي را بيرون كشيده اند. كتاب در عين حال به بخشهايي از ادبيات فارسي توجه كرده است كه بنابر مصلحت از ديده ها پنهان مانده است.
شهروند


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster