صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

رسـانــه و شکنـجه "افکار تحت شکنجه" / مايکل آلبرت - برگردان الميرا مرادی

آيا هم اکنون به اندازه کافی شواهدی از نيرنگ و حيله، تخريب و انهدام در منظر عموم موجود نيست؟
آيا اين امکان وجود دارد که يک آمريکائی متوسط (که البته از شهروندان همرده خود در انگليس دارای رسانه های کمتر آگاهی دهنده ای هستند) از طبيعت اعمال نفرت انگيز حکومت خود، باخبر و آگاه نباشد، يا اينکه اين آمريکائيان همان روش شترمرغ را اتخاذ کرده اند که وقتی دچار هراس ميشوند، تنها سرشان را در شن فرو می کنند و عملا از رويارويی با حقايق اجتناب می ورزند؟ تصاوير با گويايی و روشنی از برابر ديده ی همگان رژه می روند، و در آن واحد هم تبليغات وسيع در جهت وارونه نشان دادن حقايق و پنهان کردن آنها هم به شدت در کارند، ضمن آنکه می دانيم اين قبيل شگردها و اشکال کار موثر هم می افتند.
چرا؟
بعضی از انسانها حقيقت را می بينند و صادقانه از کنه ارزشها و باورها و تعهدات اخلاقی شان به اين مسئله اينگونه واکنش نشان می دهند که "چه کسی به اينها اهميت می دهد! اين کرمها را بکشيد!"
بعضی ديگر از انسانها حقيقت را می بينند و صادقانه از کنه ارزشها و باورها و تعهدات اخلاقی شان، اما به گونه ای ديگر واکنش نشان می دهند که "شرم آور است! اما ما در دنيای هولناکی زندگی می کنيم، پس ما هم بايد هولناک عمل کنيم"
بلی، بعضی از انسانها بوسيله دسايس و نقشه های طراحی شده توسط رسانه ها، حتی برخلاف ارزشهای اخلاقی و تعهدات و الزاماتشان بشدت گيج و مغشوش می شوند، آنها براحتی در مورد شواهد دچار شک می شوند و درکشان از مجموعه ی قضايا شبهه آميز می گردد تا جايی که به اين نتيجه ميرسند که ايالات متحده آمريکا در حال انجام يک ماموريت صلح آميز است!
اما اين خيلی هم روشن نيست که چرا بعضی انسانهای خوب خود را از ديدن حقايق محروم می کنند و بخصوص از نشان دادن واکنش احساسی نسبت به حقايقی که همه جا در معرض ديد است، طفره ميروند؟
در چنين شرايطی تنها بنظر می رسد که، اين انسانها اگر به خودشان اجازه بروز چنين احساساتی را دهند، ممکن است دچار خشم و غضب و احساسات غير ميهن پرستانه شوند که بديهی است: آنها نمی خواهند خشمگين شده و احساسات غير ميهن پرستانه بر آنها مستولی گردد.
يک فاکتور مهم اينست که، بعضی از انسانها اينگونه احساس می کنند که جانشين ديگری برای بی عدالتی که در ابعاد مختلف پيرامون ما را فرا گرفته است، وجود ندارد، بدين دليل است که آنان خود را در مورد اين بی عدالتی ها و تغيير و اصلاح آن، درمانده و ناگزير می بينند. از خشمگين شدن در برابر همه ی اين بی عدالتی ها، نقض و تجاوز به قواعد و هنجارهای اجتماعی حاصل می گردد که زندگی آنها را تنها سخت تر می سازد نه آسان تر. در منظر آنان اين خشم نه حاصلی برای خود و نه ديگران خواهد داشت. اين افراد برای فرار از فعاليت های اجتماعی که به تحمل سختی، مرارت و از خود گذشتگی نياز دارد، انرژی و توجه خود را معطوف به دنيای نسبتا راحت و قابل قبول ورزش، تلويزيون، رسيدگی به چمن خانه، خريد، ملاقات با جنس مخالف، مشغله کار روزانه، بقا و ساير فعل و انفعالات روزانه با دوستان و خانواده می کنند.
قبول اين حقايق و اعتراف به آن، چه تفاوتی را بوجود می آورد؟

آيا "فعالين" در وهله ی اول نمی بايستی که هدف مقدم خود را برای ايجاد جبهه ی هرچه بزرگتر و باز هم بزرگتر
"معترضين متعهد"، متمرکز کنند؟ و اگر اين قصد اصلی و هدف نخست ما قلمداد گردد، نمی بايستی تلاش کرد تا موانع و محضورات از سر راه معترضين برداشته شود، آنهم به شکلی اساسی؟
يک مانع بزرگ و اصلی بر سر راه معترضين، جهل و بی خبری و اغتشاش ذهنی است که با تحريک رسانه های گروهی در اذهان عمومی پديد می آيد. رسانه های فراگير گمراه کننده سبب می شوند که بسياری از مردم از برنامه هايی پيروی کنند که مغاير و مخالف ارزشها و نيت های خودشان است. بنابراين يکی از وظايف نيروی چپ آن است که دروغ های اين رسانه ها را برملا نمايد. اين بسيار غرورآفرين است که بدانيم در طی ساليان متمادی، نيروهای چپ بيشماری وقت و انرژی خود را بر سر اين وظيفه و تکليف گذاشته اند، ضمن آنکه بايد اذعان داشت که برخی فعاليت هايی هم که در جهت اصلاح رسانه های گروهی سازمان داده شده است، خالی از اشکال نبوده است.
از زاويه ای ديگر، فرض را بر اين گذاريم که گاهی رسانه های با نفوذ خيلی هم قصد متقاعد کردن مخاطبين خود را نداشته باشند، اما مردمی که رسانه ها را جهت توجيه زندگی خود و انطباق با اصول عقلانی انتخاب کرده اند، چه؟ مردمی که حتی بعضی حقايق را در پس پرده رسانه ها هم می بينند اما دلواپسی درباره ی يافتن آن حقايق به خود راه نمی دهند و يا علاقمندی به يافتن حقيقت ندارند، آنان چه؟ بنابراين اگر بخواهيم در عمل اقدامات موثری داشته باشيم، می بايستی در کنار اصلاح دروغ های رسانه ای، اين فاکتورها و عواملش را هم مخاطب قرار داده و اصلاح نمائيم.
فاکتورهای جنبی ديگری هم هستند که باعث می گردند که نه تنها خيلی ها فقط بخواهند خود را توجيه کنند بلکه غم آنرا هم ندارند که اين توجيهات، اتفاقا تا چه اندازه هم ابلهانه هستند، و اينان همان هايی هستند که معتقدند: "جهان بهتری امکان پذير نيست" و اينکه حتی اگر چنين دنيائی ممکن بود، انسانها فاقد آن قدرتی هستند که بتوانند آنرا بدست آورند و متحقق سازند.
بنابر اين، فعالين و معترضين می بايستی ديدگاه و استراتژی خود را به گونه ای بسيار مثبت و روشن پايه ريزی کنند، و در عين حال می بايست روشن سازند که مسائلی همچون جنگ و فقر و غيره چه اشکالات عمده ای برای بشريت در بر دارد.
اين بحث برای مدتی طولانی است که مرا در خود غوطه ور ساخته است و هم اينک بيش از هر زمان ديگری با آن درگيرم. چيزی که هست از اين در تعجبم که چه چيزی سد راه ماست، سالها ميآيند و ميگذرند، از پس زدن پرده شک و ترديد درباره امکان تحقق يک دنيای بهتر گرفته تا جستجو برای يافتن راههايی که ما را به سر منزل مقصود راهنمايی کند. ولی ببينم آيا حقيقت اين است که ما واقعا نمی خواهيم که دنيای جديدی را شاهد باشيم؟ بنظرم اين نمی تواند باشد.
آيا اين بخاطر ترسی است که از مسئوليت داريم که به همراه شکل گيری دنيای نوين حاصل می شود؟ من معتقدم اين دومی بيشتر محتمل است، گرچه که خيلی هم باورکردنی نيست.
شايد ما به استدلال مورد بحث در بالا که معتقد به تغيير جهان است، بطور جدی هنوز بر نخورده ايم، اما بايد بپذيريم که اين امکان وجود دارد که در هر لحظه رخ دهد و اين بسيار اميدوار کننده است.


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster