صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

به حرفهاي شهلا گوش کنيم / آسيه اميني

فروغ بزرگ جايي گفته بود ما در زمانه اي زندگي مي کنيم که علم روان شناسي امروز مجنون را يک بيمار رواني معرفي مي کند که مازوخيسم داشته.هميشه با شنيدن اين جمله دلتنگ شده ام. دلتنگ قداستي شکسته شده ،دلتنگ از رفتاري که علم امروز با ما وعشق مي کند ودلتنگ عشقي که نيست.

براي بار چندم صفحهءحوادث روزنامه را مي خوانم ،جمله هاي اين زن، "شهلا"را مرور مي کنم.دفاعش را مرور مي کنم. دفاعي که نمي دانم از چيست يا از کيست! آيا او از زندگي اش دفاع مي کند؟

آيا از جرمي که نمي دانيم مرتکب شده يانه! دفاع مي کند ؟آيا از حيثيت يا زندگي مردي که دوستش دارد دفاع مي کند؟ يا از عشق دفاع مي کند؟

دوستتر داشتم مي توانستم ببينمش، به چشمهايش خيره شوم وبرق آنها رابکاوم. بدون شک برق چشمهاي يک قاتل را مي شود از برق چشمهاي يک عاشق تميز داد. و اين سوال برايم مانده است که آيا قاضي محترم دادگاه تا کنون از مشاورهء روان شناسان در شناخت اين زن عجيب ياري گرفته است؟

راستي که همه چيز اين پرونده غريب است!

به شهلا نگاه کن. زني که مدعي عشق است براي اين ادعا دروغ بزرگي چون قتل را به گردن مي گيرد(به زعم خودش)،پاي دروغش مي ايستد وحاضر است بميرد اما از ادعاي عاشقي عقب نشيني نکند.

نمي دانم چند مرد تا کنون به ناصر محمد خواني به خاطر داشتن چنين عاشقي غبطه خورده اند و چند مردآرزو کرده اند که عشقهاي پنهانشان هرگز چنين با جسارت به اعتراف ننشينند و چند مرد هراسان شده اند از هوش و نبوغ دختراني که اگر احمق و نادان باشند، بدون شک دردسرهاي آتي شان کمتر خواهد بود!

به نظر من داستان شهلا داستاني است که مي تواند مفهوم عاشقي را در ادبيات ما ديگرگون کند.
زني که حتا گر مرتکب جرم قتل شده باشد ايستاده،سرش را بالا مي گيرد و به نام عشق سوگند مي خورد.

حيفم مي آيد از آن عشق که براي مرد بيچاره اي چون ناصر محمد خاني خرج شده است.
داشتم از عجايب اين پرونده مي گفتم و اين که چگونه ممکن است و کدام يک از ما حاضريم در برابر چشمان باز اين همه آدم در دادگاهي با هيبت و در برابر خانوادهء زني که به هر دليل به قتل رسيده سرمان را بالا بگيريم و از عشق حرف بزنيم. شايد ماي نوعي حداکثر مي توانستيم به ندانم کاري وجهالت و فريب خوردن اقرار کرده وطلب عفو کنيم.پس زني که حاضر است به جاي اين همه از عشق بگويد بايد زني متفاوت از زنان و مردان معمول دور وبر ما باشد که هر روز و هر آينه عشق را به هزار کثافت ديگر مي آلايند وحاشا مي کنند و چه خوب که حاشا مي کنند که آن همه نه در خور عشق است.

از عجايب ديگر دادگاه شهلا خانوادهءلاله اند.

در کدام خانوادهءايراني داماد خيانت کار نه تنها به راحتي مورد عفو قرار مي گيرد که خانوادهءزنش در حمايت از او و در برابر انظار عمومي شخص سومي را که باعث اين آشنايي بوده مقصر مي شناسند؟ گويي که در اين ماجراي تلفيقي عشق و خيانت ، جبري نيز در کار بوده است! يا اين که احتمالا فسق وفجور جزء امتيازهاي مردانه اي است که آنها را از مجازات سرزنش هم مبرا مي کند .جايي که يک نمايندهء زن در مجلس، سه زن گرفتن را حق مردان مي داند چنين واکنشهايي نبايد چندان هم دور از انتظار باشد اشکال کار هم فقط در شکل اجراي آن بوده نه در خود عمل!

اما تنها مورد اين پرونده که کاملا با پيش فرضهاي ما مطابقت مي کند،شخص ناصر محمد خواني است.نمود کامل يک مردايراني که به شهرت و ثروت هم رسيده است و از او انتظار اخلاق و مردانگي و الگو بودن و هزار چيز ديگر دارند در حالي که او هم در هيچ مدرسه اي اين همه را نياموخته است و آنچه او اموخته اتفاقا همين هايي است که در زندگي اش مي بينيم،به جامعه ورزشيمان بويژه در فوتبال نگاه کنيم ،آيا انها خيلي الگو تر از محمدخواني اند؟ واصلا چرا بايد باشند؟ آنها آينه جامعه اند وآنچه را نشان مي دهند که فرا گرفته اند. چرا اين مرد يک بار هم که شده نمي گويد رسالتي که از من انتظار مي رود کي و کجا به من وحي شده ؟

ممکن است برخي از خوانندگان بر من خرده بگيرند که در اين نوشته شهلا رابزرگ کرده يا از او و رفتار ناپسند ارتباط با مردي زن و بچه دار حمايت کرده ام. بر من مباد چنين گزافه اي . که در خيابانهايي که ما هر روز از آنها به خانه مي رويم ، بي اهميت ترين چيزي که به يغما مي رود به گمانم ناموس آدميان است. شهلا هم يکي از همان يغما گران ،ناصر هم يکي ديگرش و لاله هم اگر مي دانست ودم بر نمي آورد يغماپذير همين جمع(همچون بسياري از زنان). شهلا امروز نزد افکار عمومي به اين جرم محاکمه مي شود به جرم ورود بي اجازه به حريم يک خانواده حتا اگربا نام عشق. ادعايي که در حال اثبات آن است.

بنابراين من نه بر آنم که از رفتار شهلايي که به حريم يک خانواده دستبرد زده است دفاع کنم بلکه فقط مي گويم اين زن حتا اگر اين حريم را به ناروا شکسته است،امروز حاضر است جسورانه تر از هر مردي به گذشته خود اعتراف کند، حتا اگر بداند که اين اعتراف ممکن است او را در ميان موجي از احساسات جريحه دار شدهء مردم به پاي دار ببرد.

من نمي دانم که شهلا قاتل است يا نه اما اين چون روز عيان است که دفاع شهلا و اقرار به اين که اعتراف به قتل پس از شکنجه صورت گرفته است، حکايت از حقايقي دارد که از پشت پرده پيدا نيست.

asieha@yahoo.com


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster