صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

قدرت - چه کسي بر چه کسي برتری اعمال مي کند / ترجمه: فردوس

براي کسب قدرت ، نه فقط در سياست و يا در روزهاي پر رونق اقتصادي – مبارزه مي شود، بلکه مبارزه بر سر قدرت در زندگي روزمره ، بي وقفه و در همه جا ، در روابط بين انسان ها صورت مي گيرد : ايـن هميشـه مطـرح است که چه کسي اعمـال اراده مـي کند ، و چـه کسـي مجبـور به " عقب نشيني " است ؟
برخي از اين مبارزات علني و با حدت انجام ميگيرند، برخي ديگر در پرده و ناخودآگاه - به طوري که افراد تازه بعد از جريان ، در مي يابند که بر آنها اعمال نفوذ شده ، فريب خورده يا مورد بهره برداري قرار گرفته اند . شناخت روش و فوت و فن هاي بازي قدرت ، کمک کننده است . يکي به اين خاطر که بتوان نظر و خواست خود را پيش برد ، و ديگر اين که منصفانه تر و آگاهانه تر با قدرتي که خودمان اعمال مي کنيم برخورد نمائيم .


قدرت در عصر شانس هاي برابر

اگر در گذشته مسئله قدرت دراغلب موارد با خشونت حل و فصل مي گرديد ، در " روند تمدن " اسلحه ها به تدريج ظريف تر شدند: در دوران فئوداليسم منافع اربابان کمتر با شمشير تا با دسيسه هاي ظريف يا در مواردي با کنايه هاي پرمعنا در غالب طنز تأمين مي شد. در دوران رنسانس نيکل ماکياولي چگونگي پيش برد بازي قدرت را در عرصه سياست توصيف مي کند. در جوامـع دمـکراتيک که در آنها " همه قدرت از خلق ناشي مي شود " ، فضيلت هايي مانند نيروي اقناع ، بردباري يا پاي بندي حزبي ، به دست يابي قدرت براي دوره هاي معين - کمک کردند. با اين حال روش هاي فئودال ها مانند دسته بندي ها يا دسيسه ها توانستند به بقاء خود ادامه دهند.
امروزه اعمال قدرت غالبا" در فرم هاي استتار شده و ظريف صورت مي گيرد : براي مثال کسي نفوذ دارد که ايده هاي ديگران را با استدلال ماهرانه تغيير دهد، چيزي را به آن ها بقبولاند ، ديگران را به خود وابسته کند ، يا آنها را براي انجام کاري برانگيزد يا بتواند به طور مؤثر انتقاد کند و به اين ترتيب روي رفتار ديگران تأثير گذار باشد.
ديل کارنگي در 1936 در کتاب معروف خود " چگونه ميتوان دوست پيدا کرد و روي انسان ها تأثير گذاشت " روش ها و تکنيک هاي ظريف تأثيرگذاري در خدمت خواسته هاي شخص خود را تبليغ مي کند.


امروزه مسئله قدرت به شدت مطرح است ، همواره از نو مورد معامله و توافق قرار گرفته و مثل رودي در سراسر زندگي اجتماعي جريان دارد.
تنها کسي که اينجا و آنجا در اين جريان سهيم شود است که خود را به مثابه انسان مورد قبول و احترام احساس مي کند. کسي که در مهمترين روابط خود ، حداقل براي مقطعي هم که شده نتواند در قدرت سهيم شود ، و در روابطي نابرابر زندگي کند ، خود را کاملا" ناراضي ، استثمار شده و منزوي احساس مي کند. نوربرت بوبيو جامع شناس و اديب مي نويسد : " اساسا" دو طريق براي سازماندهي زندگي مشترک وجود دارد : يکي از طريق پيدا کردن يک راه حل مورد توافق طرفين و ديگري روش زير فشار قراردادن طرف مقابل . "
تناقض دوران ما در اين است که اين دوران از يک سو بسياري از زمينه هاي ها قديمي قدرت را از بين برده و شانس برابر ترقي و رشد فرد را در ابعاد بي سابقه اي ميسر کرده ، از طرف ديگر در اين فضاي گسترده برابري ظاهري ، جريان جنگ قدرتي جديد شديدتر و غالبا" مخفي و استتار شده اي را آزاد کرده است . نارضايتي در مورد " جامعه ديگران را پس بزن تا خودت پيش بروي " بيانگر ناخشنودي از اين مبارزه گريز ناپذير در فضاي آزادي اعمال قدرت است . زيرا هنوز هم ، هم چنان همه چيز حول قدرت و نفوذ مي چرخد – و بيش از پيش :
هنوز هم بعد از پايان رسمي پدرسالاري مردان عليه زنان مبارزه مي کنند. با اين تفاوت که موقعيت قدرتمند خود را خيلي ظريف تر و پوشيده تر استحکام مي بخشند.
- در دوران " هيرارشي مسطح " و ساختار کاري بيشتر افقي تا عمودي هنوز در بسياري از موسسات جنگ قدرات با شدت جريان دارد از جمله بيماري فراگير موبينگ در رده هاي متوسط و مياني يا دسيسه چيني در سطوح رهبري .
- در خانواده ها اشکال جديد جنگ قدرت جريان دارد. نسل در حال رشد" آ"گاه به حقوق خود " تربيت مي شود ، فشار و تنبيه و تقبيح مي شود. اما بچه ها ديگر هيچ گونه " اتوريته " والدين را نمي پذيرند، بلکه خود را طرف برابر حقوق پدر و مادر مي دانند و از همان دوران بچگي در مقابل لطمه خوردن به خواسته هايشان قيام کردن را به تجربه در مي آوردند.
- زوج ها در شروع رابطه شان آداب و رسوم پيچيده اي را براي جلب نظر کردن به کار مي گيرند، تا دريابند در هر لحظه پاسخگوي چه نقشي باشند تا مورد توجه دلخواه خود قرار گيرند. زيرا نقش و رل هميشه با مسئله کنترل نيز در رابطه است و حتي از همان آغاز عاشقي موقعيت قدرت آتي مورد بررسي قرار مي گيرد: آيا اين هم باز مردسالار است ؟ آيا اين باز هم از آن زن هاي قوي متکي خود است ؟ چگونه قدرت در بين ما تقسيم خواهد شد ؟ آيا با اين احوال مجرد ماندن بهتر نيست ؟
همين چند سال پيش بود که علم روانشناسي با حدت تمام ايده آل روابط انساني آزاد از قدرت ، باز و متوازني را مطرح نمود . در اين طرح علاقمندي و مشکلات ناشي از آن ها کاملا" مورد بحث قرار مي گيرند و سرانجام روي نتيجه اي توافق صورت مي گيرد. اين طرح برابري ايده آل ، بين رئيس وکارمند ، بين استاد و دانشجو تو خطاب کردن را مد کرد.
بعدها وقتي در سال هاي هشتاد روشن شد که اين برابري ايده آل حداکثر در ميان گروه هاي اقليت قابل پياده شدن است ، استراتژي روانشناسي جديدي مطرح شد : براي خواست خود مبارزه کردن .

اين استراتژي مي گويد که روياها پيرامون ملاحظه و تحمل ، برابري و محبت ثمر نداده اند. زيرا که توازن قدرت تنها مي تواند درميان گروهي هم فکر قابل دسترسي باشد ـ به محض اين که کسي مقررات توافق شده را زير پا گذاشت ، توازن حساس موجود از بين مي رود. اما حال ديگر زير فشار قرار گرفته ها مي بايست بتوانند مقابله کنند: تمريناتي عرضه مي شوند. تمريناتي که در آنها ميتوان پاسخگوئي به فشارهاي قدرت ، روي برتري خود پافشاري کردن و براي خواسته خود اعتراض نمودن را ياد گرفت . اين آموزش ادامه مي يابد ـ هنوز امروزه هم گاهي اوقات صحنه هاي تقريبا" خجالت آوري را شاهديم که چگونه فلان گارسون بدخلق و يا فلان دختر فروشنده بي دقت بر طبق تمامي مقررات " تمرينات ادعائي " مورد سرزنش قرار مي گيرد.
به نظر مي رسد بازي قدرت بر سر برد و باخت در زندگي ما ريشه عميق دارد. هنوز هم اين هم چنان مطرح است که چه کسي اعمال کننده قدرت و چه کسي متحمل اين اعمال قدرت مي شود. اما امروزه انسان ها در مقابل بازي قدرت و هر نوع مانعي حساس تر شده اند. اتفاقا" آنها به اين دليل که چيز بيشتري دارند تا از دست بدهند و تا حد خيلي زيادي از برابري تبليغ شده رسمي برخوردارند ، خود را آسيب پذيرتر احساس مي کنند. مذاهب و مقررات سخت گيرانه ، ديگر ساخت قدرت را ديکته نمي کنند، آن ها مي بايست ياد بگيرند که در شرايط جديد خود براي خواستشان مبارزه کنند.
کسي که بازيچه جنگ قدرت مي شوند بايد ياد بگيرد درست و به موقع مقابله کند. کساني که مورد اعمال قدرت واقع مي شوند از موقعيت خود رنج مي برند. در مواجهه با چنين وضعيتي عکس العمل نامناسب از خود نشان مي دهند: در مقابل سوء استفاده از قدرت ، براي مثال با عقب نشيني ، احساس توهين شده گي ، احساس دشمني و بدخواهي و برخي شيوه ها و تاکتيک هاي غالبا" بي نتيجه ويژه دوران کودکي ، از خود دفاع مي کنند. آن ها به اين طريق براي مدت کوتاهي خود را سبک مي کنند اما راه حل دراز مدتي براي خشکل خود نمي يابند . اينان قربانيان قدرت باقي مي مانند.
چگونه مي توان بازي قدرت را شناخت ؟ چگونه مي توان خود را در مقابل نقش اعمال قدرت کننده بهتر محافظت کرد بدون اين که خود به تشنه قدرت بي ملاحظه و بي احساس تبديل شويم ؟
اين غير ممکن است که بتوان هميشه از روبرو شدن با جنگ قدرت خودداري نمود و وجود آن را ناديده گرفت . فقط يک مسئله مي ماند و آن اين است که آيا مي شود در مواجهه ناگزير با جنگ قدرت ومسئله نفوذ ، حداقل مقررات قابل قبولي را رعايت کرد؟ يا اصلا" مي شود توازني در قدرت متصور شد؟
کسي که براي رسيدن به چنين توازني تلاش مي کند بايد در بازي قدرت ضعف ها و خطاهاي خود را مد نظر بگيرد وحاضر باشد نيازهاي روحي خود را که به راحتي مي توانند باعث سوءاستفاده قرار گرفتن بشوند ، به محک آزمايش بگذارد.
همه ما نقاط ضعف تزلزل و بي اعتمادي به خود را داريم که عموما" با ترس و نگراني آنها را از ديگران پنهان مي کنيم . بيشتر اين ضعف ها در دوران کودکي از آنها رنج برده ايم ، هم چنان به تأثيرات خود بر ما ادامه ميدهند. و در شکل ترديد به خود و ترس هاي اجتماعي خود را آشکار مي سازند. تأثير رواني : " تو به اندازه کافي خوب نيستي ، تو خيلي تنبلي ، خيلي نفهمي ، قيافه بدي داري ! " هر کسي را به شکلي از پاي در مي آورد.
از کمبـودهاي ساختـار بيروني روانـي که ما را در بازي قدرت ضعيف مي کنند، از جمله نيازهاي پايه اي رواني مثل احساس تعلق ، نزديکي و يا آرزومندي تأئيد و دوست داشته شدن مي باشند.
در بسياري از بازي هاي قدرت کوچک و بزرگ روزمره اين نقاط ضعف نقش مهمي بازي ميکنند: مخالفين و رقباي ما براي کسب قدرت ، دنبال ضعف هاي ما مي گردند و هدفمندانه آنها را مورد بهره برداري قرار مي دهند. يک کنايه ظاهرأ تصادفي در باره وضع ظاهر ما ، بالا کشيدن ابروها وقتي که ما در حال صحبت هستيم و يا لبخند تمسخر آميز در لحظه اي حساس ، گاهي اوقات کافي است تا ما را کاملا" از جا بدر کند و تعادلمان را به هم بريزد. بي اعتمادي پنهان ما با يک چنين فوت و فن هاي کوچکي به حرکت در آمده و نواقص ما به صحنه کشانده مي شوند.
يک حرکت يا يک کنايه کفايت مي کند تا ما بدون کنترل با کمبود شخصي خود برخورد نمائيم و يا احساس گناه در ما بيدار شود. چنين فوت و فن هائي خاطره اشتباهي را که سال ها پيش از ما سرزده است ، بيدار مي کند و موجب خجالت و شرمساري در ما مي گردد. احساسات منفي که با خاطره پيوند دارند، ما را در خود غرق مي کند و حداقل براي يک لحظه هم که شده ما را خلع سلاح مينمايد.
در بازي قدرت ترس ما از انزواي اجتماعي ، از دست دادن محبت و عشق ونياز ما به پيوند همواره مورد بهره برداري قـرار مي گيرد. براي اين که اطاعت کنيم کافي است اين فکر در ما ايجاد شود که : مقاومت کردن به قيمت از دست دادن محبت تمام خواهد شد. ما ترجيح مي دهيم تا از اعتماد به خود ، استقلال و قدرت صرف نظر کنيم ، اگر ببينيم که با اين کار ميتوان علاقه و احساس تعلق را خريد . در اين دفاعي احساسي ما از حالت تعادل بيرون انداخته شده ايم . و بايد گفت که طرف مقابل ما فن موفقي را براي اعمال قدرت خود به کار گرفته است .
در اين روند نيازي نيست که اعمال کننده قدرت ما را آگاهانه و يا ناآگاهانه به حالت دفاعي بياندازد . خود را فلج سازيم . بدون اين که طرف مقابل کاري بکند، ما شکست خورده ايم . کنترل موقعيت و تلاش براي تاثير گذاري روي طرف مقابل را رها مي کنيم ـ نه به اين خاطر که طرف مقابل با هوشمندي از وضعيت روحي ما بهره برداري مي کند ، بلکه به اين دليل که احساس خود ارزشگذاري مان ما را ترک ميگويد.
ترديد به خود بزرگترين نقص در بازي قدرت است : " من خيلي کله شق ام ، خيلي از خود راضي هستم ! شايد خيلي حساسيت به خرج دادم ؟ "
برخي انسان ها بويژه کساني که گرايش دارند تا خود ترديد کنند، براي بازي قدرت روزمره موقعيت مناسبي ندارنـد . آنها به طور مزمن دچار ترس از درگيري هستند و شتابزده علائـم آمادگي براي توافق از خود نشان مي دهند. از آنجا که حساسيت آنها براي زندگي دروني خود بيش از حد رشد يافته و بيش از حد مستعد سوء استفاده احساسي هستند، حساسيت آنها براي دريافت نيازمنديهاي ديگران رشد کرده است .
آنها نگران اند که جنگ قدرت تحقير کننده برايشان به بهاي لطمه احساسي تمام شود، از اين رو اگر در مقام مسئوليتي باشند رفتار و شيوه رهبري دمکراتيک و حساب شده و متوازن را ترجيح مي دهند . و از آنجا که هر جنگ قدرتي آنها را دچار آشوب مي کند و آرامش روحي آنها را اساسا" در هم مي ريزد ، به تدريج ترس از قدرت در آنها شکل مي گيرد. کساني که از قدرت مي ترسند، از مواجهه با هر گونه موقعيتي که احتمال حاد شدن دارد، خودداري مي کنند. خود را فورا" از جنگ قدرتي که در حال آغاز شدن است محافظت مي کنند و يا حتي اگر به قيمت ناديده گرفتن هدفشان باشد ، از درگير شدن چشم پوشي مي کنند.
اما چنين روشي کمتر از يک جنگ قدرت درست و حسابي ، دشوار و درهم شکننده نيست . و بسياري از تحقيقات در باره کيفيت رهبري در اقتصاد نشان داده اند: مردان خوب بازنده اند.
هر کس که ميل به قدرت را از دست بدهد، ديگر بقيه توانائيها برايش چندان مفيد واقع نخواهندشد. همه آدم هاي خوب نشانه هاي آسيب پذير بودن از خود نشان ميدهند و طعمه سهل الوصولي براي رقبائي هستند که خواهان قدرتند و همين طور افراد تحت مسئوليت خود.
کساني که از قدرت مي ترسند ، براي برآمدن از پس جنگ قدرتي که همواره خود را تحميل مي کند، به استراتژي هاي تخدير کننده پناه مي برند و با الکل و دارو خود را کرخ مي کنند ( " من مي بايست از خود دفاع مي کردم ، چرا بايد آنقدر ضعيف باشم ! "
برخي ها در زندگي خود " راه نجاتي " را جستجو مي کنند که براي هميشه مسئله قدرت را از پيش پايشان بردارد. براي مثال زندگي در يک فرقه .
چه آنها که از قدرت ميترسند و چه آنها که اعمال قدرت مي کنند ، بايد بدانند که : اين خطا يا اهانت نيست که انسان براي نفوذ و قدرت درگير شود و خواسته خود را به کرسي بنشاند. اين نه تنها مجاز است که شما براي علاقمندي و اعتقاد شخصي تان مبارزه کنيد ، بلکه در دراز مدت سالم تر نيز هست . و : اين مبارزه نبايد لزوما" با دسيسه هاي کثيف يا سوءاستفاده احساسي و يا مغلوب ساختن کامل طرف مقابل همراه باشد. کسي که درگير مبارزه قدرت مي شود بايد ابتدا براي خود روشن نمايد که اين مبارزه براي اين آغاز شده که طرف مقابل مقاصد خود را خوب استتار کرده است . مسئله بر سر اين است که مکانيسم ها و مقررات اين مبارزه را بشناسيم تا بتوانيم مؤثرتر از خود دفاع کنيم .
امروزه مبارزه قدرت بين انسان ها غالبا" خود را به محدوده احساسي کشانده است . اين مبارزات ندرتا" با درخواست ها و اوامـر روشـن و علني و يا حتي خشونت آشکار انجام ميگيرد، بلکه با برنامه ريزي پنهان روانشناسانه که بيش از هر چيز خود را روي احساس شرمساري و گناه طرف مقابل متمرکز مي کند، صورت مي پذيرد.
در اين شيوه ، احساس خود ارزشگذاري و اعتماد به نفس طرف مقابل به تزلزل در آورده مي شود، نياز طرف مقابل به محبت ، تأييد و نزديکي مورد بهره برداري قرار مي گيرد.
در بازي قدرت مهم است که شما درخواست خود را روشن و صريح فرموله کنيد ـ و از قبل به خاطر طرح درخواستتان عذرخواهي نکنيد. غالبا" از بيان خواسته خودداري مي شود با اين برداشت غلط که طرف مقابل مي بايست خودش با آن آشنا باشد و آن را بپذيرد.
دست يابي به خواست خود مي بايست تا آنجا که ممکن است آرام و بدون دخالت احساسات انجام شود تازه وقتي که تحريکات و يا حمله ادامه پيدا مي کند است که شما بايد خشم خود را آگاهانه اما کنترل شده به کار گيريد. اوته در جواب کارلا که ميکوشد با گفتن اينکه در مقابل گرفتاري من " بي احساسي " ، در او عذاب وجدان ايجادکند ، ميگويد : " خوب گوش کن ، حالا که تو مي خواهي در من عذاب وجدان هم ايجاد کني ، من ديگر حسابي از دستت عصباني هستم . تو به من بي اعتنائي مي کني . " و يا در گفتگوي پيچيده در باره اضافه حقوق : " من از شما نا اميد شدم ، شما مرتبا" طفره مي رويد ، بايد قبول کنم که شما از کار من راضي نيستيد ، گرچه خودتان بارها روي آن تأکيد کرده ايد . " در اين مورد خشم خود را بدن کنترل بيرون دادن کمتر عاقلانه است . و يا حتي تهديد به استعفا کردن. اين آخرين قدم وقتي برداشته مي شود که انسان به طور جدي بر آن مصمم باشد.
هر نوع اظهار خشم و عصبيت مي بايست روي علت متمرکز و محدود شود. عليغم همه حدت درگيري بايد امکان تشخيص علايم احتمالي صراحت يا انصراف طرف مقابل وجود داشته باشد، تا بر زمينه بحثي صلح آميز امکان بهتر هدايت جريان به سوي يک توافق فراهم گردد. دخالت احساسي تنها مي تواند مضر باشد : مثل طرح تصفيه حساب هاي کهنه ، حمله شخصي به طرف مقابل و يا به زبان آوردن جراحت هاي گذشته .
خود را مورد بررسي قرار دادن و تشخيص دقيق نقاط ضعف و قوت عواملي هستند که مانع مغلوب شدن در بازي قدرت مي گردند. کسي که خود و عکس العمل هاي عادت شده خود را بشناسد ، آمادگي بيشتري در مواجهه با بازي قدرت و به کارگيري نقاط قوت خود خواهد داشت و ميتواند نقاط ضعف خود را با برنامه آگاهانه ، بهتر در کنترل خود داشته باشد: در فلان بازي قدرت چگونه عکس العمل نشان مي دهم ؟ آيا در مقابل چاپلوسي ضعيف هستم ؟ چقدر محبت اين يا آن فرد برايم مهم است ؟ و چقدر بايد به خاطر اين جريان مايه بگذارم ؟ اگر کسي بخواهد مرا مرعوب کند چقدر برايش گرايش دارم که از خود علايم شکست نشان دهم ؟ چگونه در مقابل عصبيت هاي ديگران عکس العمل نشان مي دهم ؟ چقدر خودم کار مغلوب شدن خود را تسهيل مي کنم ؟ شايد آدمي هست که از قدر مي ترسم ؟
اين مسئله به ما کمک مي کند که در موقعيت هاي حساس خود را مورد دقت قرار دهيم و ببينيم وقتي انگشت روي " دکمه معيني " گذاشته ميشود چه احساسي در ما سر بر مي دارد: چه تغيير حالاتي در من روي مي دهد، وقتي کسي براي پيش بردن خواست خود مرا تهديد به جدائي و يا حتي قطع رابطه مي کند؟ آيا وقتي کسي ضعف من را طرح مي کند دچار تزلزل مي شوم ؟ در مقابل انتقاد ، چه بجا و چه نابجا ـ چگونه عکس العمل نشان مي دهم ؟
مبارزه قدرت گريز ناپذير است . اين مبارزه حتي بين انسان هايي که يکديگر را دوست مي دارند و قدر ميدانند نيز وجود دارد. اين مبارزات دير يا زود خود را به ما تحميل مي کنند. و ما يا در موضع غالب آنرا تجربه مي کنيم و يا در مبارزه قدرتي وارد مي شويم که الزاما" از آن پيروز بيرون نخواهيم آمد. اما در هر صورت به گونه اي مبارزه کنيم که تماميت و احترام خود را محفوض نگه داريم .


نويسنده مقاله اکسل وولف
ترجمه فردوس (فاطمه تاجديني )- آلمان / Ferdos1949@hotmail.com
منبع روانشناسي امروز منتشره ژانويه 1999


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster