صفحه نخست

 شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی

اندر باب "از تجربه اي زنانه در پارک لاله تهران"/پروين اشرفي

" ما اين "روش زنانه" را براي مبارزه خود برگزيديم. در حقيقت حد و اندازه مان به همين ميزاني است که انجام داده ايم. يعني "ما در مقابل خشونت, آرام مي نشينيم و وقتي نمي گذارند حرف بزنيم, حرف نميزنيم....." اگر از ما امضا گرفتند و "تعهد کرده ايم شعار ندهيم , خب شعار نمي دهيم......" ما ياد گرفته ايم که "بي نام و نشان و بدون تقبل مسئوليت شعارهاي تند و صريخ نگوييم". اما حتي با گرفتن مسئوليت نيز تا "حد توان و ظرفيتمان سخن مي گوييم." ما ياد گرفته ايم که در "فضاي آرام" و با کار مداوم و هميشگي مي توان "چهار چوب هاي تنگ قانوني "را باز کرد و نه با فريادهاي لحظه اي که لاجرم به سکوت ما انجامد و بس." نوشين احمدي خراساني – ( از تجربه اي زنانه در پارک لاله ) همه جا تاکيد از من است – پروين اشرفي

داستان بسيار ساده است. در تمام طول تاريخ بشريت هر زمان که ما زنان صداي اعتراضمان را به وضعيت موجود خود بلند کرديم, شديد ترين حملات از سوي جامعه مردسالار به ما شد. به ما گفتند "صدايت را بگير", " به اندازه توان و قامتت حرف بزن", "حدت را بشناس", "غلط هاي زيادي نکن", "آرام باش", "حرف نزن و خفه شو", "سرتو بنداز پايين و چيزي نگو", "نجيب باش", "پس بچهات چي, دلت براي اونا نمي سوزه؟" و.......
و بالاخره اگر "فضولي کردي" و "صدايت را بلند کردي", هر اتفاقي که افتاد هم "تقصير خودت است", "مي خواستي فضولي نکني", "خب چرا خفه نشدي","خب چرا جواب دادي و مقابله کردي", "حالا ديدي خودت عامل ناآرامي هستي", "ديدي خودت دردسر مي سازي". و........

در مقابل, هرگاه تن داديم و سکوت کرديم و يا "فضولي" نکرديم, به ما دو برخورد متفاوت نيز شد:
عده اي گفتند"آفرين دختر خوب", "نجابتت را نشان دادي", "زندگي تو حفظ کردي", "نذاشتي خانواده ات از هم بپاشه", "حالا شدي يه زن حسابي", "خوب آرامش خودتو حفظ کردي", "اينو مي گن زن ديگه", "ثابت کردي که زني", "اين روش خوبيه", "زن ها بايد روش هاي خودشونو داشته باشن", "روش مردها رو کنار بذار" و......

اما عده ديگراني هم بودند که درس هاي ديگري به ما مي دادند. بما مي گفتند "تقصير ما نيست که مورد آزار و خشونت قرار مي گيريم", "نبايد تن به نابرابري ها بدهيم", "بايد مقابله کنيم", " چي را ميخواهيم حفظ کنيم, خانواده خشونتبار را؟", "براي فرزندانمان بهتر است که محيط سالم , محيطي خالي از خشونت, بوجود بياوريم", "دست بچه هايمان را بگيريم وهر چه زودتر از اين خانه و همسري که زندگي را برايمان جهنم ساخته است دور شويم" , "ما هم انسانيم و حقوقي داريم", "بايد به بي حقوقي مان معترض باشيم" , " بايد در مقابل آناني که بي حقوقي مان را توجيه مي کنند, بايستيم" , "بايد براي حقوقمان بجنگيم", "اين خشونتي که بر ما روا مي شود, فقط در خانه نيست, در اجتماع هم هست و بايد با آن اجتماعا مقابله کنيم", " اين خشونت بر قوانين موجود متکي است و توجيه مي شود" , "بايد شرايط زيست و باز توليد اين خشونت را از ريشه بخشکانيم" و با اين گونه رهنمود ها ما خودمان را به جايي رسانديم که همه مي دانيم. ما مدتهاست به يک جنبش تبديل شده ايم. به سمينارهاي مربوط به مسائل زنان مي رويم. کارگاه هاي آموزشي براه مي اندازيم. صدايمان را بگوش جهانيان مي رسانيم. اعدام افسانه ها را به تعويق مي اندازيم. به پارک لاله مي رويم. خود را مقصر ناملايماتمان نمي دانيم و آنجايي هم که ضعف هايي داريم, در صدد بر مي آييم که برطرفش کنيم. اگر فشار مي آورند که به کنج خانه هايمان باز گرديم, عکس العمل نشان مي دهيم و با حضور موثر و آگاه خودمان يک نه بزرگ ديگر را در جامعه فلاکت زده مردسالارمان به نمايش مي گذاريم.

اما امروز درست هنگاميکه به مناسبت روزجهاني زن, يعني يک روز سنبليک براي اعتراض جهاني به بيحقوقي زنان در سرتاسر عالم, به پارک لاله رفتيم, متاسفانه دوستاني که خود فراخوان اين برنامه را دادند, ما را به سکوت و آرامش دعوت نمودند و کوشيدند ما را به خانه هايمان باز گردانند. اکنون هم سعي در تئوريزه کردن اين رهنمود دارند و ما را مقصر آنچه که در پارک لاله بر ما رفت, مي دانند. براي من نوشته دوست عزيزمان خانم نوشين احمدي خراساني در مورد ماجراي پارک لاله, آنچنان شگفت برانگيز بود که مصداق " کي بود کي بود , من نبودم , بچه شغال بود" را بخاطرم آورد و بناچار قلم بدست گرفته و پاسخي هرچند کوتاه ولي دوستانه را به تحرير درآورده ام و اميدم بر اين است که اين چنين بحث هايي در جنبش زنان برخي از ناروشني ها را برايمان روشن تر سازد.

اين نوشته بگونه اي آغاز مي شود که درهمان وهله اول با هر تصوري که حاکميت سياسي موجود را مسئول آنچه که در پارک لاله اتفاق افتاد, مي داند, تحت اين عنوان که "ما خواهان کسب قدرت حکومتي" نيستيم, فوري مرزبندي کند و يک تسويه حساب سياسي با جريانات ديگر دست اندرکار جنبش زنان, که به گونه اي ديگر مي انديشند, بنمايد. بر سرتاسر اين نوشته اما نگرشي جنسيتي حاکم است و نمي تواند با ديد مردسالارانه حاکم بر جامعه ما مرزبندي درستي را ارائه بدهد. اگرچه به درستي اذعان مي دارد که ما "براي سازماندهي و ارتقا آگاهي خودمان و زنان اطرافمان تلاش مي کنيم", اما از کنار اينکه اين سازماندهي و ارتقا آگاهي را براي چه مي خواهيم, کجا مي خواهيم آنرا به عمل بگيريم و در مقابل چه کساني نه تنها سخني بميان نمي آورد , بلکه با توجيهاتي بسياراز کنار آن رد مي شود. بديده من سازماندهي حول آگاهي براي اين است که به حرکتي دست بزنيم که وضعيتمان را نه تنها توضيح بدهد, بلکه آنرا نفي کند و تغيير بدهد. نشان بدهيم که اگر چه ما يک زن هستيم ولي يک انسانيم. يک انسان برابر که متاثر از جامعه نابرابر به عکس العمل دست مي زند. اين سازماندهي و ارتقا آگاهي براي اين نيست که هزاران بار ديگر توي سر ما بزند و بيادمان بياورد که زن هستيم و بايد زن باقي بمانيم. اتفاقا تلاش براي کسب حقوق اجتماعي ما هيچ منافاتي با زن ماندمان ندارد. ولي درست در روز جهاني زن, خانم نوشين احمدي اين را دوباره به خاطرمان مي آورند تا حدود و ثغورمان را يکبار ديگر برخمان بکشند. مي نويسند " وقتي از زنان صحبت مي کنيم يادمان باشد از مراقبت کننده و تيماردار و تغذيه کننده سخن مي گوييم." اتفاقا سخن گفتن از زنان بديده من بستگي به اين دارد کي از زنان سخن بگويد و از چه زناني. براي من به محض اينکه گفتيم زن, حتما نبايد فقط زن خانه دار و تيمار دار تصوير شود. براي جامعه مردسالار و تفکرات حامي آن بله, جز اين نمي تواند باشد و اتفاقا اين تنها تصوير است. اين جامعه هزاران بار اين را به ماگوشزد مي کند. اما ما داريم از زناني صحبت مي کنيم که در مقابل اين جامعه حرف دارند و حداقل مي دانند چرا به پارک لاله آمده اند. اين نگرش جنسي به زناني که براي فرياد مطالبه حقوق انساني شان به پارک رفته بودند, از سوي يکي از فعالان زن, بسيار غيرمنصفانه و توهين آميز و غير واقعي است. اينکه بگوييم شما تيمار دار هستيد توهين آميز نيست. ولي اينکه براي اين زنان داريم جايگاه تعيين مي کنيم و چگونگي حرکتي که مطابق با موقعيتشان باشد, يعني حرکتي که در چهارچوب تيمارداري بگنجد , در واقع عين همان دستورالعمل هايي است که در پاراگراف اول به آن اشاره کردم. يعني اينکه فراتر از کنج آشپرخانه هايتان نرويد. و اين را هم خطاب به زناني مي گوييم که مدت هاست زير بار چنين دستورالعمل هايي نمي روند و حضورشان در پارک لاله خود مبين اين ادعا است. شما برايشان روش مطابق با جنسيت شان تعيين مي کنيد تا بتوانيد توجيه تئوريک بر ادعاهايتان بيافرينيد, همان کاري که جامعه مردسالار سال هاست ميکند. خانم احمدي به تن شيوه هاي اعتراض به وضع موجود در جامعه, لباس جنسي مي پوشانند. براي ما" روش زنانه" مي تراشند تا بگويند زناني که به پارک لاله رفتند فقط به عنوان يک اقدام فرهنگي "زنانه" رفتند. درحاليکه شعارها و برخورد مردم چيز ديگري بود. اين "چيز ديگر" بودن را خانم احمدي نمي پسندند و آنرا به "ناسيوناليسم" نسبت مي دهند. همينجا اجازه بدهيد به صراحت بگويم که من با ناسيوناليسم شديدا مرزبندي دارم و آنرا مضر بر هر حرکت اجتماعي مي دانم. بحث بر سر مضرات آن فعلا از موضوع اين نوشته خارج است. و امر را بر اين مي گذاريم که هم من و هم خانم احمدي آنها را مي شناسيم. اما اينکه هزينه اي را که با اجتماع در پارک لاله پرداختيم, يعني ضرب و شتم ودستگيري يارانمان را بگردن "سايه سنگين تفکر ناسيوناليستي" مي اندازيد, معطوف به دو تحليل و يا نتيجه گيري است. اول اينکه عاملين اصلي اين "هزينه" پرداختن را از نظر دور مي داريد و به آنها اجازه مي دهيد که با چماق "شما ناسيوناليست هستيد", همچنان ضرب و شتم ما را توجيه کنند. دوما زناني را که به مقاومت دست زدند و ضرب و شتم را به جان خريدند تا با دشمن مقابله کنند و صداي اعتراضشان را بلند کردند و نشان دادند خشونت اجتماعي, ارگان هاي قانوني و اجرايي دارد, به داراي "تفکر ناسيوناليستي" بودن متهم مي نماييد که اين هم بسيار از واقعيت بدور است. اتقاقا من هم نميخواهم "براي شعارهاي ناسيوناليستي هزينه بپردازيم". ولي دوست دارم يک شعار به من نشان بدهيد که مفهوم ناسيوناليستي داشت. اصلا روز جهاني زن با ناسيوناليسم هيچگونه خوانايي نمي تواند داشته باشد. 8 مارس روز زنان ايران فقط نيست. روز زنان جهان است. آيا اينکه به غلط آهنگ "اي ايران" را خواندند و شما هم تحت اين عنوان که " ولي با کمال تاسف چيزي براي جايگزيني آن نداريم" اينکار را توجيه مي کنيد, بايد باعث شود که همه را به يک چوب برانيد و با برخي ديگر تسويه حساب کنيد؟ اين خانم هايي که بقول شما " در محافل خصوصي شعارهاي بسيار راديکال سر مي دهند" , چه کساني هستند؟ آيا شما صداي آنها را در پارک لاله يکبار ديگر نشنيديد. آيا شعارهايي مانند "افسانه نوروزي آزاد بايد گردد", " کبرا رحمانپور آزاد بايد گردد" , " چند همسري محکوم است" , " قانون تبعيض آميز ملغي بايد گردد, حقوق زنان احيا بايد گردد" و " آزادي, عدالت, سکوت ما جنايت" و ديگر شعارهايي که در پارک لاله بگوش رسيدند, به نظر شما شعارهاي " ناسيوناليستي" بودند و يا چون "شعارهاي بسيار راديکال" بودند که از "محافل خصوصي" به خيابان کشيده شده بودند, مورد اعتراض شما قرار مي گيرند. آيا اين شعارها فرهنگي هستند؟ يا حاکميت موجود را مورد توجه دارند؟ و آيا به همين دليل نيست که شما سعي داريد در نوشته تان بازهم اين را برخ همه بکشيد که کارتان فرهنگي است و زنانه و نه چيز ديگر که مبادا " اتهام" ديگري به شما بچسبد؟ مي نويسيد "جنبش زنان هنوز اول راه است و براي هزينه پرداختن, راه درازي در پيش داريم. اما يقين پيدا کرده ايم که گام به گام بايد پيش برويم". شما که در مقاله( مقاومت و باز هم مقاومت) نوشتيد :«زبان‌ زنان‌» صديقه‌ دولت‌آبادي‌ را در 1299 ش. توقيف‌ كردند چرا كه‌ «روزنامه‌ي زبان‌ زنان‌... در اصفهان‌ عرض‌ اندام‌ كرده‌... و برخلاف‌ سياست‌ دولت‌ دُرافشاني‌ مي‌كند». «شهناز آزاد» را به‌ حبس‌ و تبعيد محكوم‌ كردند، چون‌ «نامه‌ي بانوان‌» را در سال‌ 1299 چاپ‌ مي‌كرد و مقاله‌ مي‌نوشت‌.) و بسياري مثال هاي ديگري نيز در آن نوشته آورديد که من فکر نميکنم فقط قصد تاريخ نگاري داشتيد, بلکه مي خواستيد نمونه هايي ازحرکات زنان را در طول تاريخ گذشته ايران نشان دهيد, چگونه است که ناگهان بخاطر مي آوريد که "چنبش زنان هنوز اول راه است". آيا " زبان زنان" هنگامي که توقيف شد "روش زنانه" اختيار نموده بود و يا اينکه "برخلاف سياست دولت در افشاني" کرده بود. لذا اين که گفته شود ما هنوز اول راه هستيم, به شواهد تاريخ سراسر مبارزه آميز زنانمان, واقعيت ندارد. ما راه زيادي آمده ايم تا به اينجا برسيم. اول راه نه تنها نيتسيم, بلکه براي اينکه امروز به اينجا برسيم صد البته هزينه هاي بسياري هم پرداخته ايم. اما تقصرآن بگردن ما نيست. بگردن آنهايي است که نمي خواهند ما "درافشاني" کنيم. خانم احمدي, لبه تيز حمله را بسوي ما برنگردانيد که ما خود مورد حمله ايم. زناني را که در پارک ايستادگي کردند مقصر ندانيد. به ناسيوناليسم متهمشان نسازيد. به رخشان نياوريد که شما "يک مشت" زن تيماردار هستيد. تا بعد برايشان "روش زنانه " تعيين کنيد. قدرتشان را برسميت بشناسيد. صداي اعتراضشان را بشنويد. نوشتيد " ما ياد گرفته ايم اگر مي خواهيم 8 مارس زا به خيابان ها و فضاهاي باز سوق بدهيم و جنبه عمومي تري به آن بدهيم, نه آن که با ايجاد درگيري در سالهاي بعد آن را به عده اي خاص اختصاص بدهيم". چرا اشاره اي به اين نداريد که کي ايجاد درگيري کرد؟ آيا جز اين است که باز هم مي خواهيد زنان ما را به ايجاد درگيري متهم نماييد. از اين جمله که چنين بر ميآيد . بخصوص اينکه ادامه ميدهيد "ما بايد حوصله به خرج بدهيم و چند سالي با حرکت آرام و صبورانه آن را نهادينه کنيم". " ما ايمان يافته ايم که مي توانيم...حرکت هاي مدني را هم سازماندهي کنيم و گام به گام پيش برويم". اين آن لب مطلب است. خانم احمدي ادعا مي کنند که مرکز فرهنگي سياسي نيست. فرهنگي است. ادعاي رهبري ندارد. يک گروه 30 – 20 است که خود را قيم هم نميداند. جالب است.


ايشان از صديقه دولت آبادي بعنوان سنبل مبارزات زنان بخاطر در افشاني عليه دولت وقت نام ميبرند, براي بيش از 500 نفري که در پارک لاله جمع شده اند, رهنمود سياست "گام به گام" براي "حرکت هاي مدني" را مي دهند و بعد ادعاي سياسي نبودن مي کنند. چگونه است که شما به مناسبت جايزه نوبل نوشتند "جنبش زنان رويت شد" اما با حضور مردم در پارک لاله جنبش زنان براي شما رويت نمي شود؟ و مي نويسيد " ما روش زنانه را براي مبارزه خود بر گزيديم. در حقيقت حد و اندازه مان به همين ميزاني است که انجام داده ايم. يعني در مقابل خشونت, آرام مي نشينيم و وقتي نمي گذارند حرف بزنيم, حرف نمي زنيم...اگر از ما امضا گرفتند و تعهد کرده ايم که شعار ندهيم, خب نمي دهيم... ما ياد گرفته ايم بي نام و نشان و بدون تقبل مسئوليت شعارهاي تند و صريح نگوييم. اما حتي با گرفتن مسئوليت نيز تا حد توان و ظرفيتمان سخن مي گوييم. ما ياد گرفته ايم که در فضاي آرام و با کار مداوم و هميشگي ميتوان چهارچوب هاي تنگ قانوني را باز کرد و نه با فريادهاي لحظه اي که لاجرم به سکوت ما انجامد و بس". نوشين عزيز, اين ها را ما ياد نگرفته ايم. به ما با زور سر نيزه تحميل کرده اند. نه تنها انتخاب ما نيست, بلکه خيال داريم آموزه هاي ديگري را برگزينيم. نوشتيد " ما در مرکز فرهنگي زنان ياد گرفته ايم به تناسب برآيند توانايي جمعمان که به باور من بازتاب و برآيند توانايي و سطح مبارزه زنان در کل جامعه است حرکت کنيم." جان مطلب اينجاست عزيران من. شايد شما را به هنگام مجوز گرفتن وادار به تعهداتي کرده باشند, که اين هم خود جاي بحث دارد, ولي شما مي گوييد که قيم جنبش زنان و يا زناني که به پارک لاله رفته بودند, نيستيد. اگر "روش زنانه" شما "حد و اندازه" تان حکم مي کند که وقتي به شما گفتند حرف نزنيد, بپذيريد و حرف نزنيد, و يا اگر از شما تعهد گرفته اند که شعار ندهيد, و نميدهيد, چه تضميني مي توانستيد داشته باشيد که موج عظيم زنان و مردان معترض در پارک لاله هم بگونه شما حرف نزنند و شعار ندهند. ديديم که غير اين کردند و متاسفانه شما آنها را مسئول درگيري خطاب کرديد. چرا مي انديشيد که "توانايي" مرکز فرهنگي زنان "باز تاب و برآيند توانايي و سطح مبارزه در کل جامعه است ؟" در پارک لاله عملا نشان داده شد که اينگونه نيست. تواناني مردم را ديديد. انتظار مي رود که اين مرکز اگر مدعي اين امر است , يعني اينکه توانايي اش بازتاب توانايي جامعه است, اقلا اين توانايي را که ما در پارک شاهدش بوديم, بازتاب دهد. شما که خود دستي بر آتش داريد, آيا نمي توانستيد پيش بيني کنيد که جلوي خشم زنان و مردان معترض را نمي شود گرفت. اگر فراخوان اين برنامه در قامت شما نبود, چرا مردم را به پارک کشانديد. شما بدرستي در دعوت نامه تان نوشتيد "روز 8 مارس, روز اعتراض رساتر ما به اين خشونت فراگير است. از اين روي از زنان و مرداني که به حذف هرگونه خشونت عليه زنان باور دارند دعوت مي کنيم......گرد هم آيند و صداي اين اعتراض را به خشونت طلبان در سراسر جهان برسانند". آيا شما يک فراخوان فرهنگي داده بوديد. آيا آنان که به فراخوان شما گوش فرا داده و حضور يافتند که صداي اعتراضشان به خشونت طلبان را هر چه رساتر کنند, جز اين کردند که اکنون از سوي شما به عاملين "ايجاد درگيري" متهم ميشوند؟ چگونه مي خواهيد هم "صبورانه" عمل کنيد و هم رساتر فرياد بزنيد؟ چگونه مي توانيد هم خشونت طلبان را به چالش بکشيد و هم آنها را از خشم مردم برهانيد و آنها را عامل خشونت در پارک نخوانيد. اگر تجربه شما بر اساس نوشته خودتان فقط محدود به " برگزاري سمينار, برگزاري کارگاه هاي آموزشي....چاپ سالنماهاي زنانه, بولتن هاي خبري, نشريات فصل نامه زنانه و نظاير اين تجربه ها" است, بد نيست حالا يک تجربه ديگر را هم به آن اضافه کنيد و آن اينکه زنان ايران نمي توانند فقط در کنج خانه هايشان با همسرانشان مقابله کنند, چون همانگونه که خودتان در فراخوانتان نوشتيد "خشونت بر عليه زنان درحوزه خصوصي و عمومي امري فراگيراست" و دقيقا به همين دليل عمومي و يا به عبارتي اجتماعي بودن آن است که زنان چهارچوب تنگ خانه هايشان را مي شکنند و به مثابه يک حرکت اجتماعي متحدا در مقابل اين خشونت عمومي عرض اندام مي کنند. اتفاقا اين عرض اندام در قامتشان مي گنجد. من به تجاربي که برشمرديد, بعنوان گوشه اي از مبارزات زنان ارج مينهم. اما انتظار دارم محدودش نسازيد که ظاهرا فراخوان هم اين قصد را نداشت. شيوه هاي ديگر مبارزه را هم, حتي اگر از کنترل شما خارج شده است و يا با سياست شما جور در نمي آيد و ديگر" زنانه” نمي نماياند را نيز برسميت بشناسيد. نوشتيد سه نظر مختلف بين برگزارکنندگان به وجود آمد. بر پايه نظر "اکثريت" و " با اين استدلال که در اين چند ساعت باقي مانده امکان خبررساني به مردم را نداريم, پيشنهاد اين بود که برويم در پارک لاله حضور پيدا کنيم و براي مردم توضيح بدهيم که چرا تجمع لغو شده است" نتيجتا انتظار اين مي رفت که آناني را که مي خواستند جلوي مراسم شما را بگيرند, افشا کنيد. يعني بگوييد چرا تجمع لغو شده است. اما آيا علت آنرا توضيح داديد؟ شما حتي اين تصميم "اکثريت" را هم اجرا نکرديد و فقط به اين بسنده کرديد که بگوييد تجمع لغو شده است و به خانه هايتان برگرديد. آيا هنگاميکه اينکار را کرديد و مردم زير بار لغو نرفتند عکس العمل شما چه بود؟ جز اينکه آنها را ترک کرديد و بعد هم با اين نوشته در تلاشيد از خود رفع مسئوليت کنيد؟ شما در واقع همانگونه که به صراحت نوشتيد به اين دليل به پارک رفتيد که " اميدوار بوديم با حضورمان, هم نيروي انتظامي را قانع کنيم و هم به مردم خبر لغو ميتينگ را بدهيم". شما بعنوان فراخوان دهندگان و رهبران اين فراخوان, اگرچه خودتان هم اين رهبري را بگردن نمي گيريد, آيا رسالت ديگري جز اينکه نيروهاي انتظامي را قانع کنيد, نداشتيد. قانع به چه؟ قانع به اينکه اجازه بدهند برنامه تان را "قانوني" به پيش ببريد؟ ظاهرا هم در اين امر موفق شده بوديد. اما "بعد از اينکه از سوي نيروي انتظامي گفته شد که ميتوان سخنراني کرد" چه کرديد؟ آيا جز اينکه طبق گفته خودتان "فيروزه مهاجر به جايگاه رفت و اعلام کرد که تجمع از نظر مرکز فرهنگي زنان تمام شده..... خواهش کرد که ديگر به خانه هايشان باز گردند" . مگر نه اينکه "آنقدر پايداري کرديم و حرف شنيديم و صبوري کرديم تا خوشبختانه مردم به تدريج آمدند و هنگاميکه ديدند ما بست نشسته ايم اطراف محوطه آمفي تئاتر اجتماع کردند" . پايداريتان تا آنجا قابل احترام است. اما آيا شما به مردمي که در اطراف محوطه آمفي تئاتر اجتماع کردند, احترام گذاشتيد؟ البته که نه. نوشتيد " در اين لحظات که از يک سو هوا رو به تاريکي ميرفت و جمعيت نيز با مشاهده تحرک بيشتر نيروهاي انتظامي و ازدياد نيروهاي لباس شخصي به هيجان آمده بودند, و از سوي ديگر زمزمه خواندن سرودهاي ناسيوناليستي آغاز شده بود يعتي احتمال درگيري شديد و بگير و ببند تدارک ديده ميشد". خانم احمدي, چه کساني اين بگير و ببند را تدارک ميديدند؟ شما که از ضرب و شتم نيروهاي انتظامي به عنوان"تحرک بيشتر نيروهاي انتظامي" نام مي بريد, آيا يک لحظه هم فکر کرديد که اين "تحرک" خود در تدارک تشنج و خشونت در پارک بود و نه شعار دهي و يا حتي سرودخواني. شما مي نويسيد "ما فکر مي کرديم که اگر اتفاقي بيافتد نيروهاي بيشتري از زنان را از دست ميدهيم و با ايجاد درگيري و تشنج گرچه تعداد اندکي از کساني را که به درگيري هاي شديد و احساسي تمايل داشته باشند, بدست مي آوريم , اما زن هايي را که مثل خودمان با صبوري دنبال آگاه سازي هستند از دست خواهيم داد." دوستان عزيز, آيا جز اين بود که شما بهترين شرايط و موقعيت را در آن لحظه داشتيد که به "دنبال آگاه سازي" برويد. يعني اينکه فغان برآوريد اين است آن خشونتي که از آن در فراخوانمان نام برديم. شما حاضر شديد فقط دل کساني را که به "روش زنانه" و سياست "گام به گام" و "حرکت هاي آرام مدني" شما اعتقاد دارند بدست بياوريد. در حاليکه آن عده از زنان را که نوشتيد "تعداد اندکي" هستند را ناديده گرفتيد. که بزعم من اندک هم نبودند و ديديم که چگونه با همان "تعداد اندک" شان در مقابل "تحرک نيروهاي انتظامي" ايستادگي کردند. شما مقاومت و خشم مردم را در مقابل "تحرک" فقط يک "هيجان" خوانده ايد تا مردم را احساساتي جلوه دهيد و متهم به ناآرامي و ايجاد درگيري و تشنج سازيد. شما در صديد حساب خودتان را از مردمي که در پارک لاله ايستادگي کردند جدا کنيد. در سرتاسر نوشته تلاش داريد خود را و کاري را که نکرديد و بايد مي کرديد, توجيه کنيد. نوشتيد " آيا ما بعنوان برگزارکنندگان اين تجمع قانوني, مجاز بوديم براي تخليه رواني خودمان و خالي شدن دل پردردمان يا مثلا براي مطرح شدن مان با طرح شعارهاي افراطي و ايجاد درگيري به اين حرکت پلوراليستي که مي تواند در آينده سنگ بناي اتحاد بسياري از نيروهاي اجتماعي باشد, صدمه بزنيم". مي پرسم آيا اين اتهامات در جامعه ما تازگي دارد؟ چند بار اين اتهامات را شنيده ايم که خودمان را عامل تشنج خوانده اند. هميشه براي اينکه سرکوب هر صدايي را توجيه کنند, فوري گفتند عده اي شورشي و افراطي در ميان آنان بودند و نظم را بهم زدند. جنبش دانشجويي را بخاطر ميآوريد؟ ضرب و شتم کارگران اعتصابي را فراموش کرده ايد؟ تقصير بسته شدن روزنامه ها بگردن کيست؟ و يا حتي اگر فردا سايت مرکز فرهنگي را فيلتر کامل گذاشتند کي مقصر است؟ دانشجويان؟ کارگران؟ روزنامه نگاران و ناشران؟ مردمي که معترضند و در سايت شما قلم ميزنند و يا "تحرک" ديگران که حتي از نام بردنشان ابا مي ورزيد. چرا از بگير و ببند مردم فقط بعنوان يک تحرک اسم مي بريد؟ نيروهاي انتظامي چه کساني هستند؟ لباس شخصي ها کي هستند؟ چه چيزي را مي خواهند انتظام ببخشند؟ کدام نظم را بزور سرکوب حفظ مي کنند؟ مردمي که در پارک بودند اين را خوب مي دانند و شما هم البته مي دانيد. آنها خوب مي دانند که اتهام "شعارهاي افراطي" , همان چيزي که هميشه عامل سرکوب آنها شده است, بهانه اي بيش نيست. تازه خانم احمدي شما که اينقدر نسبت به "اتحاد بسياري از نيروها" دلسوز هستيد, با آن بخشي از مردم که همچنان در پارک ماندند و با تمام "تحرک نيروهاي انتظامي" جا نزدند, چه مي کنيد؟ آيا آنها هم بخشي از اين نيروها هستند و در اتحادتان جاي مي گيرند؟ آيا اتحاد با آنها اصلا برايتان طرح شد و يا اينکه "شعارهاي افراطي" آنان به "روش زنانه " شما لطمه مي زند و "حرکت هاي آرام مدني" شما را خدشه دار مي سازد؟ لذا اتحاد بي اتحاد. نوشتيد " به خوبي قدر جوان هايي که براي حقوق زنان تلاش مي کنند را مي دانيم و درک مي کنيم که اتفاقا نيروي مخالف ما, آنهايي که به طور مداوم و پيوسته براي حقوق زنان در سطح جامعه و به طور علني تلاش کرده اند را مي شناسند و از قضا براي نيروي مدافع نظم موحود, آن دسته از جوان هايي مسئله ساز هستند که هميشه و پبوسته حرف زده اند و براي مسائل زنان تلاش کرده اند و نه کساني که فقط يک بار در روز جهاني زن حرکتي انجام مي دهند". اولا اين "نيروهاي مخالف" چه کساني هستند؟ آيا همان خشونت طلباني هستند که شما در فراخوانتان از مردم خواستيد هرچه رساتر آنان را افشا کنند؟ پس چرا فقط به ذکر "نيروي مخالف" اکتفا کرده واز آنان به صراحت نام نمي بريد. اگر بنا بر شرايط و محظوراتي نمي توانيد نام ببريد, حداقل نام ديگري هم که برايشان "کم" است, بر آنان ننهيد. آنها فقط نيروي مخالف حرکت هاي اعتراضي مردم نيستند, بلکه نيروي سرکوبگر آزادي هستند و اهدافي را هم ازا اين سرکوبگري به دنبال دارند . همانگونه که در پايين تر نوشتيد, آنها "نيروي مدافع نظم موجود" هستند. همان نظمي که در پارک لاله يکبار ديگر به زير سئوال رفت. نا گفته نماند که من دست آن کساني را که حتي براي اولين بار به يک فراخوان اعتراضي گوش دادند و آمدند تا حضور داشته باشند, تا رساتر اعتراض کنيم, صميمانه مي فشارم و به آنها به همان ميزاني ارج مي گذارم که به جواناني که دستگير شدند. از جوانان دستگير شده الگوي مقاومت مي سازم و به تازه واردين مي گويم ببينيد که مقاومت همه ما چگونه خشم حاميان نظم موجود را برانگيخته است. برايشان از مقاومت زنان در زندان ها مي گويم. آنچه مسلم است به گفته خودتان," اين جوانان به طور مداوم و پيوسته براي حقوق زنان در سطح جامعه و به طور علني تلاش کرده اند. " پس اين ضرب و شتم هم در عزم جزمشان خللي وارد نکرده و آنان را در کارشان متوقف نخواهد ساخت. آنها الگويي براي همگي مي توانند باشند. در مقابل کساني هم که تازه از راه رسيده اند نيز سعي مي کنيم در يک حرکت جمعي روحيه مبارزاتي بحقشان را بالا ببريم . نه اينکه برايشان آيه ياس بخواينم. و فقط به اين بسند ه کنيم که "ما مادريم" و يا فقط تذکر بدهيم که " اين را نيز ميدانيم که انسانها بر اساس شرايط شان و تحت فشار, ممکن است تغييرموضع بدهند و اصلا با بازداشت و فشار به اين نتيجه برسند که اساسا براي چي بايد کارهاي اجتماعي بکنند؟" سرنا را از سر گشادش نواختن, قلب واقعيت است. شما به جاي اينکه توضيح بدهيد که چه کساني زندان و شکنجه مي کنند که جوانان ما را بشکنند و يا به قول شما به "توبه" وادارند, چه کساني مسبب اين فشار هستند, فقط شق "تغيير موضع" را طرح مي کنيد بدون اينکه نشان بدهيد که شق ديگري هم وجود داشته و خواهد داشت. فراموش نکينم که هزاران نفر فقط بدليل برگزيدن شق ديگر, يعني شق مقاومت, امروز ديگر در ميان ما نيستند. بجاي اينکه روحيه ها را بدرستي بالا ببريد, خود نيز آن را مي شکنيد؟ چه نتيجه اي از طرح "شرايطشان و تحت فشار" بودنشان را دنبال مي کنيد؟ آيا نمي بينيد که بسيار کسان به زندان رفتند و باز نگشتند واگر هم جان سالم بدر برده و زنده هستند , هنوز دارند به گونه هاي مختلف سکوتشان را مي شکنند؟ آيا صداي اعتراضات را حتي از درون همين زندان ها نمي شويد؟ آيا جز اين است که عاملان سرکوب ما هميشه ما را به بازداشت و فشار تهديد کرده اند تا ما را منفعل کنند. زندان و فشار را برخمان ميکشند تا دست از پا خطا نکينم؟ قدر داني از اين جواناني که در پارک لاله دستگير شدند, البته درست است

ولي اگر با نا اميدي و ياس و انفعال همراه باشد, نتيجه اي عکس خواهد داشت. شما در مورد حضور دختران جواني که براي حقوق زنان تلاش مي کنند و به پارک لاله آمدند, نوشتيد " تا اين حرکتش به تفکر و باوري ريشه دار تبديل شود وبه بخش جدايي ناپذيري از زندگي روز مره اش تبديل شود, راه درازي بايد بپيمايد و حرکت هاي زيادي بايد انجام بدهد که با يک بازداشت و تحمل زندان انفرادي در اوايل کار ممکن است به "کژراهه" بيفتند و حتي از يادآوري همان کارها و زحمات صادقانه اي که انجام داده "توبه" کند. ما يادمان نرفته است که در طول تاريح معاصر کشور, در فضاهاي هيجاني, اين اتفاقات چه بسيار افتاده است." خانم احمدي , اين دختران جوان ما در کدام مدرسه آبديده مي شوند؟ چرا آنها را از بازداشت و زندان مي ترسانيدز اگر خود اين را مي دانند اما باز هم به پارک رفتند. اگر سمينارها و يا کارگاه هاي شما خود کلاس هايي براي آموزش به آنهاست, فکر نمي کنيد وقتي آنها را فرامي خوانيد که بيايند وفريادشان را رساتر بر سر خشونت گران بزنند, آنها يک درس ديگر نيز در خيابان مي گيرند؟ و آن اينکه روز جهاني زن روز اعتراض است و نه روز تبليغ "توبه". چرا تصوير درستي از اول به همين دختران جوان نميدهيد؟ چرا دشمنانشان را به آنها نمي شناسانيد؟ و رسم مقابله را به آنها نمي آموزيد؟ خانم احمدي, اين "فضاهاي هيجاني" چيست که شما آنرا در طول تاريخ ديده ايد؟ اعتصابات کارگري, اعتراضات دانشجويي, اعتصابات معلمان؟ آيا اينها در يک "فضاي هيجاني" در طول تاريخ بوجود آمده اند و يا در يک فضاي نابرابرو ستم آميز؟ اعتصاباتي که مظهر مقابله با وضعيت موجود هستند, آيا براي شما فقط "هيجانات" مردم را نمودار مي سازند؟ اين فضايي که که از آن صحبت مي کنيد, کي بوجود مي آورد؟ آيا مردم فقط به خاطربقول شما "تخليه رواني" به خيابان ها مي آيند. و يا به خيابان آمدن در طول تاريخ بعنوان يکي از شيوه هاي اعتراضي در سرتاسر جهان مرسوم بوده است؟ چه کسي حاضر مي شود ضرب و شتم و خطر به زندان رفتن را فقط بخاطر "تخليه" خود به جان بخرد؟ به اين مردمي که آگاهانه به پارک لاله رفتند خوب است کمي اعتبار بدهيم. شما که با يک " مشت زن معمولي" روبرو نبوده ايد که مي نويسيد " اين بود ماجرايي که بر ما زنان معمولي اين کشور گذشت". کدام زني معمولي بود؟ زناني که به اقرار خودتان "غذايش را نيمه کاره رها کرده بود", "بچه سه ساله خود را در نبود شوهر به مادرش سپرده بود", "مادر پيري که يکي بايد از خود او مواظبت ميکرد", " زني که زايمان کرده خود را که در زمان زايمان به حال اغما رفته بود, تنها گذاشته بود" , زني که " به تازگي در حمله دزدي موتورسوار سرش آنچنان ضربه خورده بود که مي هراسيد اگر يک ضربه ديگر به سرش بخورد, ديگر نمي تواند به زندگي ادامه دهد" , زني که " فرداي روز تجمع بايد اسباب کشي ميکرد و تمام وسايل خانه اش را نيمه کاره برغم مخالفت شديد شوهرش در خانه رها کرده بود و آمده بود" , زني که " با شوهرش اختلاف پيدا کرده و اتفاقا فرداي روز مراسم بايد به دادگاه مراجعه ميکرد"؟ آيا اينان زنان معمولي بودند؟ آيا بديده شما ده ها زني که به اهميت فراخوانتان پي برده و با همه مخالفت هاي شوهرانشان و مشکلات و مسئوليت هايي که دارند, خود را به پارک لاله رساندند, زنان معمولي هستند؟ بگذريم اينکه معمولي بودن هم جرم نيست. آيا شما اينان را جزو آن دسته از زناني که آگاه به وجود خشونت در جامعه ما بوده و معترض به آنند, نمي دانيد؟ آيا زني که سرش شکسته بود و عليرغم اينکه ميدانست که ممکن است حتي با ضربه ديگري به زندگيش پايان داده شود, به پارک لاله آمد, براي شما مظهر زن معمولي است؟ يا زن معترض و مقاوم؟ شما مي نويسيد که " يک عده زن هستيم که براي احقاق حقوق مشروع خودمان تلاش مي کنيم". خانم احمدي, زنان ايران براي حقوق "مشروع" تلاش نمي کنند. به عيان در طول سال هاي اخير ديده اند که شرع حقوقشان را برسميت نميشناسد. اتفاقا شما مقداري هم شکسته نفسي مي فرماييد. شما هم زن معمولي نيستيد. زناني که قلم مي زنند, سمينار بر عليه خشونت عمومي برگزار مي کنند, کارگاه هاي آموزشي ترتيب مي دهند, کتابخانه براي زنان درست مي کنند, زنان چندان معمولي هم نيستيند. مي دانند دارند چه مي کنند. شما در مقابل بسياري از اتفاق هايي که در جامعه ما مي افتد قلم بدست مي گيريد و معترض مي شويد. چگونه است که امروز ناگهان بيادتان آمد که يک زن معمولي هستيد؟ شما که براي جنبش زنان راه و روش تعيين مي کيد, چگونه است که نه تنها خود, بلکه جنبش زنان را غير سياسي قلمداد مي کنيد. شما که وحشت داشتيد "زنهايي را که مثل خودمان با صبوري دنبال آگاه سازي هستند از دست خواهيم داد", اين زنان را براي چه مي خواهيد از دست ندهيد؟ آيا فقط بخاطر يک کار فرهنگي؟ پس چرا با اشاره به "ظرفيت مرکز فرهنگي" مي نويسيد "اگر گروهي تصميم گرفت و کاري کرد و تا انتهاي ظرفيتش پيش رفت, گروه ديگر مي تواند آن را ادامه دهد." و بقول شما "اين روش زنانه اي است که ما در جنبش زنان مي توانيم ياد بگيريم". آيا به نظر شما حالا شما سهمتان را بدليل اينکه "ما حدمان برگزاري سمينارها, کارگاه هاي آموزشي, ايجاد کتابخانه تخصصي براي زنان است. ظرفيت ما طرح مسئله است." ادا کرده ايد. آيا مصائب اجتماعي فقط به طرح نياز دارند؟ آيا مسئوليت ديگري را برايمان بوجود نمي آورد؟ و آيا مي خواهيم از قبول مسئوليت ها سرباز بزنيم؟ حالاچه بايد کرد؟ بديده من ظرفيت زنان متحد و متشکل بيش از آن است که شما اذعان مي داريد. انتظارات بيشتري از آنها وجود دارد. با در نظر گرفتن اينکه مشکلات زنان ما فقط فرهنگي نيستند. ولي فرض را بر اين بگيريم که شما فقط در مرکز فرهنگي, کار فرهنگي مي کرديد و به " انتهاي ظرفيت" تان هم رسيده ايد. اينکه ميگوييد "گروه ديگر مي تواند ادامه دهد" منظورتان اين است که گروه ديگر مي تواند به کار فرهنگي ادامه دهد؟ و يا بايد شيوه ديگري را برگزيند که به اعتراف خودتان در "ظرفيت" شما نيست؟ چرا تلاش مي کنيد همان نگرش مردسالارانه جامعه را که به آن بارها اعتراض کرده ايد, دوباره به خورد ما بدهيد و از ما "زنان معمولي" اي بسازيد که حتي بهنگام اعتراض اجتماعي مان, بايد به آن فشاري که جنسيتمان را هر لحظه به رخمان مي کشد و برايمان بر اساس آن حدود و ثغور تعيين مي کند , تن بدهيم و خيلي "معمولي" با "روش زنانه " پاسخگوي "تحرک" کساني باشيم که فقط به قصد حفظ نظم موجود, دست به تحرک ميزنند. همان نظمي که صدها تن از مردم در پارک لاله به آن اعتراض داشتند؟ ما بايد يکبار براي هميشه با خودمان هم تعيين تکليف کنيم. يک بام و دو هوا نمي شود. هم نمي شود زنان را به خيابان آورد و هم آنها را با توجيهاتي نادرست, به خانه هايشان باز گرداند. اما عليرغم همه تلاش هايي که شما در بازگردانندنشان کرديد, آنها در آنجا ماندند. متاسفانه شما از اينکه اين دسته از زنان را از دست بدهيد, هيچ نگراني اي بخود راه نمي دهيد, چون به زعم شما آنها "غير معمولي" و "افراطي" هستند.

11 مارس 2004



2004© All rights reserved for SHABAKEH.ORG Webmaster