صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

مصاحبه سايت ايراندخت با مهرنوش مزارعي

پری : خانم مزارعى، سلام. خيلى ممنون هستم كه دعوت مرا برای شرکت در این برنامه پذيرفتيد.
مهرنوش : سلام به شما و بینندگان عزیر و با تشكر براى اين دعوت.

پری : خواهش مى‏كنم كمى راجع به زمينه‏ى تحصيلى و حرفه‏اى خودتان توضيح بدهيد.
مهرنوش : من در تهران به دنیا آمدم اما بيشتر دوران كودكي و نو جوانیم را در جنوب ايران بسر بردم. به خاطر کار و علاقه مندی پدرم بود که کارمند اداره دارایی بود و مسافرت و جا به جایی را دوست داشت. یادم می آید گاهی در یک سال تحصیلی هر ثلث را در یک مدرسه می گذراندم. در ايران دوران دانشگاه را تا گرفتن ليسانس ادامه دادم. بعد از انقلاب، شايد كه شش هفت ماه بعد از انقلاب بود، آمدم آمریکا براى ادامه تحصيلات عاليه. آن موقع اگر یادتان باشد دانشگاه ها بسته بود و منهم عاشق ادامه تحصیل. قرار بود بعد از اتمام تحصیلات برگردم ولى متأسفانه (يا خوشبختانه)، ماندم و اينجا زندگى كردم و کار کردم و نهايتاً هم خيلى خوشحالم كه اين مهاجرت حداقل باعث شد من به كارى كه يك عمر دنبالش بودم و علاقه‏مند بودم یعنی ادبيات و داستان‏نويسى، دوباره به پردازم. بعد از يك دوره‏ى 20 ساله‏ كه كار ادبی نمى‏كردم یعنی از دوران دبيرستان‏، در خارج از كشور دوباره به آن پرداختم.

پری : چرا و چگونه نويسنده شديد؟
مهرنوش : من فكر مى‏كنم نويسندگى مثل هر هنر ديگرى انتخابى نيست يعنى آدم بايد در وجودش باشد ، تصور من اينست كه من اگر هم می خواستم و خیلی هم تلاش می کردم هيچوقت نمى‏توانستم نقاش خوبی بشوم و يا شاعر، ولى داستان‏نويسى همیشه قسمتى از وجود من بوده. مهم اينست كه آدم به آن امکان رشد بدهد، برايش كار كند، تقويتش بكند. سال‏های زیادی من اين كار را نمى‏كردم يعنى داشتم این خواسته، یعنی علاقه به نویسندگی را به فراموشى مى‏سپردم. اما خوشبختانه قدرت این نيرو در من آنقدر زياد بود كه من را وادار كرد كه بهش فكر بكنم و رویش كار كنم، آنوقت بود كه به صورت عملى در آمد، به صورت داستان درآمد، به صورت نوشتن در آمد. خيلى خوشحالم كه اين كار را مى‏كنم. نوشتن براى من در ضمن اینکه يك نوع راحت كردن خودم از نظر روانى است مقدارى هم به من كمك مى‏كند براى روبرو شدن و شناخت بیشتر از زندگی و رویداد ها و حوادث آن.

پری : خانم مزارعی شما چند سال پیش برای مدتی نشریه ای را به نام "فروغ" منتشر می کردید. چطور شد که به این کار دست زدید؟
مهرنوش : فکر می کنم حدود سیزده ، چهار ده سال پیش بود، اوائل سالهای 09، یک روز من و دوستم خانم فریبا رفوگران نشسته بودیم صحبت می کردیم در موردنشریاتی که مایل به چاپ داستانها ما هستند. در آن موقع ما فقط یک مجله "نیمه دیگر" را می شناختیم كه نوشته‏هاى زن‏ها را راحت‏ چاپ مى‏كرد يعنى نوشته‏هايى كه متفاوت بود متنشان، سوژه اشان و کلاً نوع برخوردشان با ادبیات. من و فریبا بعد نشریه اسم "فروغ" را بنيانگذارى كرديم كه اختصاص داشت به چاپ ادبيات زنان و آنرا گذاشتیم در اختیار زنان نویسنده (ویا مردانی که در مورد نوشته های زنان می نوشتند) و گفتيم خوب حالا اينجا هر چه مى‏خواهد دلت تنگت بگو . این نشریه برای دوسال و در 7 شماره چاپ شد و بعد به دلایل گوناگون از جمله مشکلات مالی و مشکلات پخش و کمبود وقت تعطیل شد.

پری : شخصيت‏هاى داستان، و اسامى را چه چگونه انتخاب مى‏كنيد؟
مهرنوش : بیشتر مواقع نمى‏آيم فكر كنم كه مثلاً مى‏خواهم راجع به يك همچين شخصيتى بنويسم. بیشتر يك موضوع، يك نظر، حتى ممكن است يك نگاه، يك حالت صورت يا چيز كوچكى مرا به فكر بيندازد كه اين مى‏تواند براى خودش داستانى بشود و بعد شخصيت‏هاى داستان هستند كه به‏وجود مى‏آيند، گاهی هم شخصیت یک نفر در اطرافم مرا جلب می کند و آنوقت است که مدتها به او فکر می کنم تا داستانی در خور او پیدا شود. بیشتر مواقع وقتى داستانى را شروع مى‏كنم به نوشتن با وجود اين كه جمله‏ى اولش حتماً بايد در ذهنم آماده باشد، زبانش در ذهنم فُرم گرفته باشد، شخصيتش مثلاً فرض كنيد اسمش را هم بايد بدانم چيست، ولى تا آخر داستان هنوز باز نمى‏دانم اين شخصيت نهايتاً چه‏كار مى‏كند و به كجا مى‏رود. خودم را آزاد مى‏گذارم، قهرمان داستانم را هم آزاد مى‏گذارم كه شخصيت خودش را نشان بدهد. گاهى مواقع داستان که تمام می شود خودم تعجب مى‏كنم كه آيا اين آن چیزی بوده كه من فکر می کردم می خواهم بگويم؟ ولى از طرف ديگر بايد بگويم كه طبيعتاً تجربيات، تحصيلات، ذهنيت، جهان‏بينى و آشنايى‏هاى من هست كه نهايتاً شخصيت ها و اعمال آنها را را در داستان های من به‏وجود مى‏آورد و مى‏پروراند.

پری : شما سبك خاصى داريد. کارهایتان گاهی به نوعی حالت گزارشى، خبرى، روايتى به خود می گیرند آيا اين سبك را آگاهانه انتخاب كرديد؟
مهرنوش : این باور شاید از این نظر برای شما بوجود آمده که نثر و فرم داستانهای من بسیار ساده و اغلب خطی هستند. ببينيد، من اصولاً ساده مى‏نويسم يعنى اين سبك من است، خصوصيات من است. نمى‏دانم بهش گزارشى هم بشود گفت يا نه، ولى اين سبك را دوست دارم، باهاش راحتم. فكر مى‏كنم كه داستان در درون خودش بايد يك سرى پيچيدگى داشته باشد يعنى اصولاً در ذهن و درون انسان يك پيچيدگى‏هاى خاصى وجود دارد كه لازم نيست كه ما با پيچيدگى‏هاى زبانى و پيچيدگى‏هاى فُرمى داستان را مشكل‏تر كنيم. يا اين كه اصلاً ذهن خواننده را منحرف بكنيم که به جاى اين كه به داستان توجه كند مثلاً به كلماتى كه بكار رفته يا تركيبى از اين كلمات فكر كند. يا اين كه مجبور باشد كه مثلاً فرض كنيد ده‏ بار داستان را بخواند تا بفهمد كه اين داستان چه مى‏خواسته بگويد. فكر مى‏كنم شعرا متفاوتند با داستان‏نويس‏ها. شعرا ابزار اصلیشان كلمه است و بايد با كلمه كار كنند. من سعی می کنم که با داستان‏هايم، با قصه ی داستان‏هايم با خواننده ارتباط برقرار كنم. اين مفهموش بى‏توجهى به زبان يا بى‏توجهى به فرم نیست، بلکه پرهیز از پيچيدگى است. من علاقمند نيستم به پيچيدگى. البته این سبک انتخابی من برای نوشته های خودم است. برای کسی نسخه نمی نویسم و ارزش گذاری هم نمی کنم. بسیاری از مواقع از خواندن کارهایی که از نظر فرم و زبان با کار من متفاوت است خیلی هم لذت می برم.

پری : در مجموعه آخرتان "خاکستری" كه منتشر كرديد چند تا از داستان‏هاى مجموعه‏ى اولتان "بريده‏هاى نور" را دوباره بازنويسى كرديد. چرا ؟
مهرنوش : ببينيد، من اسمش را بازنويسى نمى‏گذارم. من می گویم دوباره اينها را آوردم توى مجموعه‏ى "خاكسترى" با يك نثر كمى تروتميزتر و مرتب‏تر و با اشتباهات نثرى و تایپی كمتر. البته زبان را نمى‏گويم نثر را می گویم. خانم ياورى وقتى به كتاب "بريده‏هاى نور" اشاره کردند و گفتند كه داستانهای این کتاب را دوست داشتند مرا خیلی خوشحال کردند. وقتی اين مجموعه ده_دوازده سال پيش به چاپ رسيد آنهم در يك تعداد خيلى كم، در آن زمان توجه خاصى بهش نشد. ولى من دلم نمى‏خواست اين داستان‏ها از بين بروند، یا از یاد بروند بدون آنکه خواننده خودشان را پیدا کنند. چون نسخه های كتاب تمام شده بود و امكان چاپ دوباره کتاب نبود تصميم گرفتم كه تعدادی از این داستان ها را در کتاب "خاكسترى" بیاورم. اميدوارم كه اگر مجموعه ديگرى داشته باشم باقى داستان‏هاى کتاب "بريده‏هاى نور" را هم كه باز خيلى به آنها علاقمندم و چندتايش را هم خانم ياورى الان اشاره كردند، بياورم در مجموعه جدید.

پری : آیا در ايران کارهایتان چاپ شده؟ چه برخوردی با آن مى‏شود؟
مهرنوش : به صورت پراكنده چاپ شده. يعنى داستان‏هاى من این طرف و آن طرف خيلى چاپ شده اند. هنوز مجموعه‏ى داستانم به صورت كتاب چاپ نشده است**. البته علاقمندى از طرف من بوده و وقتى كه نهايتاً علاقمندى از طرف ناشرين هم اعلام شد، من را يك مقدارى دچار تردید کرد به خاطر چيزى كه اينجا من به‏عنوان يك نويسنده مهاجر نگرانش نیستم يعنى مسئله سانسور، و سعى كرده ام تا آنجا كه مى‏توانم خودسانسورى نكنم از ترس اين كه اين كتاب‏ها چاپ نشود یعنی نگران سانسور دولتى و سانسور شخصى و سانسور فرهنگى نباشم، به‏نظرم مى‏رسد كه ممكن است كه مجبور بشوم در ايران براى چاپ كتابم باهاش روبرو شوم، هنوز تصميم نهايى‏ام را نگرفته ام دارم بهش فكر مى‏كنم. ولى خيلى خوشحالم که در ایران توجه و علاقمندى به کارهایم را می بینم. مى‏دانم در ايران بخصوص نسل جديد، همين جوان‏هايى که وقتى من از ايران آمدم بيرون شايد مثلاً چهار پنج سالشان بيشتر نبوده، من بيست و دو سه سال پيش از ايران بیرون آمدم، يا اصلاً به‏دنيا نيامده بودند. اينها توجه مى‏كنند، دنبال مى‏كنند ادبيات را. نسل نويسندگان جوانتر هم همينطور، نويسندگانى كه هم نسل من هستند ولى بهرحال از نظر نوشتن و نويسندگى در دوران جوانترى به‏سر مى‏برند باز توجه مى‏كنند به ادبيات خارج از كشور و نوشته‏هاى من را هم خوانده اند. بین داستان‏هايم كه در ایران چاپ شده، چند تایی بوده كه بعضی از جملاتش حذف شده يا اين كه عوض شده. هرچند من خودم موافقتم را اعلام كردم، ولى مفهومش اين نيست كه از اين قضيه راضی هستم. اميدوارم كه يك زمانی بتوانم كتابم را، داستان‏هايم را بدون هيچ نوع حذف و سانسورى در ايران چاپ بكنم. حالا اين حذف و سانسور مى‏تواند خودسانسورى باشد یا سانسور دولتى.

پری : شما در نوشته‏هايتان گاهى اوقات از لغت‏هاى انگليسى استفاده مى‏كنيد ولى هميشه به زبان فارسى مى‏نويسيد. اين را چگونه توجيه مى‏كنيد؟
مهرنوش : ببينيد، من به‏عنوان يك آدمِ ساکن آمریکا از صبح تا شب با كلمات انگليسى سروكار دارم. حتىدر صحبت‏هاى روزمره‏مان به فارسی خودتان مى‏دانيد كه ما هر چقدر هم بخواهيم مقاومت کنیم، يك سرى كلمات انگلیسی خيلى ساده‏تر و سريع‏تر به ذهن و زبانمان می آید . من سعی می کنم خودم را موقع نوشتن آزاد بگذارم بخصوص در کتاب "بريده‏هاى نور" آگاهانه سعى كردم كه خيلى راحت آن چيزى كه به ذهنم مى‏آيد بياورم و كلماتى كه به‏نظرم بيشتر جا مى‏افتاد در آن نوشته، به همان صورت آوردم. فكر مى‏كنم به فضا سازی داستان هم كمك مى‏كند. اگر توجه كرده باشيد در ايران خيلى داستان‏ها نوشته و چاپ می شود که مربوط به مناطق مختلف است، مال قوم‏هاى مختلف است. بسیاری از کلمات رابه زبان محلى آن منطقه مى‏آورند مثلا در اهل غرق منیرو روانی پور. ‏در حال حاضر تعداد زيادى آدم مهاجر، حداقل در آمريكا وجود دارند، فكر نمی کنم تعداد ایرانی های کالیفرنیا خیلی كمتر از تعداد افراد بعضی از قوم‏هاى ايرانى باشد! اين افراد در حال حاضر زبان خاص خودشان را پيدا كرده اند، اين افراد دیگر با آن زبانى كه در ايران مردم صحبت مى‏كنند صحبت نمى‏كنند، كما اينكه اين زبان را آمريكائيها هم صحبت نمى‏كنند يا حتى ایرانی های مقیم فرانسه هم صحبت نمى‏كنند و یا ایرانی های مقیم هلند. وقتى با يك ايرانى مقیم آمريكا صحبت مى‏كنید کاملا متوجه این تفاوت زبان می شوید. بنابراين، اين روى نوشته‏ى من هم تأثير مى‏گذارد و خودش را نشان مى‏دهد. خوشبختانه استفاده از کلمات و جملات زبان کشور میزبان امروزه تا حد زیادی در ادبیات مهاجرت جا افتاده و خیلی از کسانی که قبلا با آن مخالفت می کردند خودشان حالا از آن استفاده می کنند. ما این را مرهون کسانی مثل خانم دکتر یاوری و یا دکتر حکاک و خانم ملیحه تیره گل در خارج از کشور و نویسنده هایی مثل گلشیری و شهریار مندنی پور در ایران هستیم که به آن توجه خاصی کردند.

پری : شما به‏عنوان نويسنده‏اى كه در خارج از ايران زندگى مى‏كنيد و به زبان فارسى مى‏نويسد، با چه مشكلاتى برای چاپ و نشر مواجه هستید؟
مهرنوش : فقط در رابطه با زبان می پرسید؟

پری : زبان و به طور كلى به‏عنوان زنى كه ايرانى هست در خارج از ايران.
مهرنوش : در حال حاضر مشکل اصلی من برای چاپ و نشر نوشته هایم در بازار کتاب آمریکا بیشتر اشکال شخصی است. که مهمترینشان یکی کمبود وقت است و دیگری عدم تسلط بر زبان ادبی انگلیسی. خیلی از داستانهایم را به انگلیسی برگردانده ام اما می دانم که برای چاپ و پخش احتیاج به یک ادیت حسابی دارند. مشکل کمبود وقت هم فکر میکنم شاید بیشتر بخاطر اینست که این مسئله هنوز برایم اولویت پیدا نکرده. اگر اولویت پیدا کند حتما وقت هم برایش پیدا می شود. اما آیا اینکه ناشری آمریکایی برای کارهایم پیدا شود و یا اینکه با استفبال خوانندگان روبرو شود یا نه، جوابش را می گذارم برای بعد از اینکه کتابم آماده چاپ شد و با این ها روبرو شدم. آن وقت بهتر خواهم دانست. در مورد زن بودنم فکر نمی کنم مشکلی برایم باشد بخصوص در بازار کتاب آمریکا و یا حتی در حال حاضر برای خوانندگان ایرانی. شاید قبلا وجود داشت اما فعلا خوشبختانه اینطور نیست.

پری : در رابطه با انتشار كارهایتان به فارسی چه اشکلاتی دارید؟
مهرنوش : فكر مى‏كنم در خارج از كشور تقريباً همه با مشکلاتی روبرو هستند. البته بگذريم از اينكه در ايران هم اين مسئله هست يعنى خواننده برای آثار جدی كم است حالا به اين مشکل مسئله ی‏ پخش در خارج از كشور را هم اضافه کنید که واقعاً مصيبتى است. هر نويسنده و هر ناشرى مى‏داند كه اين مشكل وجود دارد.نگرانی فروش هست، كه اغلب فروش نمى‏رود و يا مشکل پخش و توزیع دارد، چون هزینه اش خيلى بالا است.

پری : آیا اين كه شما به فارسی مى‏نويسيد که شما را محدود مى‏كند به يك گروه خاص؟
مهرنوش : خوشبختانه اين مسئله دارد کم کم حل مى‏شود. توى يك دوره‏اى من يك گروه خاصى خواننده داشتم كه بيشتر زن‏هاى جوان مهاجر بودند و اينها با داستان‏هاى من بيشتر احساس نزديكى مى‏كردند. ولى الان فكر مى‏كنم خوشبختانه آن ذهنيت بازتر شده و آمادگى براى شنيدن يك صداى متفاوت و یا همانطور كه گفتيد یک زبان ساده بیشتر شده چون ما به پیچیده گویی عادت داريم بخاطر قرن‏ها سانسور و قرنها مسئله‏ى مورد تهاجم بودن نمى‏توانستيم خیلی از چيزها را ساده بگوييم يعنى بايد يك جايى مى‏پيچانديمش. حتى از نظر فرهنگی گاهی برایمان سخت است كه ما یک حرف را خيلى ساده به يك نفر بگوييم، بايد يك دور بپيچانيم‏اش، طوری بگوييم كه بتواند يك مفهوم دوگانه بدهد كه اگر يك وقتى طرف خوشش نيامد از حرف ما، بتوانيم بگوييم كه نه منظور ما اين نبوده. به نظر من، این يك خصيصه فرهنگى هست که بر روى ادبيات‏مان هم تأثير گذاشته. سال‏هاى اولى كه مى‏نوشتم اعلب با كسانى برخورد مى‏كردم که مى‏گفتند كه اين چیزی که تو نوشته ای خيلى ساده است. اين که داستان نيست. مثل اینکه یکی از خصوصیات داستان باید پیچیدگی آن باشد! ولى حالا به نظرم مى‏رسد كه ديدگاه های متفاوتی است. خيلى كسانى را مى‏بينم كه اين گونه مى‏نويسند. سادگی و توجه به جزئیات زندگی روزانه. که بطور تاریخی بیشتر خصوصیت نوشتار زنان بوده.

پری : يكى از چيزهايى كه من در داستان‏هاى شما بسيار دوست دارم، اینست که در ضمن سادگى در فرم و زبان، به‏خصوص در مجموعه‏ى "خاكسترى" كه چند روز پيش داشتم به آن نگاه مى‏كردم، شما اين فرصت را به خواننده‏ى داستان مى‏دهيد كه افكار خودش را پرورش بدهد، يعنى وقتى كتاب شما تمام مى‏شود فكر كردن خواننده شروع مى‏شود و اين به نظر من بسيار زيباست. نمى‏دانم آیا این را در دوباره نویسی داستانها به آن اضافه كرديد يا هميشه اين سبك را داشتيد؟
مهرنوش : ببينيد، همانطورى كه گفتم داستان‏هایی که من از مجموعه ی "بريده‏هاى نور" در این کتاب آوردم اقعاً تغيير اساسى ای در آنها ندادم يعنى ساختارى تغيير ندارند، يك سرى داستان‏هاى ديگر هم هست توى اين مجموعه با همین خصوصیات...

پری : فقط به آن داستان‏ها اشاره نمى‏كنم. به‏طور كلى در نوشتن شما آيا اين هميشه بوده يا اين يك چيز تازه‏ترى است كه اضافه شده؟
مهرنوش : اصولا مشارکت خواننده در ساختن داستان، با توجه به برداشتی که از آن می کند و یا احساس نزدیکی ای که با آن می کند، به نظر من يكى از بارزه های ادبيات است. اصلاً هيچ نوشته‏اى بدون خواننده مفهوم ندارد. يعنى نويسنده مطلبی را مى‏نويسد که ممکن است برای خودش مفهوم خاصى داشته باشد اما زمانی که آنرا منتشر می کند و عده ای می خوانند دیگر کنترلی روی آن ندارد و این خواننده است که در ذهن خودش براى خودش چيزى را به وجود می آورد با كمك اين نوشته و با توجه به احساس نزدیکی ای که می کند با این نوشته. در مورد اينكه، هميشه من اين كار را مى‏كرده ام، شايد كسانى كه‏ داستانهای مرا دنبال کرده باشند بتوانند بهتر جواب این سئوال را بدهند . خودم فكر مى‏كنم هميشه اينطورى بوده ولى ممكن است دیگران نظر ديگرى داشته باشد.

پری : قصه گو هستید یا قصه ساز؟
مهرنوش : اگر منظورتان اینست که داستانها در ذهن من ساخته می شوند و یا من فقط بیان کننده آنها هستم باید بگویم من تفاوت چندانی بین این دو نمی بینم. فکر می کنم حتی در مواقعی که یک داستان بر اساس یک حادثه واقعی نوشته شده باشد باز داستانی است که نویسنده نوشته است. هر واقعه ای که بتواند در ذهن یک نفر به صورت یک داستان در بیاید ترکیبی است از آنچه اتفاق افتاده و آنچه برداشت آن شخص بوده به اضافه یک سری تکنیک و شگرد داستانی. یک نویسنده آگاه می تواند این برداشت را تبدیل به هنر کند.

پری : زن بودن و مهاجر بودن چه نکات مثبت و منفی در نوشته های شما داشته؟
مهرنوش : هر دو اين عوامل به من كمك مي كنند كه بتوانم عناصر جديدتري را وارد نوشته هايم بكنم. مهاجرت آدم را در ارتباط با شرايطي مي گذارد كه قبلا باآن روبرو نبوده و يا از كودكي راههاي كنار آمدن با آن را از ديگران نياموخته. بنا بر اين نمي تواند با بي خيال و بي توجهی از كنار آن بگذرد. بايد با دقت و تفكر با آن روبرو شود. بايد خودش راه حلي براي مقابله با آن پيدا كند. زن بودن هم همينطور. منظورم وقتی است که یک زن می خواهد از آنی که قرار بوده باشد، از آنی که تربیتش کرده اند که باشد، قدمی به جلو بگذارد. هر چند كه امروزه تعداد زناني كه داستان مي نويسند اگر بيشتراز تعداد مردان نباشد کمتر از آنهم نیست. فكر مي كنم كه از آنجايي كه سنت داستان نويسي ما يك سنت مردانه است اين تاثيرات را در كارهاي برخی از نويسندگان زن هم مي بينيم . آوردن يك آلترناتيو متفاوت براي عواملی كه دروني شده مثل خيلي ديگر از سنت ها آسان نيست و احتياج به كار آگاهانه ،‌اعتماد به نفس و كمي شهامت دارد. هر دوی این عوامل به من فضاها و سوژه های جدید می دهند. فکر می کنم ما زنها هنوز ناگفته زیاد داریم .بعنوان یک مهاجر هم همینطور. حتی در محیط و بازار کتاب آمریکا به عنوان یک زن مهاجر از منطقه ای کاملا متفاوت ودر محیطی جدید با این همه تغییر و تحولات و پیشرفت های تکنولوژی و ارتباطات. خانم ياورى اشاره‏ كردند که مهاجرت افق ذهنی آدم را بازتر مى‏كند. این مسئله کلا در مورد مسافرت صادق است .ببینن، قبلا این را در یک جا دیگر هم گفته ام، من به عنوان یک مختصص کامپیوتر، بخصوص در زمانی که مستقلا به عنوان یک مشاور غیر وابسته کار می کردم مرتب در خود همین آمریکا در حال سفر و گشت و گذار بودم، این خودش به من شخصیت های جدید مثل "کلارا" و یا فضاهای جدید مثل فضای داستان "حلقه گمشده" را که در هواپیما اتفاق می افتد داد . در این محیط ها معمولا آدم با متخصصینی از کشور های مختلف، از فرهنگ های مختلف، سروکار دارد. شخصیت هایی مانند "شالپا" ی سنگام و یا "میلا" و "دانیل" ی داستان "دانیل و میلا". و همچنین وفتی که برای یک مدت کوتاه به ایران بر می گردم باز فضاها و ذهنیت ها برایم به گونه ای دیگر دیده می شوند. آدمها و محیط را به گونه ای می بینم که مطمئنا کسانی که در آن زندگی می کنند آنطور نمی بینند.

پری : آیا خود را فمینیست می دانید؟
مهرنوش : با كمال افتخار اعلام مي كنم كه خودم را يك نويسنده فمينیست مي دانم و از بيان اين مسئله هم ابايي ندارم. ببينديد ترسي را كه خيلي ها دارند در مورد جانب دار بودن ادبيات و دخالت اعتقادات عقيدتي نويسنده، من قبول ندارم. طبيعا هر نوع نوشته ادبي كه يك بُعدي و با نتيجه از پيش تعيين شده باشد و شخصيت هاي نوشته آنچنان پرداخته نشده باشند كه خواننده را در جريان شكل گيري شخصيت آنها قرار بدهد مسلما ادبيات بدي است حالا مي خواهد يك نوشته فمينيستي باشد يا سوسياليستي ، شوينيستي، كمونيستي، انارشيستي، .....و حتي اسلاميستي فرقي نمي كند شخصيتي كه يك بُعدي است و یا حرفهایی را می زند که نه بنا بر مصلحت داستان بلکه برای خوش آیند نویسنده و یا گروه خاصی است، اين يك شخصيت بد است حالا اين شخصيت مي تواند يك فمينيست پر حرارت باشد يا يك مذهبي دبش و يا يك آنارشيست و يا كمونيست. هيچکدام درست نيست. به نظر من يك نويسنده خوب و آگاه ادبيات را قربانی هيچ اعتقاد عقيدتي نمي كند . از طرف ديگر اين به اين معنا نيست كه من براي اينكه نويسنده خوبي باشم بايد از اصول اعتقادي خودم دست بشويم و سعي كنم قهرمانان داستانهاي من يك وقت حرفي نزنند كه به گوشه قباي كسي بربخورد. آنجلا كارتر، یکی از نويسندگان مطرح و معاصر انگليس می گوید "جنبش زنان اهميت بسيار زيادى براى من شخصاً دارد. من خودم را يك نويسنده فمينيست مى‏دانم. چون من در هر چيز ديگرى فمينيست هستم. انسان نمى‏تواند اين مسائل را از هم جدا كند." اگر من يك فمينيست هستم اين بايد در تمام عرصه هاي زندگي من خودش را نشان بدهد، يعني نشان خواهد داد بدون اينكه من آگاهانه براي آن تلاش كنم. اگر من يك فمينيست واقعي هستم حتما در نوشته هايم عناصر فمينيستي دخالت خواهند داشت چه من بخواهم چه نه و یا برعکس کسی که به اصول فمینیسم دروناً متعقد نباشد نمی تواند یک اثر فمینیستی بوجود بیاورد. خيلي از نويسندگان ایرانی را مي بينم كه با هر معياري كه بررسي كنيد كار هاي آنها فمينيستي است اما وقتي از آنها مي پرسند كه آيا فمینيست هستند نمی دانم چرا طوری منكر مي شوند گويا به آنها تهمت زده شده است و فورا در صدد رفع و رجوع و احتمالا گفتن كمي بد و بي راه به فمينيسم مي شوند. ادبيات معاصر ما داراي بسياری آثار فمينيستي است كه فقط هم به وسيله زنها نوشته نشده اند.

پری : فمینیسم چگونه در داستانهای شما بازتاب پیدا می کند؟
مهرنوش : فكر مي كنم در مرحله اول نوشتن كه خودم را با سوژه آزاد مي گذارم كه هرطور است داستان به وجود بيايد كاملا ناخود آگاه و دروني است. مرحله دوم كه مرحله ارزشيابي اثر از طرف خود من و بعداً ايجاد تعييرات و اديت كرد آن است كمي آگاهانه تر است. در اين مرحله است كه من در مورد چاب و انتشار يك داستان گاهي دچار ترس و يا ترديد مي شوم، حتي گاهي فكر مي كنم كه بايد اين داستان را با نام مستعار چاپ كنم، اما بعد اغلب اعتقادات فمينيستي من به كمكم مي آيد و داستان از دست سانسور شخصی نجات پیدا می کند.

پری : شخصیت های زن داستانهای شما انسانهایی شریف، با احساسات و عواطف و تمایلات جنسی هستند. به عبارت دیگر مثل بسیاری از نوشته های دیگر زنان نوشته شما تنها لکاته و یا اثیری نیستند.
مهرنوش : مرسي از توجه اي كه به اين مسئله كرديد و مرسي از لطفي كه به شخصيت هاي داستاني من داريد! بايد بگويم كه شخصيت هاي داستاني من كساني نيستند بجز همين زنان و مرداني كه ما در زندگي روزمره با آنها سروكار داريم. همين آدمها هستند كه متاسفانه خيلي از مواقع به تمام جنبه هاي شخصيتي آنها توجه نمي شود و گاهي هم با توجه به مصلحت داستان و يا شناخت محدود نويسنده فقط جنبه هاي از اين شخصيت پرداخته و به نمايش گذاشته مي شود. زناني كه من در زندگي عادي با آنها روبرو هستم اغلب هم مادر هستند هم كارمند اداره، هم عاشق مي شوند هم مي توانند از شوهرشان و يا مردهاي زندگيشان و يا زنان زندگيشان منتفر باشند، مي توانند آدمهاي خائني باشند و يا ترسو و محافظه كار و يا باشهامت. يا مثلا در ضمن اين كه به دنبال تغييراتي در زندگي خود هستند و به دنبال راه فرار از محدوديت ها، مي توانند آدمهاي سنتي و ترسويي هم باشند. ویا مثل شخصیت داستان "موشها و آدمها" در ضمن داشتن احساسات رقیق مادرانه در مواردی تبدیل به یک فرد کاملا قصی القلب بشوند. قهرمانان داستانها من كساني نيستند بجز همين زناني كه همه ما مي بینیم.

پری : آزادی در نوشتن را چطور توضیح می دهید؟
مهرنوش : مبارزه با خود برای فرار کردن از آنچه که در ذهنمان به صورت اصول غیرقابل تغییر انسانی در آمده . فرار از کلیشه سازی – (هرچند که خود این کلیشه نسازی گاهی به صورت کلیشه در می آید!) – فرار از خودسانسوری – داشتن شهامت برای روبرو شدن با انتقاد و مرعوب جو نشدن.

پری : به کدام یک از قهرمانان داستانهایتان علاقه دارید؟ کدام داستانها را بیشتر دوست دارید؟
مهرنوش : یک جمله ی کلیشه ای هست، که احتمالا تا بحال از زبان خیلی نویسنده ها شنیده اید، که می گوید "داستانهای یک نویسنده مثل بچه های او هستند. خیلی سخت است که آدم بین عشقی که به بچه هایش دارد تفاوت قائل شود. گاهی آدم آن بچه ای را که احتمالا کمتر موفق بوده و یا احتمالا اشکالاتی هم دارد بیشتر دوست دارد" یا چیزی شبیه این. من اصولا خودم داستانهائی را که در مجموعه اولم چاپ شد (مثل بچه اول آدم که با بی تجربگی بزرگش می کنید و هر اشکالی هم که داشته باشه فکر می کنید که بچه تقصیری نداشته کم کاری از شما بوده!) خیلی دوست دارم. از طرف دیگر احساس می کنم داستانهای جدید ترم که اغلب هنوز چاپ نشده اند از پختگی بیشتری برخوردارند. امیدوارم که این پختگی باعث از بین رفتن روح داستان نشده باشد. اما قهرمان مورد علاقه من "مینا" شخصیت اصلی رمانی است که سالهاست در دست نوشتن دارم. هروقت می روم سر این رمان آنقدر با این شخصیت احساس نزدیکی می کنم که بیان مشکلاتش گاهی من را به گریه می اندازد و درست برعکس موفقیتهایش مرا تا چند روز شاد می کند. یک شخصیت دیگر این رمان یک دختر انقلابی به نام "زری" است که در مراحل مختلف وارد زندگی مینا می شود و همیشه ورودش باعث یک نوع تغییر، آنهم تغییر مثبت در زندگی مینا است. این دو شخصیت را من بیشتر از همه دوست دارم اما فعلا فقط در لابلای تکه پاره های کاغدها و فایل های کامپیوترم زندگی می کنند.

پری : از کارهای کدام نویسندگان الهام می گیرید؟
مهرنوش : نمي توانم به طور مشخص به نويسنده اي اشاره كنم. هميشه از بچگي به خواندن داستان علاقه مند بودم. و در هر دوره اي هم يك نويسنده محبوبم بوده است (هرچند صادق چوبك را هميشه دوست داشته ام از زماني كه 10 ، 11 سال بيشتر نداشتم تا بحال) و مطمئن هستم كه هر نوشته و يا هر نويسنده ای كه آثارش را خوانده ام به طريقي بر من تاثير گذاشته است. حتي اگر از آن نوشته هيچ خوشم نيامده باشد.

پری : بعنوان نویسنده چه بلند پروازی هایی دارید؟
مهرنوش : دلم مي خواهد آنقدر وقت داشته باشم كه تمام آنچه را دلم مي خواهد و در ذهنم دارم روزی بر صفحه كاغذ بياورم. دوست دارم كه داستانهايم را به انگليسي برگردانم و دو رمان را که در دست دارم تمام كنم. بی صبرانه منتظر دوران بازنشستگی هستم تا بتوانم ساعات مفید روزم را به جای سروکله زدن با کامپیوتر و ارقام و اعداد، صرف نوشتن کنم.

پری : آیا کارهای شما به زبان دیگری هم ترجمه شده است؟
مهرنوش : تعدادی از داستانهایم را به انگلیسی برگردانده ام و منتظر پیدا کردن یک ادیتور خوب هستم تا بعنوان یک مجموعه برای ناشرین بفرستم. البته چندین داستان ترجمه شده دارم که در مجموعه های معتبری چاپ شده اند اخیرا داستان "فرخ لقا دختر پطروس شاه فرنگی" در مجموعه ی Another see, Another shore به همت خانم دکتر شعله وطن آبادی و دکتر محمد مهدی خرمی به چاپ رسیده و داستانهای دیگری که قبلا چاپ شده. داستان چاپ شده به آلمانی و فکر می کنم به هلندی هم داشته باشم.

پری : کار جدید چه دارید؟
مهرنوش : یک مجموعه داستان جدید دارم که آماده چاپ است.

پری : تصمیم دارید این مجموعه را در ایران به چاپ برسانید؟
مهرنوش : نه برای چاپ اول. این مجموعه هم مثل مجموعه های قبلی من شامل تعدادی داستان است که احتمالا امکان چاپش در ایران نیست. و اگر هم باشد حتما بسیاری از کلماتش عوض خواهد شد. بنابراین سعی می کنم حتما اول در خارج چاپ شود بدون سانسور و بعد احتمالا تعدادی از داستانها را با بقیه داستان هایی که تا آن موقع در ایران چاپ نشده در یک مجموعه در ایران چاپ خواهم کرد. البته اگر ناشری پیدا شود.

پری : به نویسندگان جوان چه توصیه ای می کنید؟
مهرنوش : خواندن زیاد و نوشتن و نوشتن. این به این مفهوم نیست که هرچه را می نویسند لزوما باید چاپ کنند. یک نویسنده در زمانهای مختلف در شرایط روحی مختلفی بسر می برد. اگر این عادت بشود که هر روز حداقل چند سطر هم بنویسد مطمئا بعدها از این نوشته می شود در جایی استفاده کرد. لازم هم نیست که موقع نوشتن حتما به فکر نثر و فرم و منطق داستانی آن باشیم. این کارها را بعدا در فرصت مناسب می شود انجام داد. ** این مصاحبه قبل از چاپ کتاب "غریبه ای در اطاق من" انجام شده. این کتاب برگزيده اي از مجموعه داستانهاي قبلي مزارعی است که اخيرا از طرف نشر آهنگ ديگر در ايران منتشر گردیده است.


2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster