صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

سازمانهاي زنان در جنبش کارگري/ نوشته هَريِت کِلي هيلز

زنانِ طبقه کارگر در کشورهاي صنعتي تقريبا همزمان با مردانِ طبقه کارگر، شروع به سازماندهي خودشان کردند، اگر چه در مقياسي کوچکتر. همانندِ سازمانهاي مردان، سازمانهاي زنان هم بعد از انقلابِ روسيه گرفتارِ انشعاب و چند دستگي شدند. از آنموقع تا حال اين سازمانها بين بلوکهاي مختلفِ قدرت در دنيا تقسيم شده اند.

از همان اولِ کار يک مساله احزاب سوسياليستي اين بود که آيا بايد قبول کرد که زنان خودشان را در تشکل هاي ويژه سازمان بدهند يا نه. بيشترين مقاومت از جانبِ سازمانهاي صنفي صورت ميگرفت، و زنان را بسرعت در اتحاديه هاي تحتِ تسلطِ مردان سرِ جايشان مينشاندند. انجمن هاي زنانِ وابسته به احزاب سياسي را ميپذيرفتند اما در کل سازمان يا اتحاديه خاصِ زنان، قابل قبول نبود. اين ترديد در سوئد هم بسيار زياد بود. اما بالاخره در سال ١٩٢٠ اتحاديه زنانِ سوسيال دمکراتِ سوئد تاسيس شد. در فنلاند و ايسلند هم اتحاديه هاي زنانِ وابسته به احزابِ سوسيال دمکرات بوجود آمدند. در نروژ و دانمارک کمي وضع فرق داشت. در نروژ حزب کارگر در سال ١٩٢٣ يک سِکرِتارياي زنان تشکيل داد و در دانمارک سوسيال دمکراتها مسائل مربوط به زنان را به عهده يک دفترِ مخصوص به نام دفترِ برابري گذاشتند.

احزاب کمونيست، هم در شرق و هم در غرب، مخالفِ سازمانيابي ويژه زنان بودند. وقتي که بهرحال پرداختن به مسائلِ زنان لازم ميشد، ماموريت هاي خاصي به اين يا آن سکرتاريا يا کميته حزبي محول ميشد. در اسکانديناوي اين احزاب، کميسيون هاي سياسي ويژه زنان داشتند. در کشورهاي غرب اين احزاب در رابطه با موضوعات خاص، مثل صلح، همکاري با سازمانهاي زنان را قبول داشتند. در کشورهاي تک حزبي، به مسائل و موضوعاتِ خاصِ زنان هميشه بطورِ کامل از "بالا" رسيدگي شده است. با اطلاعاتي که الان از طرز کارِ آن احزاب داريم ميشود گفت که مسائل زنان براي آنها هميشه مسائلِ ثانوي بوده اند.

قبل از ١٩١٤

مردانِ طبقه کارگر ترجيح ميدادند که سر و کله زنان در محل هاي کار و سازمانهاي کارگري پيدا نشود. اين نوع کارهاي زنان، از نظر آنان تهديدي عليه خانه و خانواده و همچنين نوعي رقابت تلقي ميشد. در بينِ طبقه کارگر هميشه معمول بوده است که زن هم به درآمدِ خانواده کمک کند، در مزارعِ اطراف کار کند، شاگردِ کارگاه باشد يا در ميدانِ شهر خرت و پرت بفروشد يا بعنوان خياط، آشپز، نظافتچي يا رختشو در خانه ديگران کار کند. هيچوقت کسي به خاطرِ اين نوع کار، به زن تهمت نزده بود که دارد خانه و خانواده را از هم ميپاشاند. اما وقتي زنها و بچه ها براي کارِ مزدي به سراغِ همان کارگاههاي پرجمعيت و بزرگي آمدند که مردان در آنها کار ميکردند يا در آنها به دنبالِ کار ميگشتند، آنوقت ديگر احساسِ نگراني و خطر بالا گرفت و همگاني شد. ميگفتند زنها باعث ميشوند که مزدِ کارگران سقوط کند. ميگفتند آنها رقباي بي معرفتي هستند که وفاداري سرشان نميشود. در آلمان آنها را "رقيبِ کثيف" ميناميدند. حمايتِ احزابِ کارگري از سازمانهاي زنان در همه کشورها بهرحال حمايتي نيم بند و آبکي بود.

در کنگره انترناسيونال در پاريس، سال ١٨٨٩، بالاخره خط مشي رسمي در موردِ يک سياستِ سوسياليستي در قبالِ زنان به تصويب رسيد. اين کار به همتِ کلارا زتکين صورت گرفت که در کنگره نقشي متّحد کننده داشت. استراتژي او اين بود که با انژري تمام از منافعِ زنانِ کارگر دفاع کند بي آنکه کسي بتواند او را به همصدايي با رهبرانِ بورژواي جنبشِ زنان متهم کند. او با اتکاء به مارکس، ببل و انگلس ادعا کرد که بسيج و سازماندهي زنان امري ضروري است، نه در درجه اول براي خودِ آنها بلکه براي تقويتِ حزب و کلِّ جنبشِ کارگري. اين سازمانيابي به هيچ وجه به انحلالِ خانه و خانواده منجر نميشود بلکه بر عکس آينده اي بهتر و خانه اي خوش تر به ارمغان ميﺂورد.

موضع زتکين در واقع التقاطي بود. او از يکطرف از حقِ زنان براي داشتنِ کارِ مزدي دفاع ميکرد و از طرف ديگر در موردِ ازدواج و وظائف مادري به تائيد مواضعِ سنت گرايان ميافتاد.

در کنارِ کنگره هاي دومين انترناسيونال در اشتوتگارت ١٩٠٧ و کپنهاگ ١٩١٠، زتکين کنفرانسهاي بين المللي زنان را براه انداخت. در اشتوتگارت او را به رهبري اولين سِکرِتارياي بين المللي زنان انتخاب کردند که تا ١٩١٠ همه احزاب سوسياليست و سازمانهاي زنان و همه سازمانهاي کارگري که بر اساسِ اعتقاد به مبارزه طبقاتي کار ميکنند را به گردهمايي فرابخواند. طبقِ آماري که در روزنامه هاي آنموقع آمده است صد و سي نماينده از ١٢ کشور در اين گردهمايي شرکت کردند. از اين عده ٤٠ نفر زن از دانمارک، ١٢ نفر از سوئد، يک نفر از نروژ و ٥ نفر از فنلاند بودند. شرکت کنندگان، هم اتحاديه ها و هم ساير سازمانهاي زنان در جنبش کارگري را نمايندگي ميکردند.
در دانمارک کارِ سازمانيابي سوسياليستي از دهه ١٨٧٠ آغاز شده بود. در سال ١٨٧٨ اتحاديه سوسيال دمکراتها و در سال ١٨٩٨ سازمانِ سراسري اتحاديه هاي صنفي [٢] که سازماني نظير ال او [٣] در سوئد است تشکيل شد. کارهاي عملي و حمايتي زنان در همه اين موارد نقش مهمي بازي کرده است، اما زنان بزرگترين دستاوردهاي سازماني شان را در عرصه تشکل هاي صنفي کسب کردند. با حمايتي ناچيز و غير قابل ذکر از جانب مردان، از دهه ١٨٨٠ اتحاديه ها و انجمن هاي زنان براي نظافتچيان، دوزندگان، کارگران دخانيات و رشته هاي ديگر ايجاد شد. در اوايل قرن بيستم اغلبِ اين تشکلهاي صنفي زنان يکي پس از ديگري جذبِ اتحاديه هاي کارگري بزرگ تر شدند که همگي تحت تسلطِ مردان بود. اما اتحاديه کارگران زن [٤] که در سال ١٨٨٥ تاسيس شده بود کماکان به موجوديتش ادامه داد. اين اتحاديه هنوز هم تنها اتحاديه صنفي تماما زنانه در کل اسکانديناوي است.

در سوئد در سال ١٨٨٩ حزب کارگر سوسيال دمکرات تاسيس شد. تنها زني که در کنگره موسسن حضور داشت کارگري از دخانيات بود بنام الينا يِگش تِت [٥]. او اين سؤال را در مقابلِ کنگره قرار داد که چگونه ميشود زنان بيشتري را به کار متشکل کشاند. پس از بحث، کنگره قراري به تصويب رساند و اعلام کرد که زنان هم اجازه دارند که باشند و کمک کنند؛

"نظر به اينکه منافع زنان با منافع مردان يکي است و نظر به اينکه شرکت زنان در جنبش کارگري در مقياسي وسيع، حزب را تقويت ميکند و کارِ مردان و مبارزه عليه سرمايه را تسهيل مينمايد، کنگره از تک تکِ زنانِ پرولتر ميخواهد که بي تفاوت نباشند، بلکه با تمام قدرت و انرژي در مبارزه شرکت کنند و با مردان متحد شوند."

سال قبل از آن، به ابتکار اِلما سوندکويست [٦] اتحاديه کارگرانِ زن در مالمو تشکيل شده بود. آنها خودشان را "تنها انجمن زنان آگاه به منافع طبقاتي خود در سوئد" ميناميدند. اين تشکل تا ١٨٩١ به موجوديتش ادامه داد. تلاشهاي زنان براي تشکيل اتحاديه هاي زنان در دهه ١٨٨٠ بخصوص در استکهلم، يوته بوري و نورشوپينگ مشهود بود.

اولين تشکلِ ماندگار از اين دست، کلوبِ عمومي زنان در استکهلم بود که در سال ١٨٩٢ بوجود آمد و در همان سال به حزب کارگر سوسيال دمکرات پيوست. اين کلوب در ابتدا، هم در زمينه سازماندهي اتحاديه اي زنان و هم در عرصه آگاهگري سياسي و عمومي فعاليت ميکرد. اولين رئيس آن آماندا هورني [٧] بود. تعداد اعضاي آن در حدود صد تا دويست نفر بود. اين گروه کوچک انرژي فراواني از خود بروز ميداد و دستاوردهاي نسبتا بزرگي داشت. از جمله، ايجاد کميته اي براي آژيتاسيون در عرصه زنان در سال ١٨٩٧ که در ادامه خود منجر به تشکيل اتحاديه کارگران زن در سال ١٩٠٢ شد از دستاوردهاي کلوب عمومي زنان استکهلم است. در اين پيشروي ها آنّا استرکي [٨] نقشي مرکزي و تعيين کننده داشت. اين اتحاديه با مقاومت شديد مردان، هم در اتحاديه هاي کارگري و هم در حزب مواجه بود و بالاخره در سال ١٩٠٩ منحل شد و اعضاي آن به اتحاديه هاي مختلف ال او منتقل شدند.

کلوب عمومي زنان در واقع از پشتيباني ضمني حزب سوسيال دمکرات برخوردار بود. کنگره ١٨٩١ صراحتا گفته بود که سازمانهاي سياسي خاصِ زنان با اصولِ سوسيال دمکراسي مغاير و متناقضند. اما کنگره ١٨٩٤ اين موضع را تغيير داد. اين کنگره، هم خواستار تشکيل اتحاديه هاي زنان کارگر و هم ايجاد کلوبهاي خاص زنان مبتني بر اصول سوسيال دمکراسي شده بود. با وجود اين زنان از حمايت چنداني برخوردار نشدند و مجبور بودند کماکان با حداقل امکانات به کارشان ادامه بدهند.

در سال ١٩٠٧ تعداد ٦٠ کلوب زنان سوسيال دمکرات در سوئد وجود داشت و از کل ٦٥ هزار عضوِ حزب، حدودِ ٥ هزار نفرشان زن بودند. زنان در مراکز رهبري حزب نمايندگي نميشدند و فقط تعدادِ انگشت شماري زن به کنگره ها راه پيدا ميکردند. با اين حال کلوب عمومي زنان و اتحاديه زنان کارگر در اين سال اولين کنفرانس زنان را تشکيل دادند و در آن خواستهاي مبرم خود را مطرح کردند؛ بيمه مادران، مزدِ برابر در ازاي کارِ برابر، تغذيه رايگانِ بچه ها در مدارس، حق راي براي زنان و بسياري خواستهاي ديگر. در اين دوره بحث هاي فراواني در دفاع از تشکيل يک اتحاديه زنان پيش آمد، اما بحث ها بتدريج فروکش کرد و در عوض يک شوراي مرکزي براي همه کلوب ها تشکيل شد و آنّا استرکي به رياستِ آن انتخاب شد. چند سالي بعد اين شورا تجديدِ سازمان يافت و به هياتِ اجرائي کنگرهِ زنانِ سوسيال دمکرات تبديل شد.

در نروژ در سال ١٨٨٧ حزب کارگرِ متحدِ نروژ تاسيس شد. در سال ١٩٠١ شش اتحاديه کارگري زنان در اسلو متحد شدند و يک اتحاديه زنان بزرگ بوجود آوردند که به حزب کارگر پيوست و در سال ١٩٠٩ به سازماني سراسري تبديل شد. طولي نکشيد که زنان فعال در اين عرصه جذب فعاليت هاي عمومي ال او در اتحاديه هاي کارگري مختلف شدند و اتحاديه زنان تبديل به سازماني متشکل از زنانِ ازدواج کرده اي شد که مهمترين فعاليتش را کارِ سياسي اجتماعي در بهبودِ وضعيت خانه و خانواده تشکيل ميداد. در اين عرصه هم البته، کارهاي بزرگي انجام شد.

در فنلاند به اين دليل که آنجا يک امير نشينِ روس بود، وضع کمي فرق داشت. سازمانهاي سياسي بهرحال ممنوع نبودند و در سال ١٨٩٩ حزب کارگرِ فنلاند تاسيس شد. در يک نامه از زنان کارگر به اجلاس رسمي حزب آمده است: "آيا زنان ناني براي خوردن دارند، آيا زنان جاي مناسبي براي زيستن دارند، آيا زنان از حقوق انساني برخور دارند؟ پاسخ ما اين است که زنان هيچکدام از اينها را ندارند".

يک سال بعد اتحاديه سراسري زنانِ کارگرِ فنلاند از ١٤ اتحاديه و هفت سازمانِ حزبي متعلق به انجمن هاي حزبي محلي تشکيل شد. حتي ليبرالها و زنان بورژوا به عنوانِ ناظر در اين اجلاس شرکت داشتند اما اتحاديه با صراحتِ تمام اعلام کرد که خود را يک بخش از برنامه مبازره طبقاتي جنبش کارگري ميداند. در ١٩٠٥ اين اتحاديه سراسري به حزب پيوست که خودش در سال ١٩٠٣ به حزب سوسيال دمکرات فنلاند تغيير نام داده بود. پس از اين الحاق، اتحاديه زنان هم به اتحاديه زنان سوسيال دمکرات تغيير نام داد.

مطالباتي که در طولِ اعتصابِ عمومي در فنلاند در فاصله سي ام اکتبر تا ششم نوامبر ١٩٠٥ مطرح شد، تضاد طبقاتي در فنلاند را تشديد کرد و بالاخره موجب شد که روسيه کوتاه بيايد و به بسياري از خواستها گردن بگذارد. در فنلاند يک نظامِ مدرنِ پارلماني يک مجلسي بر اساس حقِ راي همگاني و برابر، حق انتخاب شدن براي همه زنان و مردان بالاي ٢٤ سال بوجود آمد. در اولين انتخاباتِ اين مجلس در ١٩٠٧ نوزده زن در بين دويست مرد به مجلس راه پيدا کردند که از آنها ده نفر نماينده احزاب بورژوائي و ٩ نفر از سوسيال دمکراتها بودند.
اتحاديه هاي کارگري فنلاند که قبلا بشدت دچار تفرقه بودند، بالاخره در سال ١٩٠٧ متحد شدند و سازمان سراسري کارگران فنلاند را بوجود آورند.

١٩١٤ تا ١٩٤٥

هميشه در درونِ احزابِ سوسيال دمکرات، فراکسيونهاي مخالف وجود داشته است. در طي جنگِ اولِ جهاني، تضادهاي ايدئولوژيک بين اکثريتِ ناسيوليست در درون اين احزاب که طرفدارِ بسيج و تجهيز جنگي در کشورهاي خودشان بودند از يک طرف، و از طرف ديگر اقليتي که به اصلِ همبستگي بين المللي وفادار مانده بود و براي صلح آژيتاسيون ميکرد، بالا گرفت. اين اختلافات باعث شد که گروهبندي هاي جديدي در درون سوسيال دمکراسي شکل بگيرد. اين گروهبندي ها بعد از اينکه انقلاب روسيه فاز اول خود را از سر گذراند بطور کامل تبلور پيدا کردند و بلشويکها و طرفدارانِ لنين هژموني را بدست آوردند.

در آلمان در طي سالهاي جنگ، کلارا زتکين در اپوزيسيون فعاليت ميکرد و از جمله در رهبري حزبِ غير وابستهء سوسيال دمکرات نقشِ فعال داشت. اين حزب آلترناتيوي بود که در آوريل ١٩١٧ تاسيس شد. وقتي آلمان در نوامبر ١٩١٨ تسليم شد و در پي آن، موجي از قيام هاي انقلابي سراسرِ آلمان را فراگرفت، زتکين و يارانش در ماه دسامبر، حزب کمونيستِ آلمان [٩] را بوجود آوردند. اين حزب توانست به فعاليتِ قانوني خودش، حتي بعد از سرکوبِ انقلاب در آلمان ادامه بدهد. سِکرِتارياي بين المللي زنان که زتکين در رأسش بود به انترناسيونال سوم، کمينترن، پيوست که رهبري اش در دستِ کمونيست ها بود و در سال ١٩١٩ بنا گذاشته شده بود. به سازمان زنان، دفتري در مسکو داده شد. در کنگره سوم کمينترن ١٩٢١، زتکين به رهبري همه عرصه هاي فعاليت در بين زنان گمارده شد.

اين کار آساني نبود. عليرغم اينکه کمونيست ها به لحاظِ اصولي، سازمانيابي خاصِ زنان را مجاز نميدانستند، ولي اين را خوب ميفهميدند که جلب حمايت زنان کارگر تا چه حد ضروري است.

لنين در يکي از گفتگوهايش با زتکين در اوايل دهه ١٩٢٠ اينطور موضوع را توضيح ميدهد:

مواضع ما در رابطه با سازمان، از اصول ايدئولوژيکمان قابلِ استنتاج است. هيچگونه تشکلِ کمونيستي ويژه زنان قابل قبول نيست. زنِ کمونيست هم بايد عضوِ حزبِ کمونيست باشد، درست مثلِ مردِ کمونيست. با همان حقوق و همان وظائف. در اين مورد هيچ شکي نميشود داشت. اما در عين حال ما نميتوانيم اين واقعيت را ناديده بگيريم که حزب ما به ارگانها، گروه هاي کار، کميسيون ها، هيات ها، بخش ها يا هر اسمي که خودتان ميخواهيد به آن بدهيد، نياز دارد که وظيفه خاصِ بيدار کردنِ توده هاي زن و ملحق کردن آنان به حزب را بعهده بگيرد و مستمرا زنان را زيرِ پرچمِ حزب گرد بياورد. اين مستلزم آنست که ما بطورِ سيستماتيک در بينِ زنان کار کنيم. ما بايد به آنها آموزش بدهيم، آنها را بسيج و تجيهيز کنيم تا به مبارزه طبقاتي پرولتاريا تحت رهبري حزب کمونيست بپيوندند.

در نروژ زنانِ عضوِ حزبِ کمونيست، راه حل ويژه اي براي خودشان پيدا کردند. حزب کمونيستِ نروژ در سال ١٩٢٤ يکسال بعد از اينکه حزب کارگر نروژ از کمينترن بيرون رفت، اعلام موجوديت کرد. اين حزب هم ميخواست که به اصلِ مجاز نشمردنِ تشکلِ زنان در داخلِ حزب وفادار بماند. زنان انجمن ها يا تيم هاي مادر خرج ها [١٠] را سازمان دادند که بطور فُرمال، تشکل هاي غيرِ وابسته به حزب بودند. اين انجمن ها در اصل بر پايه همان انجمن هايي شکل گرفتند که قبلا به حزب کارگر نروژ متعلق بودند. اين انجمن ها در سياست هاي شهرداريها يا باصطلاح کمون ها و همچنين در زندگي روزمره زنانِ کارگر نقشِ مهمي ايفا کردند. در سال ١٩٣٧ اين انجمنها يک اتحاديه سراسري تشکيل دادند. حزب کارگر نروژ در حاليکه هنوز کمينترن بود، اتحاديه زنان را منحل کرد و در عوض يک سکرِتارياي زنان تشکيل داد. قصد اين بود که مابقي انجمن هاي موجود زنان هم منحل کنند. اما مقاومت آنقدر شديد بود که ناچار رضايت دادند که سيستم قديم همچنان بکارش ادامه بدهد.

در دانمارک سوسيال دمکراتها روي خوشي به مسکو نشان نميداند، اما گروه هاي چپ رو تر در سال ١٩٢١ با هم متحد شدند و حزب کمونيست را درست کردند و به کمينترن پيوستند. در بين کمونيست ها تعدادِ زيادي زنِ فعال وجود داشت که به کارِ رو به بيرون رو آوردند و در سال ١٩٢٥ انجمنِ آگاهگري زنانِ کارگر و بعد از آن اتحاديه آگاهگري را بوجود آوردند. اين اتحاديه روزنامه اي منتشر ميکرد و کاهش دادنِ نرخ زاد و ولد را يکي از اصلي ترين وظائف خودش ميدانست. آنها بعلاوه با حرارت مُبّلغِ مزدِ برابر براي زن و مرد بودند و از جمله از يک اعتصابِ بزرگِ زنانِ کارگر در کپنهاگ ١٩٣٠ با جديّتِ تمام حمايت کردند. يکي از بنيانگذاران اين اتحاديه زن با دل و جراتي بود بنام ماري نيلسِن [١١]. او را سه بار در طول زندگيش، بخاطر اينکه زيادي چپ و انقلابي بود، از حزب کمونيستِ دانمارک بيرون کردند. يکي از اين اخراجها در سال ١٩٣٦ پيش آمد، بخاطر انتقادي که ماري به سياستِ استالين در رابطه با خانه و خانواده کرده بود. او در عين حال در گروههاي کوچکتر در جناح چپ فعال بود.

[ماري نيلسِن ١٨٧٦ ـ ١٩٥١ ، يک رعيت زاده دانمارکي بود که از طريقِ کلفَتي امرار معاش ميکرد و به همين ترتيب توانست خرج دوران تحصيلات آموزگاريش را هم تامين کند. او اول عضو سوسيال دمکراسي بود و بعدا در ١٩١٨ به حزب کمونيست پيوست. يکي از کارهاي مهم و موفقيت آميزِ او تلاشي بود که در زمينه آموزش زنان کارگر در رابطه مسائل جنسي و همچنين حق سقط جنين بخرج داد.

در فنلاند تضادها بيش از حد عميق و فجيع شدند. جنگِ داخلي در فاصله ژانويه تا ماه مه ١٩١٨ نه فقط طبقات را در مقابل هم قرار داد بلکه علاوه بر آن در خودِ طبقه کارگر هم شکاف انداخت. آمار وحشتناک تلفات آن دوران خود نشان ميدهد که کشمکش ها تا چه حد عمق پيدا کرده بودند؛ از هر طرف حدود سه هزار نفر مستقيما در گيرودارِ جنگ کشته شدند. حدود ١٦٠٠ نفر قرباني ترور سرخ و ٨٥٠٠ نفر قرباني ترور سفيد شدند. دوازده هزار نفر پس از جنگ در اردوگاههاي اسارت جان دادند. زنان هم از جمله قربانيان جنگ و اعدام شدگان بودند. خيلي از آنها هم از تيفوس و گرسنگي و قحطي مردند. تعداد دقيق کشته شدگان و قربانيان را هيچکس نميداند.

در اوت ١٩١٨ حزب کمونيست فنلاند در مسکو توسطِ انقلابيونِ فنلاندي در تبعيد تاسيس شد. در فنلاندِ پارلمانتاريستِ آن دوره، مواضع اين حزب بيشتر از طريق حزب هاي کوچک ديگر نمايندگي ميشد. تا بالاخره در سال ١٩٣٠ هر نوع فعاليت کمونيستي در فنلاند ممنوع شد.

آن بخش از سوسيال دمکراسي فنلاند که توانسته بود خودش را از جنگِ داخلي بدور نگهدارد، خيلي زود احيا شد و در فاصله دو جنگ، پيشرفتهاي چشمگيري داشت. در داخلِ جنبشِ اتحاديه اي کارگران، دائما کشمکشهاي شديدي بين جناح هاي راست و چپ وجود پيش ميﺂمد.

در سوئد سال ١٩١٧ سالِ قحطي و شورشهاي خودبخودي مردم قحطي زده و گرسنه بود و گهگاه دوره هاي گذرائي از حاکم شدن جو انقلابي... اما بعد از وعده حقِ راي همگاني و رفرم هاي ديگر، بحران فروکش کرد. حزب سوسيال دمکراتِ سوئد هيچوقت به کمينترن نپيوست، اما حزب چپِ سوسيال دمکرات سوئد در سال ١٩١٩ اين کار را کرد. اين حزب يک فراکسيونِ چپ از سوسيال دمکراسي سوئد بود که در کنگره ١٩١٧ از حزب انشعاب کرد.

بخشِ اعظمِ کلوب هاي زنان در حزب سوسيال دمکرات باقي ماندند. قبل از انشعاب، و زيرِ فشاري که از چپ به آنها ميﺂمد، زنانِ سوسيال دمکرات نيازِ بسيار به جمع آوري قُواي خود حس ميکردند. عليرغمِ مقاومتي که هنوز حزب در مقابلشان بخرج ميداد، در سال ١٩٢٠ اتحاديه سراسري زنان را با کمک نمايندگان ٦٧ کلوب از سراسر سوئد، بوجود آوردند. در کنگره زنان که در همين سال برگزار شد، آنّا استرکي اطمينان داد که "اتحاديه زنان يک جنبشِ متفاوت و مستقل نيست بلکه شاخه اي از حزبِ بزرگِ طبقه کارگر است که ما را در مبارزه مان متحد ميکند تا به سريعترين شکلِ ممکن به هدفمان، يعني تحققِ يک جامعه بهتر، دست پيدا کنيم".

اتحاديه زنان کارش را بر جنبه هاي سوسيال رفرميستي مبارزه حزب متمرکز کرد و تلاشهاي زيادي به خرج داد تا اين مطالبات را در همه خانه ها، بين مردم جا بياندازد و به شعورِ عمومي تبديل کند. اين همان خطي بود که تشکلاتِ زنانِ سوسيال دمکرات در ديگر کشورهاي اسکانديناوي هم پيش ميبردند.

حزبِ چپِ سوسيال دمکراتِ سوئد يک کميته زنان درست کرد. علاوه بر کلوبهاي معدودِ زنان که همراه آنها از حزب سوسيال دمکرات جدا شده بودند، کلوبهاي جديدي هم سازمان دادند. در ١٩١٨ يک ارگان هماهنگي براي نزديک به ٣٠ کلوب زنان که بوجود آورده بودند، تشکيل دادند. رهبران اين حرکت ها از جمله آنّا ستينا پريپ [١٢] يَردا لينده روت [١٣] و سيگنه سيلِن [١٤] بودند.

در سال ١٩٢١ اين حزب به حزب کمونيستِ سوئد تغيير نام داد. دعواهاي فراکسيوني، انشعاباتِ تازه و گروهبنديهاي متعددي را در پي داشت. زناني که در حزب ماندند، از جمله سيگنه و يَردا با رهبران حزب ازدواج کردند که همگي از رهروان و پيروان شوروي بودند. طولي نکشيد که به آنها گفته شد که بايد کلوبهاي زنان را منحل و اعضاي اين کلوب ها را به حوزه هاي حزبي منتقل کنند. در واقع چنين شد که کلوب ها به همان صورت سابق باقي ماندند و فقط اسمشان به به حوزه هاي حزبي تغيير داده شد... نشريه صداي سرخ در شماره ژانويه ١٩٢٦ تاکيد کرده است که حوزه هاي زنان هم بايد به همان شکل فعاليت کنند که حوزه هاي مردان کار ميکنند، نه اينکه تبديل به "حوزه هاي خياطي" بشوند. بعد از ١٩٢٩ اين حزب ديگر فعالين عرصه زنان را برسميت ميشناخت. گروههاي زنان هنوز هم موردِ نياز بودند. از جمله براي جمع آوري کمک و کارهاي مربوط به جلبِ پشتيباني.

بعد از ١٩٣٥ که کمينترن سياستِ جبهه متحدِ خلقش را اعلام کرد، يعني طرفدارِ اتحادِ همه نيروهاي ضدِ فاشيست شد، زنانِ حزب کمونيست سوئد هم آزادي عمل بيشتري بدست آوردند. آنها ديگر ميتوانستند با سايرِ انجمنها و سازمانهاي زنان، همکاري داشته باشند. از جملهِ اين موارد، کمک رساني به دولت اسپانيا در دوران جنگ داخلي در سالهاي ١٩٣٦ تا ٣٩ بود. همکاريهايي هم در زمينه جنبشِ صلح و اصلاح طلبي هاي اجتماعي سياسي، با ساير احزاب سياسي صورت گرفت. اين گرايش، گرايشي بود که احزاب کمونيست در ديگر کشورهاي اسکانديناوي هم از خود بروز ميدادند.

در ايتالياي موسيليني، آلمانِ هيتلري و شوروي استاليني، زنان به طور وسيع به کارِ پشت جبهه و به درونِ ماشينِ دولتي کشانده شدند تا گروههاي پشتيباني از مردان و دستگاههاي زاد و ولدِ سربازان باشند. در کشورهايي که به اشغالِ نازي ها درآمدند، احزابِ قديمي ممنوع شدند و کمونيست ها بطورِ جدي تحتِ تعقيب قرار گرفتند. کارِ شاق و غيرقانوني فراگير شد و جان زحمتکشان بسياري را به قرباني گرفت. در فنلاند که از ١٩٤١ متحدِ آلمان نازي بود، هم زنان و هم مردان بعنوان خائن دسته دسته با اتکا قوانين و مقررات جنگي اعدام و تيرباران شدند.

بعد از ١٩٤٥

احزاب کارگري اروپاي غربي بسرعت بازسازي شدند و در اسکانديناوي، سوسيال دمکراتها قدرتِ دولتي را با ثبات و در دوره هايي طولاني بدست گرفتند. کمونيست ها در ابتدا از خود حُسنِ نيّت نشان دادند و تا حدي هم موفقيت هايي در انتخابات هاي دوره بعد از جنگ کسب کردند. اما با شروعِ جنگِ سرد، بسرعت عقب رانده شدند. مهمترين تلاشي که از جانب آنها براي برقراري ارتباط با زنان در خارج از کشورهاي خودي بعمل آمد، تشکيلِ اتحاديه جهاني زنانِ دمکرات در پاريس در ١٩٤٥ بود. زنانِ سوسيال دمکرات در ابتدا با اين حرکت همراهي کردند، اما در همان اولين کنگره بين المللي شان بعد از خاتمه جنگ يعني در سال ١٩٤٨ در وين، بشکلي قاطع و پايه اي از اتحاديه جهاني زنانِ دمکرات فاصله گرفتند.

در نروژ اتحاديه "مادرخرج ها" دوباره و اينبار از نوع سُرخش ساخته شد که اتحاديه زنانِ نروژ نام گرفت و به عضويتِ اتحاديه جهاني زنانِ دمکرات درآمد و از اين سو با سازمانِ چپِ زنانِ سوئد متحد شد. شاخه دانمارکي اتحاديه زنانِ دمکرات، هيچوقت اهميت چشمگيري پيدا نکرد ولي شاخه فنلاندي آن يک سازمان بزرگ و پرانرژي شد. در سال ١٩٩٠ اين سازمانها هم، مانند ديگر سازمانهايي که هسته کمونيستي داشتند، يا منحل شده بودند و يا مشغول بخود، در گير و دارِ تجديد سازمان.

وقتي که گروهبنديها و تشکلاتِ چپِ جديد در دهه ٦٠ بخصوص در محيط هاي دانشگاهي متولد شدند و شروع به رشد کردند، توانستند بسياري از زنان، بخصوص زنانِ جوان را بصفوف خود جلب کنند. اما خيلي از آنها راههاي ابداعي خودشان را براي مبارزه پيش گرفتند. آنها به اين راضي نبودند که تحتِ رهبري مردان، فقط حامي آنها در مبارزه طبقاتي باشند. آنها ميخواستند مبارزه زنان را هم پيش ببرند. عده اي حتي ادعا ميکردند که فمينيسمِ سوسياليستي هم ميتواند وجود داشته باشد. آنها که بر مواضعِ سوسياليستي شان تاکيد داشتند، خود را در اصل متعلق به جنبشِ طبقه کارگر بحساب ميﺂوردند. مثلا در سوئد در سال ١٩٧٥ گروه "دختران کار" [١٥] بوجود آمد که دهسالي هم توانست به فعاليتش ادامه بدهد. آنها در نشريه شان "کلاه قرمزي"، تاريخِ سازمانيابي زنانِ کارگر را شرح ميدادند و از موضعِ کساني مثل زتکين، در بحث و جدل هاي ايدئولوژيک شرکت ميکردند.

سوسيال دمکراتهاي اسکانديناوي از اين حرکت ها هيچ خوششان نميﺂمد و از آنها به صراحت فاصله ميگرفتند. ولي کمونيست ها بخصوص در سوئد، با آنها همکاري ميکردند. حزبِ کمونيست هاي سوئد در سال ١٩٦٧ به حزب چپ کمونيستها [١٦] تغيير نام داده بود... حال که به گذشته نگاه ميکنيم بايد بگوئيم که اين جنبشِ انتقادي، و همچنين رقابتي که احزاب سياسي از جانبِ فعالينِ جنبشِ زنان در مقابل خود حس ميکردند باعث شد که هم سوسيال دمکراتها و هم کمونيست ها بخودشان بيايند و فعاليتشان را در اين عرصه احيا کنند. آنها مجبور شدند به خودشان فشار بياورند، کار کنند، تا زنانِ عضو را در صفوفِ خودشان نگهدارند. حتي ميشود گفت که مواضعِ ايدئولوژيکشان تا حدي زير اين فشارِ از بيرون تغيير کرد. اصلاحاتي مثل "خواهري" و "توليد مثل" هم به فرهنگِ لغاتِ سياسي شان وارد شد...
اکثريتِ زنانِ حزبي در حزب هايشان باقي ماندند، ولي آنها هم ياد گرفتند که با صراحت طالب سياستي باشند که موقعيت زنان را هم در درون احزاب و هم در کل جامعه تغيير بدهد.

1-Harriet Clayhills, Kvinnohistorisk Uppslagsbok, Rabén & Sjögren - 1991
Harriet Clayhills - sedan 70-talet aktiv inom svensk kvinnodebatt och politik - född i Finland 1920, bosatt i Sverige sedan 1967, där hon varit redaktör för inrednings- arkitekternas tidskrift Forum Närmiljö, fast medarbetare i Vi människor och ansvarig för kulturtidskriften LIV. Bland hennes utgivna böcker märks Kvinnor og klasskamp (1972), Kata Dalström i agitationen (1973), Kvinnfolksgöra (1980) och Det store lappeteppe (1984). Hon har medverkat i PAX Leksikon, i Norges kulturhistorie Band IV (1978) och i Kvinnornas litteraturhistoria Band 2 (1983).

DSF De samvirkende fagforbund
LO LandsOrganisationen (The Swedish Trade Union Confederation)
KAD Kvindeligt Arbejderforbund
Alina Jägerstedt
Elma Sunqvist
Amanda Horney 1857-1953
Anna Sterky f Nielsen 1856-1939
KPD Tysklands kommunistiska parti (fast på tyska!)
Husmorslag
Marie Nielsen 1876-1951
Anna_Stina Pripp f 1891, dödsår obekant
Gerda Linderot f Rasmusson, 1891-1957
Signe Sillen f Karlsson 1896, dödsår obekant
Arbetets döttrar
VPK Vänsterpartiet kommunisterna

Farsi translation: Women's Network (www.kvinnonet.org)



2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster